آرشیف

2015-2-23

استاد محمود بی پروا

روبــاه مـکار و شـغــال لافــــوک

روزی شغال درراهی روان بود. ناگهان روباه پیشرویش آمد. روباه به او سلام داده پرسید که لالا شغال بکجا میروی؟ شغال گفت که درفلان قریه میروم. روباه گفت من نیز آنجا میروم. شغال گفت که بسیار خوب ! پس بیا که باهم یکجا برویم تا باهم قصه کرده راه بما کوتاه شود.هردو باهم رفیق راه شدند وبه آن ادامه دادند. روباه به شغال گفت که تو از من بزرگتری باید جلو شوی. شغال ازاین گپ خیلی خوش گردید وجلو شد. دربین راه هردو به قصه ونقل پرداختند تاازخستگی راه بکاهند. باری روباه از شغال پرسید که اگر شیر پادشاه حیوانات پیش روی ما بیاید چه چاره سنجی کنیم که ازچنگالش خودرا رها سازیم.شغال گفت که روباه جان! تشویش مکن. من هزارویک چال یاددارم تا بتوانم خود وترا نجات دهم. روباه گفت: خیلی خوب! درراه قصه گویان میرفتند که ناگاه شیر جلو رویشان ظاهرشد وباصدای غرّان ومغرور پرسید: بکجا میروید! وبه دل خود گفت که اینه! دوشکار خوب بچنگم آمد. شغال ازهیبت صدای شیر دهانش بسته گردیده هیچ جوابی داده نتوانست وخاموش ماند. روباه از دنبال آهسته برایش گفت که از هزارویک نیرنگ وچال خود یکی را به شیر بگو تاازچنگش خلاص شویم. شغال گفت که به سرت قسم که یکی هم بیادم نیست. دراینوقت روباه برسم ادب جلو آمده وبحضور شیر عرض کرد که ای پادشاه عالم! قربانت شوم. ما دونفر پنج چوچه داریم وبه سر تقسیم آنها باهم جور نمی آئیم. شغال میگوید که سه ازمن ودو ازتو ولی من میگویم که نخیر! سه ازمن ودوازتو. قصه کوتاه باهم جورنیامده تصمیم براین شدیم که به نزد پادشاه معظم بیاییم تا موضوع را حل ویکطرفه سازد. ازینرو حضور جلالتمآب آمده ایم تا ذات عالی مقام هرچه فرمایند همانطور کنیم. شیرباخود گفت نوراُ علی نور! این هم شد هفت شکار وبخصوص که گوشت چوچه ها چقدر لذیذ وکیف ناک است! واه واه ! بعد پرسید که چوچه ها درکجااند؟ روباه گفت بدنبال من بیایید تا شمارا نزدآنها ببرم. روباه بجلو حرکت کرده وشغال وشیر از پشت سرش  به راه افتادند تااینکه به دروازۀ مغارۀ تنگ خاکی یی رسیدند. روباه گفت که چوچه ها بدرون این غاراند.
شیر فورا امرکرد تایکی ازآنها داخل غار رفته وچوچه هارا بیرون بیاورد. روباه به شغال امر کرد که بداخل برود وچوچه هارا بیرون بیاورد ودرضمن درگوشش آهسته ولی به بسیار زیرکی گفت که همینکه داخل غار شدی دیگر بیرون نشو. شغال داخل غار شد ودیر کرد. روباه بسرش صدا کرد که زودباش چوچه هارا بیرون بیاور که اعلیحضرت منتظر است. شغال گفت که اینها پنج تااند ومن یکی ، هرقدر کوشش میکنم زورم به ایشان نمیرسد اگر سه تای انرا بگیرم دوتای دیگر ازپیشم میگریزند. آخر با این چوچه های نافهم چکار کنم !
روباه رو به شیر کرد وگفت که شغال بیچاره به تنهایی آنهارا بیرون آورده نمیتواند اگر اجازت بفرمائید من نیز بداخل غار میروم تابااو کمک کرده آنهارا بیرون بیاوریم. شیر گفت: حله زود باش! داخل برو وهرچه زود آنهارا بیرون بیاورید. روباه داخل غار شد. غار خیلی تنگ وباریک بود وامکان نداشت که شیر داخل آن شده بتواند. روباه وشغال به درون غار ناپدید شدند. شیر خیلی انتظار کشید ولی آنها بیرون نیامدند.باالآخره حوصله اش بسر آمده صدا کرد که چه میکنید! زودباشید که روز بالایم ناوقت شده. روباه از داخل غار جواب داد که ما هردو باهم جور آمده ایم. دیگر حاجتی بتو نیست. راه خودرا گرفته هرجا که میخواهی برو!
به اینترتیب از طریق مکر وزیرکی ، روباه توانیست خود وشغال را از چنگ شیرنجات دهد ولاف وپف وخود پسندی شغال را بخاک یکسان سازد.

این بود رفاقت اید دو حیوان وحشی.
اما حالا بفکر ناقص این قلم چنین می آید که نباشد همین شغال دولت کرزی بوده که بفکر فساد ومردارخوری هرطرف بوی بوی میکرده وپوزپالی داشته ویک مرتبه روی خودرا بطرف ایران دورداده وروانه آن دیار شده که ناگاه پاکستان همان روباه مکار خبر شده ودم راهش آمده وپرسیده که بکجا میرود وچه مقصد دارد. شغال هم به او راست خودرا گفته وهمان بوده است که پاکستان به دل خود گفته که والله اگر بمانمت که این مردارخوریهارا بدون من  انجام دهی ومرا شریک نسازی. بهمین خواطر او هم خودرا به این کار خباثت وفسادت مستحق شرکت دانسته واز شغال خواسته که اورا به رفیقی بسوی ایران قبول کند. شغال نیز پذیرفته وبه راه روان شدند. یکمرتبه بیاد روباه مکار آمده که شیر غران(امریکا) اگر خبر شود ، هردوی مارا میخورد . بهمین خواطر از شغال راه نجات ازاین کاررا پرسیده اما شغال مطمئین بوده که دفع وچارۀ شیررا کرده میتواند ولیکن همینکه امریکا خبر شده وبالای شغال غریده ودراین وقت زبان شغال بند مانده نتوانسته چیزی بگوید. اینجاست که روباه از مکاری خود کارگرفته واز پنج چوچه نافرمان حرف بزبان آورده که شاید این پنج چوچه همان گروه های مختلف طالب بوده باشند. یعنی به امریکا فهمانده که نخست گروه های طالب را ازبین ببرد وبعد ما را طعمه قراردهد. شیر قبول کرده وبه آنها هم نظر شده. اینجاست که درفرجام شغال وروباه باهم جور می آیند وبه غار تنگ وتاریک وباریک درون رفته وشیررا جواب میدهند. خداکند که شغال(افغانستان) وروباه(پاکستان) باهم جور بیایند وشیر(امریکا) را جواب دهند لیکن این کار محال است، خواب است وخیال است.
خوانندگان عزیز! شما هم ازخواندن این رفاقت دوحیوان مثل من برداشت میکنید ویا طور دیگری! به امید شنیدن برداشت های شما از این رفاقت.

محمود بی پروا ، دلو1393، فیروزکوه ، غور.