آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

سرد و خـــامــــــــــوش

بهاران در بهاران سرد و خاموش
شکوه باغ و بوستان سرد و خاموش

چه ميگويد سکوت عندليبان
چکاوک در نيستان سرد و خاموش

نمی رويد به صحرا لالهٔ عشق
تمام دشت و دامان سرد و خاموش

کجا شد شاهين و باز و کبوتر
صدای شير غران سرد و خاموش

چو گل پر پر شدند طفلان ميهن
مزار لاله رويان سرد و خاموش

ندارد هيچ کس ترحم بر يتيمان
غروب شام هجران سرد و خاموش

بخاک و خون کشند گلدسته ها را
عروس حجله گريان سرد و خاموش

مادران زارو بيمار در کنج خلوت
بياد آرند عزيزان سرد و خاموش

ساقی و ساغر و پيمانه و صهبا
شده بزم شبستان سرد و خاموش

گله از بيوفایي رسم دنياست
محبت با رفيقان سرد و خاموش

شود مشکل زمستان با غريبان
به زير برف و باران سرد و خاموش

چه خوش باشد بساط شب يلدا
زبان قصه گويان سرد و خا موش

چو سال است هر شبی شبهای غربت
ساغری ـ دلپريشان سرد و خاموش