آرشیف

2015-1-25

دکترصاحبنظر مرادی

“بـــاز خوانی سیر تفکرملی در افغانستان” در اندیشه های محمد طاهر بدخشی

 
 

بتاریخ 28 برج دلو1389درشهرکابل همایش ملی زیرسرخط "بازخوانی تفکرملی درافغانستان" به مناسبت نکوداشت از78 مین سالزاد زنده یادمحمد طاهربدخشی بنیاگذارتفکرملی، عدالت اجتماعی ودادخواهی ومبارزراه آزادی ودموکراسی درافغانستان، ازسوی عده ای ازشخصیتهای فرهنگی وسیاسی، نماینده گان برخی ازاحزاب سیاسی، وپیروان وهواخواهان شهید بدخشی به اشتراک هزاران نفرازعدالت خواهان ومردم درتالاراورانوس برگزارگردید.
ضرورت برگزاری چنین همایشی دراوضاع واحوال دشوارکشورما تنهایادکرد ازیکی ازپایه گزاران نهضت سیاسی کشوربه مفهوم احیای اندیشه های خوابیده درمتن حوادث خونچکان افغانستان نبود،  زیرا بدخشی باطرح راهکارهای سیاسیش گویی تحولات سیاسی واجتماعی پس ازحیات خودرا پیشگویی کرده است، زیراجامعه مابا سربرافراشتن چالشهای مطروحه ازجانب بدخشی درچنددهه قبل به پیش میرود. دست اندرکاران همایش بدان باوربوده اند که کاربرد اندیشه های بدخشی درروزگارمایکی ازراهکارهای موثربرای جمع کردن اقوام کشورهمچو مردم افغانستان درمقابله بانابسانیهای لحظه کنونی خواهد بود. زیرا بدخشی دوست همه اقوام کشوربود وبرخلاف پندارهای توهمی عده ای،  مدافع قوم خاص ومخالف هیچ قومی نبود وبربنیاد همچو بینشی نظرات خودرابهدف مبارزه علیه آنانیکه برای تحقق مقاصد سیاسی خودازاقوام کشوراستفاده های ابزاری مینمایند، مطرح کرد. ازین روبازخوانی نظرات بدخشی برای مخالفین وموافقین اودرشرایط کنونی بسیارضروروکاربرد اندیشه های عدالت خواهانه او برای حل قضایای شکل گرفته کشورمبرم مینماید ورویکرد به اصلهای عدالت ملی میتواند دشواریهای ناشی ازعدالت ستیزی وحرکتهای تبارمحورانه کنونی رامهارکند.
سی سال واندی پیش محمد طاهربدخشی؛ باطره های خون خودپیام رفتن درخط تعهد باآرمان همبستگی مردم افغانستان رادرخط شهادت بردیباچه تاریخ معاصر افغانستان رقم زد، وچکامه پردازتوانای کشورما استاد واصف باختری که رویش شگفتن اندیشه های اورابرنخلستان تاریخ میشنیدولمس میکرد، باخامه توانمندخویش درموردش نوشت: "ازآن روزگاران که چراغ زنده گی سخنسالارزبان ما فردوسی به خاموشی گرائید، وازآن هنگام که حجت آرمانگرای جزیره خراسان ازبیراهه های ساحل طلایی آمو رهسپاریمگان شد، تاسالی پیش ازین هیچ گوش رایارای آن نبود که آوای رویش گیاهان پرتحرک فاتح آغشته باعطرنور ودرخشش الماس رادرباغستان پاییززده فرهنگ ما بشنود، آنگونه که محمد طاهربدخشی شنید وهیچ نایی نتوانست سرودسالهای نشگفتن تاریخ را به آن صلابتی بخواند که بدخشی خواند."( 1)برمبنای تصاویر"آخرین وخشور"عبورازتاریکی ها به ویژه آنگاه که بارسنگین رسالت بردوش باشد، خواستاربالهای دورپرواز ودیده گان نهان بین وگوشهای پنهان شنواست که اوداشت. من این برش کوتاه ازنوشته استادواصف باختری رابرای آن آوردم که ضمن یادکرد ازین پیرفرزانه وآواره کشور درآنسوی سیاره زمین یعنی امریکا، ازشناخت ومعرفت ایشان با گنجینه فکری وآگاهی شخصیت ژرف نگر، نهان بین وپنهان شنو  تاریخ معاصرما زنده یاد محمد طاهربدخشی که درسپیده دم رخدادهای معاصرکشورما حلول کرده بود، همه عزیزان رابیاگاهانم. درواقع نیاکان مادرست گفته اند که "بزرگان رابزرگان  شناسند، وگوهرراگوهری"
