آرشیف

2016-1-7

استاد محمود بی پروا

آرزوی احداث باغات و جنگلها

ازآوان طفلی درختان را خیلی خوش داشتم و هنوز هفت ساله بودم که همراه کاکایم با غرس شاخه های درختان بید وسفیدار بالای دوقطعه کوچک زمین آبی خود درقریه شروع کردیم. این درختان درسالهای سخت با کاکایم بسیار مفید تمام شدند وتاهنوز دوفرزندش از فروش این درختان غیر مثمر مشکلات عمدۀ زندگی خویش را مرفوع میسازند. اما من درآرزوی غرس وپرورش درختان میوه بودم. رفته رفته مکتب را پیش برده واز صنف دوازدهم فارغ وپس از گذشتاندن امتحان کانکور ناخود آگاه درپوهنحی زراعت پوهنتون کابل کامیاب شدم. چون قصد شمولیت را درزراعت نداشتم اما سرنوشتم مرا به این مسلک کشانید. همینکه دراول ماه دلو سال 1358 از پوهنحی زراعت فارغ شدم ، بدون خواست خودم از طرف جلسه پروفیسوران فاکولته زراعت با هفت نفر فارغین دیگراز چهاررشتۀ موجود آنوقت (جنگلات وباغداری، اقتصاد وتوسعه زراعتی، نباتات ومالداری) بحساب از هررشته اول نمره ودوم نمره به پوهنحی زراعت پوهنتون جلال آباد که تازه تشکیل شده بود وبه قلت کمبود استاد مواجه بود تعیین وتوظیف شدیم. شرایط امنیتی خیلی ها خراب بود وراه کابل- جلال آباد همه روزه با برخوردهای کشنده وحریق ساختن موترها وکشتار مردم مسافر سردچار بود. من که غیر ازرفتن به آنجا دیگر چاره یی نداشتم، ناگزیر مکتوب معرفی خویش را عنوانی آن فاکولته از ادارۀ پوهنحی زراعت کابل گرفته وروانۀ جلال آباد شدم وبه زحمت خودرا درآنجا رساندم اما همینکه درمقر پوهنتون یعنی درونته رسیدم، وضع را فوق العاده خراب وناامن دیدم. نه شاگردی درآنجا بود ونه استادی. ساعت یک بجه محل از اشخاص موظف وشاگردان تخلیه می شد وفقط چند نفر محدود محصل بخاطر امنیت پوهنتون از طرف سازمان جوانان درموضع های امنیتی خود می بودند واز ساعت دوبجه به بعد تا هشت بجه فردا فیر بود وجنگ.
مرا که تنها بودم به مدیر لیلیه معرفی کردند تابرایم بستره واتاق تهیه نماید. همینکه اورا دیدم برایم گفت که ازجانت به سیر آمده یی که دراینجا تشریف آورده یی! گفتم ، چکنم! فیصلۀ استادانم چنین بود که باید بخاطر تدریس شاگردان اینجا بیایم. اوگفت که کجاست شاگرد وکجاست پوهنتون! گفتم چه شده ، گفت چند شب قبل نماز شام گروهی از مجاهدین بالای پوهنتون حمله آورده وبه تعداد 13 دختر باکره را با خود بردند ازآن به بعد تمام محصلین، پوهنتون را ترک وکسی تابحال حاضر نشده است. صرف چند نفر محصل که آنها هم اعضای سازمان جوانان اند، دراینجا میباشند و وظیفۀ شان فقط پهره داری وحراست از تعمیرات پوهنتون است وبس. بعد مرا به اتاقی برد که درآن سه پایه چپرکت دومنزله ولی بدون بستره بود وفورا یک عدد دوشک بامع بالشت ودو کمپل برایم آورد وگفت این اتاق واین هم شما اما بعد از یک بجه کسی اینجا نمی باشد. تو میدانی واین اتاق. بعد اورفت ومرا تنها ماند.
از ساعت یک بجه به بعد کسی درساحۀ پوهنتون نبود تنها جوانان موظف بداخل موضع های امنیتی خود بودند و از دو بجه به بعد تاصبح درساحۀ پوهنتون فیر بود وآواز مرمی و انداخت. ولی من تنها بداخل آن اتاق تا فردا هشت بجه بیدار نشسته وگوش به صداهای مرمی داده بودم.
 از فردای آن روز، دو نفر دیگر نیز آمدند وما سه نفر شدیم. نزد رئیس فاکولته که یکی از استادان ما درکابل بود، رفتیم وازش خواستیم تا باهرسه ما یک اتاق بدهد ومتوجه امنیت وآرامش روحی ما باشد. او بما از تعمیر تدریسی واداره یک اتاق داد وگفت منتظر باشیم تا دیده شود که سرنوشت پوهنتون چه خواهد شد.
