آرشیف

2016-1-18

استاد محمود بی پروا

قـــــــرآن و پـیـامـبـــــر ص

دراین نوشته تنها بعضی ازآیات قرآن درارتباط رفتار پیامبر بزرگ اسلام وتفکر کفر وستم معرفی شده است. بعد ازسورة وشمارۀ آیۀ مربوطه توضیحات داده شده از نویسنده میباشد. گرچه شاید آیات مربوط هدایات پیامبران مختلف باشند ولی چیز مهم اینست که دساتیر اسلام وقرآن عام اند وبه هروقت وزمان ربط گرفته ازازل تاابد رادربرمیگیرند و تا دنیا وانسان باشد، صدق میکنند.آیات تحریر نیافته اند بخاطر اینکه مبادا درنوشتن حرکت های حروف اشتباه صورت گیرد وباعث تغییر درمعنی شود. از طرف دیگر علاقمندان درصورت لزوم می باید به قرآنکریم مراجعه فرمایند تا ازقرائت آن مستفید گردند.
شرایط پیش از اسلام: اوضاع اجتماعی، اقتصادی وسیاسی سرزمین عرب پیش از اسلام به بدترین حالت قرارداشت. جز عدالت ورحم دیگر هرچیز وجود داشت. ظلم به آخرین نقطۀ اوج خود بود، اعراب همه درجهل وکفر بسر می بردند. بین مردم بدترین مناسبات حکم فرما بود ، هر دسته بطریق خود رفتار میکرد. خلاصه زور زور بود وته زور درد سر. این وضع ایجاب مینمود تا عدالتی درمیان آید و نظامی مسلط گردد که بتواند همۀ این نابسامانی هارا ازجامعه برچیند.همان بود که اسلام پدید آمد وکتابی را خداوند به رهبر اسلام نازل فرمود که درپرتو ارشادات آن اسلام از عهدۀ برچیدن این نابسامانیها موفقانه برآمده توانیست.
ماموریت پیامبر-  خداوند متعال محمد را بصفت پیامبر بزرگ خود برگزید واورا مامور ساخت تا دامن کفر وفساد را اززمین برچیند. خداوند قرآن را منحیث رهنما وهدایت دهنده به او نازل کرد تا گفتار وکردارش مطابق آن باشد. درقرآن پاک آمده است: ای پیامبر! ماترا بصورت گواه، بشارتگر وهشدار دهنده ودعوت کننده بسوی خداوند فرستادیم(احزاب،45 و46 ). منظور ایة اینست که پیامبر از طریق پند واندرز باید ماموریت خودرا به انجام برساند نه ازراه کشتار، ستم، دشنام دادن، دحشت آوردن، ایجاد ترس وواهمه وامثال اینها چونکه اوست بشارت دهنده، ترساننده و دعوت گر خوب .براوست تا مردم را ازعواقب بد اجرای منهیات خداوند باخبر سازد واز دست مزد والای اجرای اوامر خداوند آنهارا بشارت دهد. همیشه ازراه پند واندرز آنهارا آگاه سازد چنانچه درجای دیگر قرآن خطاب به پیامبر آمده است: پند ده که مومنان را پند سود بخشد(ذاریات،55) .لکن این مربوط به آنها میشود که بدی را بر میگزینند ویا نیکی را، دوزخ را خوش میکنند ویا بهشت را. راحت را انتخاب مینمایند ویا ذلت را ولی ای پیامبر! این کاررا تو کرده نمیتوانی که آنهارا به راه راست بیاوری. فقط وظیفۀ تو پند وتبیلغ است وبس چنانچه خداوند درقرآن میفرماید: ای محمد ! یقین داشته باش که ترا به بنده گانم قدرتی نیست. این کافی است که پروردگارت کارساز تو باشد(بنی اسرائیل، 65). از همین خاطر پیامبر اسلام درمورد پند واندرز دادن لحظه یی هم غفلت نمیکرد وبا جدیت تام احکام خدارا که درقرآن برایش بیان شده بود پیوسته به مردم میرساند وآنهارا با سخنان نیکو ودلنشین مورد خطاب قرار میداد ازینرو خداوند اورا ستوده ومیفرماید: پس ای محمد ! پند ده که تو تنها پند دهنده ای(غاشیة، 21). واقعا پیامبر بهترین پند دهنده بود بخاطریکه حوصلۀ زیاد داشت، سخنان وی عمومی بود نه مشخص بیک فرد و درمقابل کسی کینه وعقده مند نبود وبدی را همیشه به نیکی پاسخ میداد.