بحران دیدگاهی درخصوص شناخت ومعرفت شخصیتهای سیاسی درافغانستان، وبرخوردهای سطحی وسرسری با تفکروراهکارهای ایشان ازکاستیهای بارز ومسئله سازجامعه روشنفکری، فرهنگی وسیاسی افغانستان دردهه های نیمه دوم قرن بیستم میباشد که بازشناسی آن نیزبسیارسنگین ومحتاج ابزارهای روانکاوی وقدرت درک وشناخت ازواقعیتهائیست که درحال حاضر انگشت درحلقوم مردم ماوآزادیخواهان وعدالت پسندان جامعه انداخته است.
ماهمانطوریکه درشناخت مفاهیم واصطلاحات علمی وجامعه شناسی معاصربی محابا دنباله کارغرض ورزان حاکم گذشته راغیرآگاهانه گرفته ایم، وبربودن "دولت- ملت"، "وحدت ملی"و… قطع نظرازمولفه های علمی وجامعه شناختی برآن درکشورتاکید میکنیم، همانطور درشناخت شخصیتها، بینشها وپیامهای شان نیز شتاب زده، یکسونگرانه یاجانبدارانه وباتب خودبرتربینی عمل کرده ایم، ونتوانسته ایم که اندیشمندان، متفکرین ونوآوران جامعه راازطریق رویکرد به اندیشه هاوپیامهای خودشان بشناسیم، وچه بساکه ازدیدگاه مخالفین، غرض ورزان  ورقبای سیاسی برتفکرواندیشه ایشان داوری نموده ایم. این گونه برخورد باقضایاهم برای شخصیتهای سیاسی وهم برای منتقدین ونسلهای بعدی آنها ابهامات ومشکلات یکسانی راببارآورده است، که نتیجه سوء آن درروند مبارزات ایدئولوژیک وساختارهای سیاسی انقطابی ملی وبین المللی برمنافع تاریخی وهستی اجتماعی مردم ما ضربات خردکننده ای را وارد کرده وبازارتبلیغات عوام فریبانه ومعاملات سیاسی بهره جویان راپیوسته گرم نگهداشته  است.
مشکل اساسی درشناخت محمد طاهربدخشی ودریافت پیام های انسانگرایانه، ملی وعدالت خواهانه او عمدتاً ازهمین جهت تبارز نموده است. زیرا خصوصیات آموزشهاوپذیرا شدن تکالیف وماموریت تاریخی بدخشی نسبت به سایر رهبران سیاسی افغانستان درفراگیری مضمون مرکب ساختاری جامعه، مناسبات اجتماهی گروههای ازمردم با همدیگر، برشمردن رشته های حقوقی آنهادررابطه به محتوای قوانین ونبودعدالت اجتماعی درافغانستان وکج ومعوجی مناسبات حقوقی نظامهای حاکم بامردم ودرک شرایط تاریخی جامعه نهفته است، که بصورت طبیعی  ابعاد بغرنج وفراگیراین واقعیتها، دشواریهای رادر تنگنای زمان تاایجادکارزارخوان افشانی درکشوردرپی داشته است. بدخشی بخاطررسانیدن فریاد های ناشکیبایش ازناهنجاریهای یک تاریخ عقیم شده به زمان نیازداشت تا دسایس وتوطیه های استبداد داخلی واستعمارخارجی درکوره آزمون مردم به پخته گی برسند، تامردم آنرابهتردرک نمایند، ودرپی علاج واقعه پیش ازوقوع آن شوند. این ندای بدخشی که ثبت دفترخاطرات آن شهید گردیده است، خودمصداق این گفته بوده میتواند: "ای زمان! امرنما که ساعتها بدوند وتقویمها کهنه شوند، تاآن روزموعود برای من فرارسد…حریف راشناخته ام، نقطه ضربتم رادیده ام، فقط کمک زمان به کاراست."
