آرشیف

2015-4-16

استاد محمود بی پروا

دفـــــع تهمت

روز سه شنبه از صبح تانماز عصر یکتعداد دوستان از منطقۀ الله یار بمن زنگ زدند که چرا به مردم الله یار خاصتا مردم غار دشنام وفحش گفته ام . من گفتم که چنین کاری از من سرنزده است وآنها ازکجا اینرا میدانند!؟ آنها گفتند که درفس بوک  وسایت جام مضمونی به نشر رسیده است که گویای این ادعا میباشد. درآنروز از ده بجه تا آخر شب نتوانستم با انترنت دست یابم بخاطری که فلش انترنت من مربوط افغان بیسیم میباشد که درآنروز انتن آن کار نمیکرد.
روز چهار شنبه که انتن افغان بیسیم بکار آغاز کرد، سایت جام غوررا بازکرده دیدم که مطلبی تحت عنوان :" تلخ میگویم وازگفتار خود دلشادم". درسایت جام غور به نشر رسیده بود که درقسمتی ازآنچنین میخوانیم:"طبق شواهدات از نوشته استاد بی پروا در جام غور، گویند درزمانه های قدیم شخصی بوده بنام علی دوست بهادر بااوصافی چون بسیار جنگجو، دلیر وباشهامت وحاکم مطلق العنان منطقه، ازاو سه فرزند بجا مانده بوده است که اسمای ایشان عبارت بوده اند از: سلطانیار، خدایار و الله یار. بعضی ها به این باور اند که فرزند دیگر وی بنام مهری از دختر میر قیچاق اوبه که در هنگام یکی از فتوحات خود به نفع حاکم هرات انجام داده بود وبنا به درخواست حاکم اورا باخود در غور آورد واز او فرزندی بنام مهری بدنیا آمد که مردم مهری امروزی نیز ازاولادۀ این شخص اند و چنین گویند، فرزند دیگر وی که ازهمه خوردتربوده بنام دولتیار که سرزمین دولتیار امروزی ازاو بوده ازینرو به این نام یاد میشود.
 منطقة کوهستانی الله یار، در 75 کیلومتری شهر فیروزکوه امروزی واقع است، که مردم شریف این منطقه در طول تاریخ از نام والای برخوردار بوده اند.
مردم الله همه بنام پدرکلان شان "الله یار" یاد میگردند، و نفوس این منطقه از چهار پسر تشکیل گردیده اند که نام های ایشان قرارذیل اند
،
تااینجا قسما نوشتۀ من میباشدولی من هیچگاه فیروزکوه ننوشته ام بلکه درهرجا چغچران تذکر داده ام  اما بعد ازاین درادامه  جملات وعقده های درونی از این نویسنده میباشد که بهیچ وجه آنرا کسی درنوشتۀ من یافته نمیتواند:" {جز اندک قریجاتی (چون، غارک اولاد امان) که چندخانه مهاجر، اوباش، چاپلوس، مزدور، دلاک و دووس وجود دارد، و هرساله بزر منافقت شان را کشت و خانه منافقت شان را در بین این مردم شریف و عزتمند کاه گِل می نمایند، در اخیراز این منافقین بحث مفصل را خواهیم داشت}.