خلاصه اینکه پروردگار عالم همه مسایل را به پیامبر خویش درقرآن واضح ساخت واورا مامور گردانید تا قرآن را بمردم بیاموزاند وهر کاررا از روی آن به منصه اجرا قراردهد.بهمین خاطر پیامبر به بیان آشکار میگفت که کلام من قرآن واجراءاتم همانست که درقرآن آمده است. این خلاقیت بی نظیر درپند دادن وروش نیکوی پیامبر بود که ظلم وفساد درفاصلۀ زمانی کم از سرزمین عرب نابود شد.
قرآن کلام خداوند – قرآن کتاب اخلاق، پند ورهنمود دنیوی واخروی انسان است. اگر نورقرآن بر وجود انسان نتابد واورا منور نگرداند، جسمی است بی اندازه زشت ، متعفن وبدمنظر. این قرآن است که آدمی را مخلوق زیبا وقابل قبول و معقول گردانیده است. ورنه این انسان کریه وزشت اگر از قرآن وکتب آسمانی دیگر واخلاقیات بدور ماند، از نجس ترین موجود کاینات پلید تر ونامطلوب ترمیباشد.
عرب ها از دید قرآن به چهار دسته بودند وطرز پیش آمد درمقابل هردسته نیز برای پیامبر درکلام خداوند بصراحت بیان شده بود که درزیر ازآنها نام برده میشود:
دسته اول- صاحبان خرد، حکمت واندیشه: اینها معتقد به تورات وانجیل بوده و با منطق وحکمت آراسته بودند، سخن شان خردمندانه ومودبانه بوده، یاوه گو نبودند وهمیشه متکی به دلایل معقول صحبت میکردند.  خداوند توانا درقرآن پاک درمورد آنهاارشاد نموده است که درمقابل همچو کسان بطرز نیکو صحبت نمائید یابعبارت دیگر بااهل کتاب جز به شیوه یی که بهتراست، گفتگو مکنید(عنکبوت، 46). که دراینجا مراد از طرز نیکو صحبت کردن دوری جستن ازقهرویاوه گویی وآوردن دلایل منطقی ودرست میباشد. افزون براین، خداوند به پیامبر خود هدایت داده است تا مردم را درراه خدا از طریق دانش وپند نیک دعوت کند وبامردم بطریق خوب صحبت نماید طوریکه میفرماید: باحکمت واندرز نیکو مردم را در راه پروردگارت دعوت کن وباآنان به شیوه ای که نیکوتراست سخن بگو(نحل، 125). همین قسم خداوند به بنده گان خوداکیدا دستور داده است که به دیگران دشنام ندهند تا آنها خداوند شان را دشنام ندهند چنانچه میفرماید: آنهایی را که جز خدا میخوانند، دشنام مدهید ورنه آنان از روی دشمنی ونادانی خدارا دشنام خواهند داد(انعام، 108). همینطور درجای دیگر دستور خداوند به پیامبرش اینطوراست : بامردم درامور دنیایی بوجه پسندیده صحبت نما(لقمان، 15)  یعنی دردنیا بخوبی باآنان معاشرت کن وهکذا دستور دیگر قرآن است که به پیامبر اینطور هدایت است : به سوالات مردم بخصلتی که بهتر است جواب باز ده یعنی اینرا درنظر داشته باش که نیکی بابدی یکسان نیست. بدی راآنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسی که میان تو واو دشمنی است، باتو دوست یکدل میگردد(حم السجدة، 34). درجای دیگر قرآن دستور میدهد : با مردم به شیرین زبانی سخن گوئید(بقرة، 83) . حتی خداوند متعال به پیامبر برگزیده وممتاز خود خطاب نموده میگوید: ای محمد! ما به آنچه میگویند داناتریم وتو به زور وادارندۀ آنان نیستی پس بوسیلۀ قرآن هرکه را که ازتهدید من میترسد، پند ده(ق، 45) یعنی حق قهر شدن را نداری بلکه ازروی قرآن پند ده هرکرا که ازعذاب من بترسد. درجای دیگر خداوند نیک گویی را اینطور بصراحت بیان نموده است: ای محمد! بنده گانم را بگو آنچه را که بهتراست بگویند تاشیطان مناسبات آنهارابهم نزند زیرا شیطان همواره دشمن آشکار انسان است(بنی اسرائیل، 53).  منظورازاین آیة اینست که بااهل کفر گپ خوب بزنند زیرا شیطان بیقین میان مردم نزاع می افگند چون سخن بد جز نزاع افگندن، چیز دیگری به بار نمی آورد.