سیرزنده گی بارباربه اثبات رسانیده است که اگرما شناخت ومعرفت پیرامون قضایای مورد نظردررابطه به پیریزی تحولات اجتماعی، واصول اساسی درجهت مهارنمودن چالشهارادراختیارنداشته باشیم، هرگزقادربه حل بنیادی آسیب شناسی جامعه وبهدف پایان دادن به بن بستها ورفع نابسانی ها نخواهیم شد.
بدخشی که خود شخصیت جامعه شناس، نوآورواساسگذار مکتب عدالت اجتماعی، دادخواهی، خودآگاهی ملی، جامعه مدنی ومنادی تساوی حقوق حراج شده ملی درجغرافیای دوزخین انسانهای درجه بندی شده بود، بافراگیری محتوای انسانی همچون عناصرکارساز درساختاراتنیکی کشور، درپیوند بامسایل مهم وارزشی چون مطالعه تاریخ، فرهنگ، هویت درابعاد(سرزمین مشترک، دولت مشترک، زبان وفرهنگ، امورمربوط به دین ومذهب، اقتصاد همه گانی)مطالعه حق مدنی ودینی شهروندان، مسئله اقوام ، زمینه سازی برای تسریع روند ملت سازی وشکل گیری دولت مبتنی برواقعیتهای اجتماعی وگذارازمراحل رشد اجتماعی جامعه، تحلیل وارزیابییهای خودراجمع بندی وبه جامعه سیاسی  زمانش  مطرح نمود.
زیربنای اندیشه سیاسی بدخشی رامسایل مربوط  به مردم درهمه ابعاد حقوقی آن چون حق سیاسی، فرهنگی واقتصادی تشکیل میداد. زیرا دریک جامعه کثیرالقومی تا زمانی که قوانین ومیثاقهای ملی برمبنای واگذاری حقوق شهروندی معیارهای واقعی وعملی را برای تامین عدالت اجتماعی ورعایت توازن حقوق شهروندی بروشنی فراراه برنامه تحول آفرینی وملت سازی قرارندهد، درشرایط حاکمیت استبداد، انحصار وتک محوری های تباری انگیزه های واقعی به منظوراتحادداوطلبانه درروان واندیشه اجتماعی مردم برای برپایی ساختارملی یا تسریع روندملت سازی بوجود نمی آید.
برای روند ملت سازی درجوامع اسلامی، بزرگترین محرکه برای تطبیق اصلهای عدالت وبرادری معرفت وشناخت دربرقراری روابط اقوام باهمدیگر این فرموده خداوند کلیدرمز بزرگی است که "یاایهاالناس اناخلقناکم من ذکراً وانثی وجعلناکم شعوباً وقبایلاً لتعارفوا ان اکرمکم عدالله اتقیکم ان الله علیم خبیر"(آیه الحجرات13 ) آیه مبارکه اشاره بدان دارد که "ای مردم! ماشماراازیک مرد وزن آفریدیم وملتها وقبیله هاساختیم، تایکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما به نزد پروردگارباتقوا ترین شماست، وخداوند دانا وخبیراست .
ملتها ودولتهایکه به منشهای توحیدی ودین الهی باوردارند، درصورتیکه محتوای این حکم خداوندی رامعیارلوایح وبرنامه های کاری خود قراردهند، مشکلات تبعیص، تعصب، بیعدالتی، برتری خواهی، غصب حاکمیت وتحمیل قدرت بربنده گان خداوسرانجام هم ستیزی ومخالفتهای حقوقی راه حل می یابد وهرگزانسانها برای تحقق حق انسانی شان مجبوربه سنگرآرایی وجنگهای فزیکی نمیشوند. وقتیکه وقوف ومعرفت راپیرامون واقعیتهای زنده گی درطیفهای تعدد وتنوع هستی بحیث فلسفه فکری زنده گی بپذیریم، قدرت وتوان خودرادرراستای کشف آسیبهای خفته درمتن جوامع بشری وبرهم زننده اساسات برادری وبرابری ارتقامی بخشیم.