خلاصه هیچ شاگردی حاضر نشد وباالآخره رئیس پوهنتون بکابل آمد وبا وزارت تحصیلات عالی ورئیس پوهنتون کابل دیدار وفیصله براین شد تا پوهنتون ننگرهار نیز بکابل انتقال یابد ومحصلین آن بعد ازوقت بدروس خویش ادامه دهند. همان بود که دراول ماه حمل 1359 پوهنتون ننگرهار بکابل انتقال یافت وما همه از آنجا بکابل کوچ کردیم. دراینجا بکمک استادان پوهنحی زراعت کابل مدت دوسال را درس دادم تااینکه درسال 1360 درپروگرام مستری دررشتۀ جنگلات طی یک دورۀ دوساله به اکادمی زراعت اوکراین تعیین وبروز 12 میزان افغانستان را ترک نمودم. درآنجا یگانه آرزویم توسعۀ جنگلات ناجو  وبنوش ودیگر انواع چنگلی بود. زیادتر تلاشم روی کارهای عملی بود زیرا طور نظری به اندازۀ کافی معلومات اندوخته بودم  وحال وقت آن بود که باید نظررا باعمل یکی کرده با تطبیق آن توانمند باشم.
کارهای عملی را بسیار به شوق پیش می بردم، از جنگلات احداث شده دوامدار دیدن میکردم ودرغرس نهالان ناجو ، بنوش ودیگران  عملا دست بکار می شدم وهمراه تیم نهال شانی دوشادوش کار میکردم. باالآخره دورۀ مستری را به اتمام رسانده به کشور برگشتم. اما از اینکه کسی را نداشتم که حمایتم کند، بعوض ادامۀ وظیفۀ استادی وتدریس، بتاریخ 7/12/1362 به عسکری سوق داده شدم ومدت بیش ازسه سال را درچوکات وزارت داخله عسکر بودم. همینکه بتاریخ 13 حمل 1366 ترخیص بدست آوردم، بالای وظیفه ام درپوهنحی زراعت پوهنتون ننگرهار رفتم ومدت دوسال را درآنجا به تدریس پرداختم. چون باید بعد از دوسال تدریس دوباره به اکادمی اوکراین غرض تکمیل دورۀ دکتورای خویش می رفتم اماحق تلفی را نسبت بخود زیاد دیده ازینروبه اجبار تحت نام رخصتی دراول ماه قوس سال 1367 بکابل وازآنجا به چغچران آمدم تااگر ممکن باشد به دیدار خانواده ام در زادگاهم بروم. اما این کار بامن ممکن نگردید . بناچار رو به هرات آورده وبکمک ومعیت یک نفر همصنفی ام به دیدار رئیس پوهنتون جدید التشکیل هرات رفتیم واو با من موافقه وتعهد سپرد که از جلال آباد مرا بهرات تبدیل خواهد کرد چون وزیر تحصیلات عالی آقای انورشمس از هرات بود . ما باهم موافقه کردیم که دراول حمل سال 1368 همدیگررا درکابل دیده ویکجا نزد وزیر می رویم. درزمان معین خودرا به کابل رسانیدیم وباهم به ملاقات وزیر رفتیم . خلاصه وزارت تحصیلات عالی مرااز اثر حکم 202- 31/حمل/1368 به هرات تبدیل کرد لیکن همینکه درهرات آمدم، وضع امنیتی آنجارا بدتر ونامطمئین تر از جلال آباد یافتم. دیگر چاره یی برایم نمانده بود جز اینکه بار دیگر به عسکری رو بیاورم. چون زمان این فرارسیده بود تا به دورۀ احتیاط سوق گردم بناء بتاریخ 23/5/1368 عسکر دورۀ احتیاط درغند اپراتیفی غور شدم. بعد ازاکمال دورۀ احتیاط بتاریخ 5/5/1370 ترخیص وبعد ازآن مصمم شدم که با دولت وقت کار نکنم  بخاطریکه شاید بازهم به دورۀ سوم ویاچهارم عسکری مرا سوق دهد. ازآن به بعد به شغل آزاد رو آوردم وهمراه یک دوستم یک باب دوافروشی را درشهر چغچران باز کرده وبفروش ادویه مشغول شدیم تااینکه درسال 1999 میلادی اولین موسسه بنام موسسه CHA درچغچران شروع به کار نمود ومرا بصفت متخصص زراعت استخدام کرد. ازآن زمان تاحال گاهی دریک موسسه کار می یابم وزمانی هم بیکار روزگاررا بسر می برم.