دستۀ دوم – جاهلان ونادانان: جاهلان یعنی کسانی که بهره یی از دانش وحکمت ندارند ونیز کسانی که چیزی میدانند ولی درعمل هیچ اند. هدایت قرآنی دررفتار بااین جاهلان اینست که هرزمانی باایشان روبرو می شوید، ازنزد آنها سلام داده بگذرید. مراد ازسلام دادن اینست که با دهن بسته از حضور اینها دور شوید ویا به نرمی وملایمت با آنها سخن گوئید(فرقان، 63) . بدین معنی که نخست بهمچو اشخاص چیزی نگوئید واگر گپی میزنید باید به نرمی باشد زیرا نادان، نادانست وبحرف نمی فهمد. ونیز درجای دیگر آمده است که بگوئید سلام برشما، جویای صحبت نادانان نیستیم(قصص، 55)  یعنی نمیخواهیم صحبت جاهلان را گوش کنیم.
شخصیت مورد قبول همینکه به نادانها مقابل شود، سلام داده ازایشان دور میشود واگر آنها چیزی به او بگویند، معذرت خواسته بدون اینکه حرفی به آنها بگوید، خودرا ازآنها دور میسازد. انسان خوب آنست که خود خواه نباشد وخودرا چنان تبارز ندهد که ازدیگران برتری دارد. دوری جستن از نادان، پایان دادن به خود خواهی ونشان دهندۀ بزرگی است. خلاصه اینکه از صحبت جاهل باید بیزار بود. چنانچه سعدی میگوید:
زجاهل گریزنده چون تیر باش       نیامیخته چون شکر شیر باش
پیامبر بزرگ اسلام سخت بااین هدایت قرآن پابند بود ودرطول عمر حتی یک کلیمۀ نادرست هم بکسی نگفت. همیشه درمقابل جاهلان سکوت اختیار میکرد و بهر سخن ناسزای آنها خاموشی را بهتر از هرچیز میدانست چنانچه نادانهای یهود مدینه هروقت که با پیامبر اسلام روبرو می شدند بعوض السلام علیکم یعنی بسلامت وتندرست باشید، میگفتند السام علیکم یعنی مرگ بتو اما پیامبر باآن بزرگی ایکه خداوند به ایشان داده بود، خودرا کرانداخته چیزی به آنها نمیگفت. روزی عایشه(رض) خانم دوست داشتنی اش حضور داشت که جاهلی این حرف را به پیامبر گفت اما پیامبر طوری وانمود ساخت که گویا چیزی نشنیده است مگر عایشه از این سخن جاهل بقهر شد ودرجوابش گفت که مرگ بخودت لکن پیامبرازعایشه ناراحت شد وبرایش گفت که حرف خوبی نگفتی، کارشان نداشته باش، بگذار تاهرچه میخواهند بگویند، خداوند بحرف اینها نمیکند واوست نگهبان وحامی من. درجای دیگر چنین نقل شده است که پیامبر بزرگ اسلام روزی ازروزها کالای پاک وسفید پوشیده بود وبطرف خانه کعبه میرفت؛ زن کاکایش ابولهب حینیکه از کنار خانه اش میگذشت، ازبالای بام خانه چتلی های شکمبه گوسفندرا بالایش انداخت ووجودش را سرتاپا ناپاک گردانید مگر آن شخصیت بزرگوار چیزی نگفت وبخانه برگشت . خدیجه خانم مهربانش اورا شست وکالایش را تبدیل نمود. هکذا زمانی که پیامبر به طایف رفت تااز گزند کفار درامان باشد، مردم طایف اطفال را تحریک نمودند تا پیامبررا به سنگ بزنند وازآنجا بیرونش کنند. دراثر سنگهای اطفال وجود مبارک تماما زخم وغرقه بخون شد اما پیامبر کوچکترین حرفی بزبان نیاورد ودرعوض از خداوند خویش خواست تاآنهارا براه راست هدایت نماید.