وقتی که اینراخواندم فهمیدم که اینها کاملا خلاف پرنسیپ نویسندگی ومعیارهای ادبی ودرعین حال وسیلۀ ایجاد دشمنی دربین مردم الله یار میباشد . بناء بخاطر دفاع از خود روی بعض آنها درذیل بطور خلص اشاره مینمایم تا خواننده گان بدانند که مقصد نویسنده شعله ور ساختن عداوتها میباشد وبس:
اول – به نقل از نوشتۀ من درمورد الله یار که چند سال قبل  درسایت جام غور به نشر رسید وبعد آن مطلب را اولین نهاد جوانان   الله یار به مدیریت مسئولی لعل میر دانشور مرادی دراولین شمارۀ خود نقل قول کرد، شاید همگی خوانده باشند واگر نخوانده اند، لطفا به اولین شمارۀ نهاد جوانان الله یارمراجعه نمایند. درآنجا بعد از: چهار پسر تشکیل گردیده اند که نام های ایشان قرارذیل اند:  اما درادامۀ آن نویسنده کلمات دشنام آمیز: {جز اندک قریجاتی (چون، غارک اولاد امان) که چندخانه مهاجر، اوباش، چاپلوس، مزدور، دلاک و دووس وجود دارد، و هرساله بزر منافقت شان را کشت و خانه منافقت شان را در بین این مردم شریف و عزتمند کاه گِل می نمایند، در اخیراز این منافقین بحث مفصل را خواهیم داشت}را از خود دربین قوس کلان اضافه کرده است تا بدینطریق عقدۀ خویش را درادامۀ نوشتۀ من تبارز دهد. درحالیکه اگر به اصل نوشته مراجعه شود چنین چیزی قطعا وجود ندارد بنابرآن نویسنده  از اصل نوشتاری انحراف نموده، خواست وفکر خودرا درنوشتۀ شخص دیگر انعکاس داده است تا بااین کار دشمنی ، نفاق وبد گمانی را بین نویسندۀ اصلی ومردم الله یار بمیان آورد که میشود به آن گفت: اینست منافقت آشکار.
دوم – نویسنده درجای دیگری اضافه کرده است: …اولاً با ایجاد این شورا، شنیده می شد که، استاد محمود بی پروا در راس شورا قرار خواهد گرفت، اما جناب استاد، از دلاک بازی ها و جلسات پس پرده افراد مقرض آگاهی نداشت، چون اساسنامه و مرام نامه این شورا، را طوریکه نیاز و لازم بود ترتیب داد و به همه اعلام داشت، البته بعد از بهانه گیری های این افراد خائین، جناب استاد موضوع اصلی را درک می کند و از صحنه کنار میرود تا اینکه، شخصی دیگری را بنام ملا احمدشاه احمدزاده، یکی از لوچک های حرفوی و چاپلوس های قرن بیست و یکم را بصفت رئیس شورای انسجام مردم الله یار، طوری انتصابی تعین و تصویب نمودند.  درحالیکه موضوع از اینقرار نبوده است. من ازابتدا حاضر نبودم  که دررهبری شورا  باشم چون درمنطقه الله یار طرفدار نداشتم اما عضویت در شورا ی را ازهمان ابتدا پذیرفتم . ملااحمد شاه به اتفاق آراء حاضرین جلسه بصفت رئیس ومولوی عبدالکریم بحیث معاون شورای انتخاب شدند.واقعیت چنین نبوده است که نویسنده تشریح داده است.چون نویسنده جزئی از حاضرین نبوده وکسانی که از انتصاب بودن این فیصله گزارش داده بودند ، همان چهره های منافقت وبهم اندازی بوده اند.
سوم – نویسنده اشخاصی را مستقیما مورد نکوهش قرار داده والفاظ بدی را که شایستۀ هیچ قلم نمی باشد، به آنها بکار برده است. چنین طرز نوشتن از آداب نویسندگی خیلی ها به دور میباشد. چه می شد اگر از استعمال همچو کلمات خشن ونابجا خودداری میکرد. (نمونۀ همچو الفاظ سبک وغیر انسانی دربالا تذکر یافته است).
چهارم – نویسنده تمام مردم الله یاررا به نادانی وبیخردی وحتی منافقت وامثال اینها متهم ساخته است. او درجایی نوشته است :… بیش از 8000 هزار رای، به این بی وجدان دادند، که 4000 هزار رای مردم الله یار، را با رییس کمیسیون نامستقل انتخابات ولایت غور معامله نمود. (خوب بود اگر سندی ازاین معامله می آورد).او علاوه میکند:.. با وجودیکه الله یار متشکل از 200 قریه و 8000 هزار خانواده می باشد،  نظر به این اعتراف نویسنده ملا احمد شاه 8000 رای برده است یعنی از هرخانه یک نفر به احمد شاه رای داده اند پس اگر ملااحمد شاه به صفات نویسنده برابر باشد واضح است که این 8000 خانه الله یار بعین خصلت وطبیعت میباشند که ملااحمدشاه داراست. پس این خود توهین بزرگ به همه الله یاریها میباشد.