آرزویم درمورد احداث باغات میوه: چغچران را فوق العاده برای جنگل کاری واحداث باغات مساعد می دیدم بهمین خاطر آرزویم همیشه این بود که جنگلات درختان همیشه بهارو برگریز وباغات درختان میوه را دراینجا احداث ورایج گردانم. دراولین اقدامم درزمان طالبان غرس قلمه های بید، سفیدار وسنجد درساحۀ یکنیم جریب زمین پیشروی ریاست زراعت غور بود که خیلی خوب نتیجه داد وازآن به بعد تاحال این ساحه پوشیده از درختان است.
همینکه درموسسه  CHA پذیرفته شدم، مهمترین کارم این بود که درسالهای 2000- 2001 استعمال کود کیمیاوی، تخمهای اصلاح شدۀ گندم و کشت سبزیهارا درقریجات اطراف شهر چغچران وهم در شهرک وتولک رایج سازم. نتایج خیلی خوب از اجرای این کارها بدست آمد.
در 2002 اقدام به غرس وترویج درختان میوه نمودیم بهمین خاطردرماه جنوری 2002 دفتر مرکزی به تعداد 5000 اصله نهال سیب وبادام از میدان وردک خریداری وهمراه یک هزارنهال غیر مثمر بنوش ازراه شیندند به شهرک ارسال کرد واز آنجا نیم آنهارا به چغچران درحالی که راه را برف قسما مسدود کرده بود، با بسیار مشکل انتقال دادیم ودرپیشروی دفتر آنهارا بعمق 5،2متر گور نموده درماه حمل  ( مارچ 2002) ازخاک کشیده وبطور رایگان به قریجات دارای آب کافی دراطراف چغچران توزیع نمودیم. برای اولین بار طرز کندن چقورک ها وغرس این نهالهارا به دهاقین یاددادیم. این کارما درقریه های الندر وآهنگران نتیجۀ خیلی ها خوب داد. چون این دوقریه آب بسیار خوب وعلاقمندان جدی داشتند. مالکان زمین های که آب داشتند واین درخت هارا دریافت کردند، اکنون از شهرت خوبی برخوردار وسالانه سیب زیاد بدست می آورند.
ازینرو پروژه ها توسعه یافتند. دفاتر ساحوی درمرکز شهرک، کمینج ومرکز تولک ایجاد ودرپهلوی آن قوریه های درختان میوه درسه محل( مرکز چغچران؛ مرکز شهرک وقریه کمینج ) تاسیس وتخمهای درختان زردالو، سیب، بادام، چهار مغز وتوت کشت وتحت پرورش قرارداده شد وبه تعداد پرسونل مسلکی تیم زراعت افزودی بعمل آمد. هدف از این پروژه ها تربیوی وباورمند ساختن دهاقین وباغداران درامر پرورش وترویج سبزیکاری، میوه کاری واستعمال کود وتخم گندم های زراعتی پرحاصل بود. ما توانستیم  این سه بخش را موفقانه دربین دهاقین مروج سازیم. زمین داران به پرورش واحداث قوریه ها باورمند شدند ودریک تعداد قریه جات افراد چند پیوندرا یادگرفتند وبه باغداری رو آوردند . ازاثر کار روی قوریه ها این موضوع بخوبی روشن شد که درشرایط اقلیمی شهرک وچغچران سیب وآلو نتیجۀ خوب داده ، زردالووبادام درچغچران نسبتا حاصل میدهد لکن درشهرک رشد ونمو کرده نمیتوانند ولی چارمغز دراین دو منطقه بکلی رشد نکرده بلکه از اثرسرما نابود میشوند. شفتالو وتوت نیز درچغچران به حاصل آمده ونتیجه مطلوب میدهند.
از ان به بعد رفته رفته همه ساله علاقمندی دراحداث باغات سیب زیاد گردید بخصوص بعد از سقوط طالبان مردم ولسوالی چغچران آنقدر به باغداری سیب رجوع کردند که سالانه  ده ها هزار نهال سیب ، ناک، آلو، توت وغیره درماه های حوت وحمل از میدان وردک ، غوربند ، هرات وناوه جلریز درچغچران آورده شده وبفروش میرسند.
حالا دریک تعداد قریه های مربوطات چغچران وشهرک درختان سیب به حاصل آمده اند  وسبزیکاری از رونق خوبی برخوردارشده است. خصوصا اینکه احداث باغات سیب درمرکز شهرک واطراف آن خیلی تعجب آور بود وممکن نبود که به آسانی مردم به این باور شوند که درشهرک باداشتن آب و هوای خیلی سرد درخت میوه به حاصل می آید تااینکه این را بچشم سر مشاهده کردند.
این علاقمندی باعث گردید تا موسسۀ توسعه باغات میوه درغور دراین اواخرباهمکاری ریاست زراعت همه ساله ده ها باغ میوه را تاسیس وبه دهاقین باغکار مساعدت شود. آرزوی من درمورد احداث وترویج باغهای میوه درغورازرویا به حقیقت مبدل شد و این نظر که درغور بنا براثرسرمای زیاد هیچ سبزی ومیوه یی نمی شود، باطل شناخته شد.