دسته سوم – انسانان کج بحث واز خود راضی: که جز فکر واندیشه خودشان، برداشتها ونظرات دیگران را بکلی نمی پسندیدند. اینهارا درجامعۀ امروزی ما بنام کج بحث ها وخودخواه ها می شناسند. اینها خوش ندارند تا گفتار دیگران را هرقدر منطقی ودرست هم باشد، قبول کنند زیرا فکر میکنند که قبولی اندیشه های دیگران حیثیت آنهارا پائین می آورد وباعث کم وکاستی درشخصیت آنها میشود. این گروه مردم درهرجامعه وجود داشته ودارد. علت این فکر آنها از خود راضی وبلند پروازی ایشان منشاء میگیرد. بخاطری که خود بینی وخود اندیشی به آنها این اجازه را نمیدهد که به عقاید وپندار دیگران ارج بگذارند واحترام داشته باشند. خداوند درقرآن کریم درارتباط به اینهامیفرماید که با مقابله شدن به این دسته مردم، از دلایل ونرمی وخوش گویی کار بگیرید واگر به آنها کارگر نیفتاد به ایشان بگوئید که شمارا کارتان ومراکارمن، شما بمن کاری نداشته باشید ومن بشما چنانچه درقرآنکریم آمده است: ای محمد! به اینگونه مردم بگوکه عمل من بمن اختصاص دارد وعمل شما بشما اختصاص دارد، ازآنچه من انجام میدهم غیر مسئولید ومن ازآنچه شما انجام نمیدهید غیر مسئولم(یونس، 41) ونیز درجای دیگرخطاب به پیامبرمیفرماید: بگو ای مردم! اگر در دین من تردید دارید، پس بدانید که من کسانی را که بجای خدا می پرستید؛ نمی پرستم بلکه خدایی را می پرستم که جان شمارا می ستاند(یونس، 104) بهمین قسم خداوند درجای دیگر میفرماید: بگو شما ازآنچه ما مرتکب شده ایم بازخواست نخواهید شد وما نیز ازآنچه شما انجام میدهید بازخواست نخواهیم شد(سبا،25) بدین معنی که کارکردماازشما وآنچه شما میکنید، ازما سوال کرده نخواهد شد یعنی شما براه خود باشید ومن درروش وطریق خود.علاوه براین آیات، سورۀ کافرون نیز بعین مفهوم و معنی تذکر یافته است. بناء قرآن میگوید که به کج بحث ها کافیست که بگوئید هرگاه حرف مارا نمی پذیرید، ما هم حرف شمارا پذیرفته نمیتوانیم. هرکدام ما به دین وکیش خود باشیم ویکی درامور دیگری مداخلت ودست اندازی نکنیم.
فکر میکنم ارشادات قرآنی که دربالا بیان گردید از وضاحت تام برخورداراست وهیچ چیزی درآنها گنگ ومبهم نمی باشد. درپرتو این ارشادات قرآنی، یقینا گفته میتوانیم که انتخاب راه وحشت ودحشت، ترس، زورگویی، فحش ودشنام، توهین وحقارت دراسلام جایی ندارد ومرتکبین این اعمال نمیتوانند بهیچ وجه خودرا مسلمان راستین توجیه دهند بلکه ایشان مسلمانان دروغین خواهند بود مثل اُبـی ابن عبدالله درزمان پیامبر(ص).