بدخشی باآگاهی ازاهمیت شناخت تاریخ، فرهنگ، عرفان صوفیانه، مسایل روبنایی جامعه ازدهلیز فرهنگ وارد سیاست گردید، وبه طرح اصلهای سیاسی خود پرداخت. طرح چند اصل زرین سیاسی که درپیوند باواقعیتهای افغانستان توسط بدخشی عنوان گردیدند، درهم گامی باسیرحوادث ورخدادهای اجتماعی، بیشترتابش یافته وباواقعی نشاندن خویش درجوهرجامعه افغانستان برخردمندی، ژرف اندیشی، زیرکی سیاسی وموشگافی او بخوبی شهادت میدهند.
باوربدخشی برحاکمیت قبیله سالاری چون عامل ایستایی ودیواری دربرابرتحولات اجتماعی، موجودیت نظام قوم محورباروشهای استبدادی ملی، تهدید فاجعه بارفرهنگ وهویت اقوام توسط دولتهای فرهنگ ستیزمعاصر، راه اندازی خشونتهای قومی، افغانستان رادربرابرخطرهای استعماری وفرو پاشی باورواعتماد متقابل اقوام قرارداده است. اوسالها پیش درعنفوان جوانی سیاستها، یعنی درسال1331نوشته بود که "مسئله ملی که درحال حاضرصدای ضعیفی است، فردا به غرش سهمگینی مبدل خواهد شد" گذشت اینهمه سالهای دهشت باروپرحادثه پس ازشهادت اوکه درموضعگیری های دموکراتیک چپ زیرچترانترناسیونالیسم کارگری، روندهای تند جهان وطنی اسلامی، ودموکراسی بی شیرازه غربی باعنوان نمودن شعارهای فریبنده نه تنها تحقق نیافت، بلکه سیرمعکوس قضایا بخوبی نشان دادند که حاکمیت قبیلوی وگروههای قبیله گرای چپ وراست حاکم برجامعه هیچ گونه انعطافی را دربرابرحقوق اقوام کشور بحیث عامل وحدت بخش وپیش شرط امورتوسعه ملی، بازسازی  وانکشاف اقتصادی نشان نداده وبالجاجت های بیشترمسایل قومی را حدت وشدت بخشیده اند، وکماکان برتوسن خیالات تمامیت خواهانه به پیش میتازند. ازین روطرح بدخشی درزمینه حل دموکراتیک وعادلانه مسئله ملی درافغانستان درچارچوب  نظام غیرمتمرکز یادموکراسی فدرال درافغانستان هواخواهان زیادی کسب نموده است که آن دربرنامه تعدادی ازاحزاب وسازمانهای سیاسی دهه های پسین بازتاب گسترده یافته است، که تابشهای آن رادرهمایشات فرهنگی، سیاسی وتارنماهای برقی ومطبوعات نوشتاری افغانستانیها درداخل وخارج  کشور میشنویم ومیخوانیم. اینها نشان میدهند که حالا پیامهای بدخشی بگوش تاریخ رسیده اند ومردم به محتوای واقعی  این پیامه بیشتر پی برده اند.