آرزوی من درمورد احداث درختان غیر مثمر:  درپهلوی ترویج درختان میوه برای اولین بار نهال های درخت بنوش همراه نهالان سیب درغور آورده شد. این نهالهارا فقط درمرکز چغچران وشهرک به صاحبان حویلی ها توزیع نمودیم. درشرایط اقلیمی چغچران وشهرک اینها خیلی خوب رشد نموده وکلان شدند . اکنون درهرقسمت شهر درختان بنوش دیده میشوند(عکس 1). درپهلوی آن درسال 2008 که کارمند مسلکی موسسه سی.آر.اس(CRS  ( بودم یک تعداد نهال های درخت اکاسی خارداررا از بامیان خریداری وبه چغچران آورده ودردامنه تپه زیر جوی پوزه لیچ درزیر کوتل وردکها غرس ونتیجه عالی درارتباط رشد وسازگاری آنها دراقلیم چغچران بدست آمد. اکنون این درخت ها بزرگ شده اند واز بوی خوش آنها مشام هررهگذرعطرآگین میگردد.
درزمان ولایت آقای احمدی درسال 1387 هـ.ش. یکتعداد زیاد نهالان ناجو از طریق شهرداری به کوشش مقام ولایت غور در چغچران آورده شده به کنار جاده ها غرس گردیدند. اینها همراه خاک ریشه آورده شده بودند . 50 درصد اینها درسال دوم زنده ماندند ولی در آغاز سال سوم همه خشک شدند. طوریکه به دقت مشاهده گردید، این نهالان درماه حوت زندگی را ازدست دادند که شاید علت آن نوسانات اقلیمی ناگوار درماه حوت درچغچران بوده باشد. همزمان باآن یکتعداد دیگر نهالان از فبیل بته مورپان، درخت سرو، بته زینتی روز یاگلاب ودیوار بید از طرف شهرداری به چغچران آورده شده وغرس گردیدند که نتایج خوب ازآنها بدست آمد.
درزمان شهرداری آقای اسحاق همراز درسال 1392 نظر به خواست خودش برایش مشوره دادم تا علاوه بر آنها از نهالان اکاسی ومجنون بید نیز آورده ودرمحوطه های ادارات دولتی ، پارکها(عکس3)، گلدانی های بین سرکهای داخل شهر(عکس 2) نهالشانی وهکذا به دکانداران نیز توصیه نماید که ازاینها درپیشروی دکانهای خویش(عکس4) بنشانند. درنتیجه امروز شهر فیروز کوه شاهد این درختان وبته های زینتی است.
ازاحداث جنگل تپه زیر جوی پوزه لیچ بین گدام دولتی وکوتل وردکها به مساحت یازده هکتار زمین توسط اینجانب وهزینه مالی  CRS ، احداث جنگل به مساحت نیم هکتار زمین درمرکز دولینه از قلمه های سفیدار وبید، غرس درختان سفیدار وبید دردوطرف سرک مرکز شهرک وسیه خاک توسط من وهزینه مالی CRS ، هرکس بخوبی آگاه است. ازینرو اکنون گفته میتوانم که تااندازه یی به آرزوهایم رسیده ام ولی اینهارا کافی نمیدانم زیرا اگر جنگ نمی بود ودولت حامی خوب میداشتیم به هکتارها جنگل را درغوراحداث می نمودم باالخصوص به دولینه ولی افسوس که نه جنگ را پایانیست ونه دولت مطلوبی نصیب مردم افغانستان میگردد.
درمورد غرس درخت ناجو:  درترویج وغرس درختان ناجو از طریق ولایت غور کوشش های زیادی بعمل آمد .اولین بار درسال 1348 از طریق والی وقت درختان ناجو درچغچران آورده شد وغرس گردید مگر تاآخر همان سال مکمل خشک گردیدند. دفعۀ دوم درزمان معاونیت مولوی  دین محمد تعداد زیاد ناجو از هرات آورده ودرکنار جاده های شهر چغچران غرس گردیدند این بار نیز همه آنها تاآخر سال خشک گردیدند دفعۀ سوم درزمان ولایت آقای احمدی  نهالان زیادی ازغوربند واطراف کابل از طریق شهرداری اورده شدند ودرکنار جاده ها غرس گردیدند اما 50 درصد آنها درسال اول خشک گردیده ومتباقی درختم سال دوم ازبین رفتند. درنتیجۀ این همه تلاشها این نتیجه بدست آمد که ناجو درشهر چغچران زنده مانده نمیتواند.