دسته چهارم: دسته کفر وشرک( ظالم،منافق، متکبر، بدکار): یک مسلمان عقیدتی وصادق درصورتیکه قرآن را بداند ودرمعانی آیات آن دقیق شود، بخوبی در می یابد که قرآن پنج گروه مردم را کافر میداند زیرا هرپنج اینهارا بعین جمله تعریف مینماید. خداوند به هرپنج شان میگوید که آنهارا دوست نمیدارد چنانچه  درقرآن میخوانیم: خداوند کافران را دوست نمیدارد(روم، 45)، اوتعالی ظالمان را دوست نمیدارد(شورای،40)، خداوند فسادکننده گانرا دوست نمیدارد(قصص،77)، الله پاک سرکشان را دوست نمیدارد(نحل، 23)، خداوند خیانتگر ناسپاس راهیچ دوست نمیدارد(حج، 38) وهمچنان هیچ متکبر خودستارادوست نمیدارد(حدید،23). باملاحظۀ این آیات، بخوبی فهمیده میتوانیم که بتمام آنها عین عبارت بکار رفته است. علاوتا درمورد منافقان درقرآن چنین آمده است: ای پیامبر ! باکافران ومنافقان جهاد کن وباآنها درشت شو، جای آنها دوزخ است که جای خیلی بداست(تحریم، 9)  درجای دیگر قرآن میخوانیم: خدا منافقان وکافران راباهم یکجا دردوزخ می اندازد(نساء ، 140) که دراینجا اول منافقان ذکر شده بعد کافران درحالیکه درآیه قبلی اول کافران نام برده شده بود وبعد منافقان. هکذا درآیة دیگری جنین میخوانیم:خداوند منافقین و مشرکین را عذاب میکند (احزاب،73) که دراین آیت نیز منافقین اول گفته شده وبعد بجای کافران ، از مشرکین نام برده شده است واین خود واضح میسازد که مشرک وکافر یکی است. بعین قسم درآیة دیگری میخوانیم :خداوند مردان وزنان منافق ومشرک را عذاب میکند وبدوزخ می اندازد(فتح،6) که بازهم بعین مفهوم آیة قبلی میباشد. افزون براینها خداوند پاک درکلام  عالی خود  راجع به یکتعداد این گروه ها چنین میفرماید: آنانیکه به آنچه خداوند فرو فرستاده حکم نکنند کافراند(مایده، 44) درآیة(45) ظالم اند ودرآیة(47) فاسق اند. بازهم بخوبی دانسته میشود که اینها همه بعین صفات شناسایی شده اند. ازاینجا میتوان گفت که هرکه  به آنچه خدا نازل کرده عمل نکند وقبول نداشته باشد، واضح است که کافر میباشد ولو اگر بنام ظالم وفاسق هم یاد شده باشد.
نتیجه: پیامبر بزرگ اسلام یکجا بادیگر مسلمانان بادرنظر داشت واجرای احکام قرآن صادقانه توانستند همه عقاید شرکین ورفتارهای بد وناروارا از بین ببرند وبجای آنها عدل وانصاف را بوجود بیاورند اما امروز ما مسلمانان  تمام آنهارا درکشور خود از بین بردیم ودرعوض همه دسته جات پلیدگرا ومنحوث ضد دین را دوباره احیا ساختیم. ما ظلم میکنیم ولی نامش را عدالت میگذاریم، منافقت مینمائیم لکن نامش را صلح وخیرخواهی میمانیم. فسادت بیش از حساب میکنیم اما نامش را وطن پرستی ومردم دوستی میگذاریم. علاوتا ستون پنجم که همان جاسوسی باشد، نیز کار مااست که ازاجرای آن روزانه حد اقل بگفتۀ خود دولت ما 22 انسان این سرزمین را بکام مرگ میکشانیم. چنین است اسلامیت وروش ما. خداوند بحال مارحم نماید واصلاح مان سازد درغیر آن مارا به سرنوشت دیگر ظالمان مبتلا گرداند. آمین
جدی 1394، شهر فیروز کوه ( چغچران).