وی از زن ربودن نورمحمد ومولوی احمد ونیز جوانان الله یار دفاع نموده وگفته است که موء سس نهاد جوانان الله یار استاد فیروز کوهی بوده بهمین خاطراز او به نیکی یاد نموده است اما درآخر از گفتار خود پشیمان شده وجوانان الله یار را که نهاد دومی را بوجود آورده اند با کلمات نامناسب یاد کرده است. درحالی که گروپ دومی هم همان جوانانی هستند که در نهاد اولی سهم فعال داشتند بلکه افزون برآن خودرا جوانان ورزیده تر وشایسته تر میدانند وحتی ادعا میکنند که بزرگترین دانشمندان الله یار طرفدار آنها میباشند. واقعیت اینست که خودخواه هیچگاه از خر غرور وکبر پائین نمیشود.
پنجم – نویسنده کاملا جانبدارانه ومغرضانه موضوع را بررسی وبیان کرده است. او ازکشته شدن مولوی فقیر احمد، ملا عبدالله فرزند مولوی محمد سیاب وچور وچپاول تمام دارایی های مردم الله یار درناوه غار موشک وکشته شدن مظلومانۀ نواسۀ اعظم گلخار چشم پوشی نموده ونیز موضوع ربودن دختر بلال وجنگ مردم الله یار بالای نورک واحمد را به اختیار دختر قلمداد میکند که اگر چنین می بود پس چه ضرورتی به اقدام شبانه می بود. نویسنده تا جنون نمیداند که هر اقدام شبانه بخاطر انجام جنایت است.
نویسنده گروه تجاوزگررا که دختررا به زور ربودند وبعدها پدرش را بی موجب بقتل رسانیدند ونیز اعمال بسیار فجیعانۀ دیگررا انجام دادند وحتی از بغارت بردن دو هزار گوسفند مردم غار هیج نام نبرده است . درصورتی که اگر گفته اش راست می بود باید دختر هیچگاه درآغوش شوهر اولی خود برنمیگشت. حرفی که فقط از مغز این نویسنده تراوش کرده است وبس. اصلا بیچاره ومظلوم آنانی اند که دارایی شان بغارت برده میشود، کشته میشوند وناموس آنها بزور ربوده میشوند ولی کسی طرفدار تطبیق عدالت باآنها نمیباشد. بناء کی؟ به زورکشیدن دختر بلال، کشته شدن او، غارت دوهزار گوسفند مردم غار، کشته شدن ملا عبدالله ونواسه اعظم وغارت این همه دارایی مردم الله یاررا غوررسی وبه محکمۀ عدالت کشاند؟ جواب-  "هیچ کسی" میباشد.
ششم – تاجایی که بهمه مردم بیغرض الله یار معلوم است ملااحمدشاه حتی از کسی یک افغانی هم نگرفته است واینکه گفته که ازهرخانه قوماندان غیر مسئول 500 افغانی میگیرد ، ادعای محض وپوچ میباشد. درالله یار غیر از نورک که بعد از آمدن مالداران کوچی به سر تنگی خیمه بالاکرده واز هرخیل مالدار بهر اندازه که خودش خواسته باشد، پول میگیرد، دیگر هیچکسی چنین نمیکند که نویسنده گفته است. بهمین ترتیب فروش دارایی شورا یک ادعای پوچ ومحض وصرف غرض آلود وعقده یی میباشد.اگر حرف وی راست می بود باید یک سند ارائه میکرد یعنی کسی که این اجناس را خریده بود باید نام می برد ونیز دراین کار پای معاون ولایت را نیز درمیان کشانده است بناء ایجاب میکرد که از او هم حرفی درمیان میگذاشت.