درآنسالهای که پیروی ازنسخه های آماده شده سیاسی دربیرون از مرزهای افغانستان  وپیروی ازآن که باواقعیتهای سرسخت اجتماعی کشورمنافات داشت، وبرای گروههای سیاسی به فیشن سیاسی ومودروزتبدیل گریده بود، ودسته ها وگروههای سیاسی روی آوردن به سیاستهای انقطابی وایدئولوژیکی معین راشرط وطندوستی ودفاع ازمنافع زحکمتکشان کشورمیدانستند، ودرجهت توجیه این دیکته پذیری ها موقعیت جغرافیایی کشوررادرزیرچترهستوی ابرقدرتان منطقه مثل چین وشوروی وانمود میکردند. بدخشی براصل اتکا به نیروی معنوی درخوانش وآموزش ویژه گیهای افغانستان، ومقدم قراردادن واقعیتهاومنافع مردم افغانستان دربرابرطرحهای وارداتی، دیکته پذیری ودنباله روی استوارایستاد، وازهیچ قدرت خارجی باهرشعاری فرمان نبرد ودرخط سیاست "عدم دنباله روی" به موضع خویش ادامه داد. وبه قول نویسنده آخرین وخشور"اگرازخویش فرمان برد برای آن بود که براو فرمان نرانند". هرچند بدخشی با توجه به موجودیت فضای حاکم برجوسیاسی افغانستان وجهان دررابطه به عدم پذیرش بیان خود ارادیت، باشمارانبوهی ازهم باورانش قربانیی باورهای خویش گردید، اماباگذشت سی سال پس ازشهادت او زنده گی نشان داد که آن کانونهای باصطلاح انقلاب کارگری ودهقانی که ذهنیت حلقاتی رادرمنطقه تحت تاثیر بالهای موشکی خودگرفته بودند، ازخودپایداری نشان ندادند وقادربه دفاع ازخویش نبوده اند.
بدخشی بحیث جامعه شناس دقیق النظرازهمان لحظات گشایش سازمانهاونهادهای سیاسی درجناحهای چپ وراست کشور به تمایلات قوم محورانه این ساختارها پی برده بود، ومیدانست باچنین گروه بازیهاوسازمان سازیها جزطنطنه عظمت طلبی برای گروههای شوینیستی قوم محور، وراه اندازی عکس العملهای واکنشی دربرابرآن  مشغول هم ستیزی سیاسی گردیده وهیچگونه آهنگ همگرایی ووحدت ملی بسود بسیج نیروهای ملی درمبارزه علیه استبداد داخلی واستعمارخارجی  برنخواهد خاست، وهم هیچ گروه سیاسی وقومی به تنهایی قادرنخواهد شد تامحموله گرانسنگ مسئولیت ملی وجریان سنگین وتاریخی ملت سازی رادرافغانستان بدوش بکشد، تامحموله  سنگین ساختارکشورسعادتمند رابه سرمنزل مقصودبرساند. ازین روراه معقول ایجادهمسویی گروههای سیاسی واجتماعی رادرساختارجبهه وسیع سیاسی که بتواند ازتمام گروههای قومی، اجتماعی، فرهنگی ولایه های سیاسی جامعه بخوبی نماینده گی کند، میدانست. اوخوددرین راه باعده ای ازشخصیتهای سیاسی کشورتلاشهای نمود، وپیامهای را به ودیعه گذاشت، اما چارچوب بندیهای اردوگاهی درروند جنبش بین المللی وگرایشات وپیوند سازی ترندمنشانه گروههای سیاسی داخلی، درآن زمان مجال هضم چنین طرح منطقی راکه منطبق با طبعیت اتنیکی وساختاری افغانستان بود، نمیداد.
پس ازشهادت بدخشی درپی کوتای فاجعه با ثور1357ودرمسیرتحولات سیاسی- نظامی پسین کشوردرحساس ترین لحظات شوکران آلود زنده گی گروههای  قومی هم ستیز ونامنعطف به هویتهای قومی خودپناه برده، دربرابرهم قرارگرفتند وبه مراکزاقتدارقومی تقسیم شدند، اماسرانجام پس ازین آزمونها مجبورشدند تادرجهت  مقابله بادشوارهای پیش آمده چندین باردست به ایجاد جبهات سیاسی وقومی بزنند و مشکلات بوجودآمده راابه نیروی جمعی ازسرراه خودبردارند. هنوزکه درافغانستان حجم گرانی ازحوادث برشانه های مردم ثقلت مینماید، همدیگرپذیری، تساهل سیاسی وانعطاف گروههای سیاسی شرط اساسی مبارزه باعقب گرایی های قبیله گرایانه حاکم درافغانستان، ومداخلات متسلسل خارجی برای حفظ تمامیت ارضی کشوردانسته میشودوطرح وتداوم فعالیتهای سیاسی جبهوی که یکی ازطرحهای شهیدبدخشی بود، درکشورمبرم ترمینماید.
