آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

سخنِ عشق، به جنجال کشید!!

سرگذشت عشق و عاشقی « یکی داستانیست پر آب چشم» ،  « که  آسان می  نمود اول،  ولی افتاد مشکلها». دیروز  من بدون اینکه در مورد  روزعاشقان  نفیاً یا اثباتاً قضاوت کنم  یا  نظر  خودم  را بگویم ، با نوشته گکی کوتاه   وضعیت را  از بیرون تشریح  کردم  که  چنین چیزی حالا چه  خوش داشته باشیم  یا نداشته باشیم عملا  رخ داده است و مورد توجه جوانان قرار گرفته است.  تعدادی از دوستان در برابر آن خاطره گک کوچک، تلویحاً یا تصریحاً  به نوعی  واکنش نشان دادند و  موضوع را بزرگتر ساختند. نوشته ها و نظرات مفید دوستان،  بدون شک  از یک طرف تصویر مساله  را روشن تر کرد؛  اما از جانب دیگر تا حدود زیادی  به نفع « روز عاشقان » ( حالا بگوییم روز سیه موی وجلالی یا  روز مجنون) ناخواسته تبلیغ نمود. امروزه  در میان  دانشمندان و نویسندگان  حوزه ی علوم اجتماعی و انسانی ، عدم قطعیت،  یک فضلیت بزرگ به حساب می آید  و اصحاب دانش ومعرفت  سعی می کنند هیچ گاه جزم اندیشانه و مطلق انگارانه ، با قضایا  سر و کلّه نزنند و احتمالات وامکانات گوناگون را از پیش چشم دور نداشته باشند.  من  واقعا وقتی  لحن قاطعانه  و ادبیات آمرانه و دیکتاتور منشانه  برخی از دوستان و نویسندگان را در همین جام غور یا جاهای دیگر می بینم ، به یاد آینده ی  این سرزمین می افتم و از خود می پرسم که آیا در چنین فضا و هوای زمینه ی  رُشد فکر و اندیشه و تبادل نظرات گوناگون  و متفاوت میسر خواهد شد ،‌ یا ما باز هم باهمان جزم اندیشی ساده انگارانه ی حزب دموکراتیک خلق یا  کیبل به دستان امارت طالبانی مواجه خواهیم بود؟  هرچند من،  این جرئت وصلاحیت و آگاهی را در خود نمی بینم که در چنین مواردی به آسانی ابراز نظر نمایم ؛  ولی از آنجای که  از گپ گپ می خیزد اجازه  بدهید چند نکته را به عرض  برسانم و بعد،  منتظر توضیحات اصحاب علم و معرفت بنشینم تا اطلاعات مان نسبت به چنین قضایای پخته تر و استوار تر گردد.
 
1-  نظر به توضیحات جناب اویانی صاحب،  بحث ولنتاین در هرسه روایت ، رویهمرفته  یک افسانه است و بنابراین شاید خوب نباشد که افسانه را با حقیقت خلط کنیم  و نتایج غیر واقعی از آن استخراج نماییم. افسانه ولنتاین در گذشته هرچه بوده ، غرب معاصر آن را بهانه ی ساخته است برای چند لحظه شاد بودن و کنار گذاشتن موقتی  صد گونه غم  واندوه ی که با آن گریبانگیر گشته است.
 