هفتم – درآخر از موضوع جلسۀ شام جمعه تذکراتی داده است که درآن جز خالی کردن عقده ودرد دل خود چیزی را بنمایش نگذاشته است. انسان بهتر است ابتدا خودرا خوب آگاه سازد وبعد به تشریح یک مطلب بپردازد زیرا یک مسلمان میداند که خداوند درقرآن بصراحت دستور داده است که حرف یک خبررسان مفسد وخود غرض را تا خوب تحقیق وجستجو نمیکنید، فورا باور ننمائید که این کار سخت پشیمانی دارد. نویسنده می بایست اساسنامۀ شورای را خوب به دقت میخواند وبعد نظر میداد. چنین یاوه سرایی ها جز بیانگر نافهمی نویسنده چیز دیگری نمیباشد.
جهان وحتی فردفرد روی کرۀ خاکی میدانند که هرسازمان اجتماعی از خود اصول وطرز رفتار خاصی دارد که فقط مربوط بخودش میشود. دراساسنامه ها اکثرا درج میباشد که اعضای یک نهاد اعم از حزب، شورای وامثال آنها بخاطر حل منازعات ومشکلات عمده حد اقل باید سال یکمرتبه تشکیل جلسه بدهند وبحل آنها بپردازند. دراساسنامۀ شورا وضاحت دارد که جلسۀ عمومی شورا حد اقل سال یکمرتبه دایر وگزارش هیئت رهبری شنیده شده وتصامیم لازم درجهت بهبودی شورا اتخاذ گردد.
روی این مطلب ملااحمد شاه از هرات به غور آمد وجلسۀ هیئت رهبری را دایر ودرآن فیصله بعمل آمد تا جلسۀ عمومی شورا دعوت گردیده وبعد از استماع گزارش شورای  رئیس واعضای هیئت رهبری از نو از بین اعضای شورای برگزیده شوند. تصمیم هیئت رهبری به تمام اعضای شورا درالله یار رسانده شد واز آنانی که عضویت شورا را داشتند یعنی حق الشمول وحق العضویت پرداخته بودند وبا توسعۀ شورای واهدافش کوشیده بودند ، خواسته شد تا به جلسۀ عمومی اشتراک ورزند. تکرار میگردد که فقط اعضای شورا حق اشتراک داشتند نه مردم بیرون از عضویت شورا چون این کار مربوط به تعامل داخلی شورا میباشد. یعنی جز آنانی که عضو شورا بودند دیگر کسی حق حضور دراین جلسۀ عمومی را نداشتند اما باتاسف که اشخاص نادان ومغرض بفکر این هستند که چرا اشخاص غیر عضو شورا دراین جلسه خواسته نشدند. از طرف دیگر اعضای شورا که درالله یار بودند یکتعداد به نسبت مشکلات وناامنی ها حاضر شده نتوانستند ولی بعوض خود وکیل یانمایندۀ خودرا فرستادند وتیلفونی نیز به هیئت رهبری شورا این نماینده هارا معرفی کردند. بناء نافهمی وبی عقلی را نباید حق دانست واز آن دفاع کرد. از حق باید جانبداری شود نه از منافقت وجاهلیت.
یک تعداد چهره ها درجلسۀ شام جمعه واضح بودند که صرف بخاطر جاسوسی وخبررسانی حضور یافته بودند وبعد ها این چهره ها به صفت گزارشگران به نویسنده  راپور تهیه کردند پس این خود واضح است که منافقت از جانب کیها است؟ برگزارکننده گان جلسۀ عمومی اعضای شورا ویا خبر چینان وانحراف گرایان!.
 خواننده خود قضاوت کند. دراینجا این ضرب المثل کاملا صدق میکند که میگویند: دیگ به دیگچه میگوید رویت سیاه .  چقدر شرم است! کسی که نمیداند چه می نویسد.
فکر کنم همینقدر کافی خواهد بود.

محمود بی پروا
چغچران، حمل 1394.