باگذشت سالهای پرحادثه وحاکمیت گروهها وجریانات مربوط به جهتگیریهای ایدولوژیک درکشور، واکثراً باشعارهای اسلامی ودین باوری گروههای  افراط گرای مسلط براوضاع سیاسی وتحمیل جفاهای  نابخشودنی درحق مسلمانان درافغانستان، دین اسلام رادرمظلومیت قرارداده اند. مگراین نبود که چهره های شریراسلام ستیزدرعصرحاکمیت فاشیستی امین- تره کی روشنفکران وحتی مردم معتقد به دین اسلام رابه جرم نمازخوانی بنام اخوانی روانه داروزندان مینمودند، بلکه درعصردیگری که شعارشریعت پناهی و"تطبیق احکام دین خدادرسرزمین خدا"مورد ادعای دین باوران قبیله گرا بود، مردم بنام دین وایمان به شلاق بسته میشدند، وتوهین وتحقیرتاسرحد سنگساروتیرباران راتجربه میکردند.
بدخشی درسال1350 دریکی ازتیزسهای سیاسی خویش که به کنفرانس کندزسازمان خویش پیشکش نمود، پیروان خودراازبرخورد تاکتیکی ودگماتیستیک دربرابرارزشهاوآموزه های دین اسلام برحذرداشت؛ ودین اسلام رانه تنها بحیث اعتقاد مردم مسلمان افغانستان، بلکه همچومحرکه اساسی درهمگرایی مسلمانان ودرراه اندازی قیامهای ملی بخاطر دفاع ازآزادی سرزمین واستقلال ملی ارزشمند خواند.
درپایان این معروضه خطاب من بهمه وطندوستان، شخصیتهای ملی وسیاسی، راهیان دموکراسی وجامعه مدنی وپیروان افکاروحدت بخش شادروان محمد طاهربدخشی اینست که نباید با اهمال دربرابروظایف ملی وتاریخی خویش شمع برافروخته آن معلم توانمند سیاسی راخاموش سازند، وبرحسب معمول مثل برخی ازحلقات اسلام گرا کلمه توحیدراهم جداجدا تلبیه کنند. زیرابدخشی همانطوریکه ازظلم واستبداد، بی عدالتی، قبیله سالاری ، تحجر وتعصب ازهرنوع وقماش آن بیزاربود، روح او ازگروه گرایی وسنگواره اندیشی نیز بیقراراست. مطالعه و انکشاف اندیشه هاوعنواینی که بدخشی برای حل قضایای افغانستان برشمرده است، کاربست عملی آنهانهایت مهم ونقش سنگبنایی رادراعمارجامعه باهمی وفارغ ازتناقضات وتنشهای سیاسی واجتماعی درفردای افغانستان بدوش دارند. اندیشه های سیاسی بدخشی که درکارگاه تجارب وپراتیک اجتماعی افغانستان محک زده شده اند، جزیی ازسرمایه معنوی مردم ما و ره یافت ماجراوقربانیهای  پرهزینه ملی ما درآزمونهای پسین زنده گی به شمارمیرود. درروشنایی طرحهاوراهکارهای بدخشی رنج همه مردم ستمکش ومظلوم افغانستان صرف نظرازتعلقات قومی آنها تصویرگردیده است. اکنون وظیفه ملی همه دانشمندان کشور ماست که این اندیشه هاراباخوانش وقرائت معاصر توسعه وغنای علمی ببخشندوچون کلید دوستی وبرادری دربین همه اقوام افغانستان تعمیم ببخشند.
 
1- استاد واصف باختری، آخرین وخشور- استادپس ازآنکه به اطمینان دریافت که دژخیمان رژیم فاشیستی بدخشی رادرهشتم عقربسال1358به شهادت رسانیده اند، این نبشته رادرسوگ اونوشت.