دو اصله درخت ناجوی پرورش یافته درمحوطۀ حویلی

دو اصله درخت ناجوی پرورش یافته درمحوطۀ حویلی

 درخزان سال 2008 که کارمند موسسه سی.آر.اس بودم، بقدر یک خورد تخم ناجو ازهرات آورده ودرایام زمستان آنهارا باریگ مرطوب معامله ودربهارسال  2009 بداخل خیمه پلاستیکی درمحوطۀ دفتر کشت نمودم. جمعا به تعداد 30 عدد تخم سبز گردید و تا تیرماه آن سال از رشد خوبی برخوردار بودند. من بتاریخ 8 سپتمبر 2009 از موسسه استعفا وبعدا بتاریخ 24 مارچ 2013( 4 حمل 1392) باری سری به دفتر زده دیدم که فقط سه نهال زنده است وبس. دوتای آنرا باخود آورده بداخل حویلی ام غرس کردم که تاکنون سبز وازرشد خوبی برخوردار اند. تلاش دارم تا درصورت زنده وصحتمند بودن، تولید وترویج نهالان ناجو را درشهر فیروزکوه( چغچران) مساعد سازم . بتوفیق الله متعال.

درختان بنوش درکنارجاده درختان بنوش درکنارجاده  درختان بنوش درکنارجاده
عکس 1- درختان بنوش درکنارجاده عکس 2- درختان مجنون بید بین گلدانی   عکس 3- درختان اکاسی بین گلدانها

درختان اکاسی
عکس 4 – درختان اکاسی پیشروی دکانهای بازار