آرشیف

2015-9-23

نثار احمد کوهین

دهــکـــــده ام

در دهکده ام واژه یی تزویر زیاداست
تکریم به انسان نفس گیر زیاد است

درخاطره ام حادثه یی ناله وافغان
ازهرنظری بغضی گلوه گیر زیاد است

این خانه یی ویرانه واین میز شکسته
دانشکده ام جمله یی تحقیر زیاد است

کفاش سری کوچه یی مامرد بزرگ است
هی ها! که کفش دل ما چیر زیاد است

صوت وسخن آهنگ طرب خانه شهرم
فریاد غم انگیز زنی پیر زیاد است

درمعبد آن صوفی وپیش گام شریعت
خون می شده از هیبتی تکبر زیاداست

سیاهی شب خجلتی دارد به نگاهش
ازبس که سیاهی شبی قیر زیاد است

دربیشه یی که قطع شده جمله چنارش
روباه بیرون جسته که هایی! شیر زیاد است

ازنام عدالت به زبان حرفی نگفتیم
ازترسی که مفتی ها به تکفیر زیاد است

"ملایی ما با عزم خودش پا می فشارد
این را نمی داند که تفسیر زیاد است"

عزت به قلم رخت سفر بست ازین شهر
کوهین سخنه بس! که در گیر زیاد است.