2- مسیحیت دینی بود با کتاب آسمانی به  نام انجیل که  به حضرت عیسی علیه السلام نازل شده بود و با نزول قرآن،  به باور ما مسلمانان آن کتاب آسمانی  منسوخ شد و مردم جهان به پیروی از قرآن مجید و عمل به دساتیر و احکام آن دعوت شدند. رابطه ی نامشروع ، بین زن ومرد   در انجیل هم ،  مانند  قرآن ناروا و ممنوع بود  و لذا  اگر شخصی باکسی بدون ازدواج رابطه داشت از نظر انجیل و دین مسحیت هم  حرام و گناه به حساب می آمد  وامروزه هم  مسیحیت به چنین رابطه ی مخالف است و آن را گناه می داند.  رابطه ی  نامشروع  از طرف  ولنتاین باشد یا غیر ولنتاین ضد دینی و ناروا هست و لذا  ارتباط   فلان کشیش،  با فلان دختر ربطی به مسیحیت ندارد و از نظر قرآن و همچنان از دید  ادیان سماوی منسوخه( به باور مسلمانان) ، گناه به حساب می آید.
3- به نظر برخی از دانشمندان ، در جهان  پدیده های داریم که غیر دینی یا فرادینی هستند و اصلا مربوط به کدام دین خاص نمی شوند بلکه فقط به انسان به عنوان انسان( خارج از بحث  نژاد ،  دین  سرزمین و غیره) تعلق می گیرند. مثلا  تنفس کردن  را  در نظر بگیریم. این دسته  از علما می گویند که نفس کشیدن مربوط  به هیچ دین خاصی نمی شود.  یعنی این طور نیست که ما مسلمان ها  یک نوع نفس بکشیم، مسیحیان دیگر نوع  و یهودیان و بودایان مثلا انواع دیگر. ما به هر دین ومذهبی که باشیم،  مادامی که حیات داریم بالاخره نفس می کشیم. حتا بی دین ها هم نفس می کشند و لذا نفس کشیدن ربطی به دین و مذهب ندارد. گریه کردن، ذاتِ  نان خوردن، نگاه کردن، راه رفتن، به دو پا قدم زدن ، خسته شدن، خوشحال بودن، غمگین شدن و از جمله دوست داشتن را،  پدیده های متعلق به  خود انسان می دانند. یعنی اگر ما با دو پا راه می رویم  این طور نیست که این نشانه ی اسلامیت، مسیحیت ویا  یهودیت  کسی باشد. این به ذات انسان تعلق دارد و به اصطلاح فرا دینی یا غیردینی به حساب می رود. عشق ورزیدن و کسی را  غیر از راه  ازدواج ، دوست داشتن  مورد موافقت هیچ یک از ادیان نبوده ؛ اما این پدیده در بین پیروان تمام ادیان وجود داشته ولذا یک پدیده دینی به حساب نمی آید که مربوط مسیحیت شود یا یهودیت ویا دین دیگر.
 
4- برخی از دوستان « روز عاشقان »‌ را به دلیل اینکه  در جای دیگری غیر از کشورهای ما  از ابتدا رواج یافته بوده،  زشت وغیر خودی خوانده اند و آن را از شهر ما بیرون کردنی خوانده اند. اما بسیار چیزهای دیگر در غرب یا در میان مسیحیان ویهودیان کشف واختراع شده اند  که ما از آن استفاده می کنیم. آیا می شود به این علت که  توسط دیگران ساخته شده اند ، ما آن ها را دور بریزیم؟ اولش همین انترنتی را که ما داریم با آن کارمی کنیم کی ساخته است؟ ماشین بخار چطو؟ ماشین چاپ چطو؟ برق وادیسون چه؟ هواپیما، فضاپیما ، زیر دریایی ، تلویزیون ، ماهواره، تلفون، سینما، دوربین عکاسی، بانک ها، صنعت بیمه وهزاران مثال دیگر همه از دست آوردهای جهان غرب است. آیا می شود که ما با تمام آنها دشمنی کنیم؟ به نظر من مهم نیست که برق در کجا ساخته شده،  مهم این است که ما ازان چه گونه  به نفع خود و برمبنای ارزش ها و منافع خویش  استفاده نماییم. نفسِ  این مساله ، که مخترع فلان وسیله یا کاشف فلان مفهوم مسلمان بوده  یا مسیحی یا بودایی یا یهودی آن مساله را مربوط مسیحیت یا اسلام یا یهودیت  نمی کند. جایزه نوبل یا جایزه اسکار توسط کی ها ایجاد شد؟ مگر می شود که ما ازان روگردانیم؟ ما هم در دوره ی ازتاریخ بدون شک ، از پیشگامان تمدن وصنعت همان زمان بوده ایم و ناگزیر تمام مردم دنیا از آن دست آورد ها استفاده کرده اند که ممکن است برخی از اختراعات واکتشافات امروزین غربی ها نیز ریشه در همان دانش قدیم ما داشته باشد.  
 
5- ناپسند بودن یک پدیده یک حرف است و موجودیت بالفعل آن حرف دیگر. به طور مثال  رشوت و فساد اداری (به اصطلاح امروز)  در اسلام گناه کبیره است؛  اما کشور ما مقام دوم یا سوم را در سطح جهان،  از آن خود کرده است. مواد مخدر هم در اسلام حرام است وما اما مقام اول را در تولید تریاک صاحب شده ایم. همین طور آدم کشی ، دزدی ، راهزنی ، چور وچپاول، ظلم وغیره همه ناپسند هستند؛ ولی وجود دارند ولذا ناپسند بودن تجلیل از روز عاشقان  ، واقعیت موجودیت آن  را انکار کرده نمی تواند.
 
6- کشور ما بیش از سه دهه می شود که با جنگ و تفنگ ، بمباران وزورگویی ، آدم کشی وغم واندوه  و اخیرا انتحاری و ترور دست وگریبان بوده است. هرچند در طول تاریخ هم،  ما نفس آرامی نکشیده ایم وهمیشه به « کشت ما گذار لشکر افتاده است» . من فکر می کنم خوب خواهد بود که ما قلم به دستان ، در حد توان خود اندکی به تغییر فضا و هوا کمک کنیم. تا به کی  به بوق وکرنا کنیم که « برید و درید وشکست وببست؟» تا به کی از خون بگوییم؟ تا به کی از شبیخون بگوییم؟ تا به کی از تیر باران وسنگسار قصیده بسازیم وترانه  بسراییم؟ من از هر بهانه ی کوچکی  می خواهم استفاده کنم تا خنده یی بر  لب یتیمی بیاورم و شادی ای در دلی دردمندی  بکارم. آیا عوض کردن گریه به خنده، یا تغییر فضای غم به مسرت  ونشاط،  به ضرر فرهنگ و مملکت ماست؟ به  نظر من( که شاید هم نظر غلطی باشد) ، مسوولیت اهل قلم امروز،  این است که به جای کینه از  دوستی، به جای تفنگ از قلم، به جای دشمنی از عشق، به  جای قهر از آشتی، به جای نفاق از وفاق ، به جای فصل از وصل، به جای سردی از گرمی،  به جای خار از گل ، به جای ویرانی از آبادی ، به جای دشمن تراشی از دوستیابی و  به جای تعصب و پرخاش ، از سهل گیری ومدارا صحبت نماییم. کشور ما شدیدا  به شادی و خوشحالی و خنده وعشق و محبت نیازمند است.  جناب دوست عزیز وشیرین  آقای اویانی!  اگر ما برای شاد بودن روح و روان مردم غمزده و ماتم دیده ای خود از هربهانه ای خرد وکلانی استفاده کنیم تا از محبت خار ها مان گل شود،  آیا عیبی دارد؟  ما بسیار غم کشیدیم. ما بسیار بالای جنازه ی عزیزان خود اشک ریختیم. ما بسیار رنج مهاجرت دیدیم، ما خیلی تحقیر وتوهین شدیم. لااقل من دیگر حوصله ی  غم و اندوه و گریه و ماتم را ندارم. ( که خدا دورش داشته باشد.) هموطن عزیز!« جنگ بس ، تفنگ بس»  به جان هرکه دوستش داری همانگونه که خودت هم همین را می خواهی ، بگذار  یک ساعت  این مردم خوش باشند!

 کی شعر تر انگیزد ، خاطر که حزین باشد؟
 یک نکته درین معنی گفتیم و همین باشد!