آرشیف

2017-11-12

عصمت الله راغب

«دا وطن ولی نه جوریژی سادات»؟

پرسش فوق مربوط به کمال سادات معین امور جوانان وزارت اطلاعات فرهنگ است که به نقل از رسانه های اجتماعی آقای سادات چندی پیش عبارت فوق را به رسم اعتراض بالای کودک نوزادش گذاشت. انتخاب این نام در کنار اینکه معناهای زیادی را با خودش حمل می کند، بلکه یکی از خبرسازترین موضوعاتی بود که با گذشت ماه ها هنوز عده ی آنرا به …کار می برند.
دقیقاً  این یکی از اساسی ترین پرسش های است  که تعمق روی آن می تواند سرنوشت یک مملکت را رقم بزند. به راستی دا وطن ولی نه جوریژی؟ این پرسش است که در ذهن هر شهروند باقیست، اما متاسفانه تا هنوز هیچ کس قادر  به پاسخ آن نشده و هیچ نسخه ی قابل قبول برای برچیدن بحران و ایجاد بسترهای تحول و تکامل در این کشور ارایه داده نشده است،  هرکس با توجه به زعم خویش چیزهای به خورد خواننده گان می دهد که شوربختانه تا هنوز هیچ کدام راهگشاه و حلال وضعیت بغرنج ما نبوده است. عده ی موقعیت جیوپولتیک و جیو استراتژیک افغانستان را دلیل بر مداخله دیگران در امور کشور می دانند، عده ی هم از تنوع ساختارهای قومی و زبانی به عنوان عامل نرفتن به سوی توسعه یاد کرده اند، عده ی از داشتن معادن و ذخایر زیر زمینی یاد آوری می کنند که گویا غنامندی این سرزمین فرصت مداخله را باز کرده است و عده ی هم پدیده افراطیت را عامل چالش های جدی کشور می دانند…  اگر  واقعاً مشکل این وطن به داشتن موقعیت جغرافیایی باشد، پس بسیاری از کشورها از چنین موقعیتی برخوردارند و در درازنای تاریخ بیشتر از ما مورد تهاجمات بیگانگان قرار گرفتند و چگونه امروز به گذشته ی خویش نقطه ی پایان گذاشته با فکر نو و دست آوردهای نو به آبادی کشور شان پرداخته اند ، اگر دلیل دیگر جور نشدن این وطن به تنوع ساختارهای قومی مربوط باشد، تا هنوز هیچ کشوری را در جهان سراغ نداریم که یک قوم و یک زبان باشد، بطور نمونه  از امریکا به عنوان سرزمین مهاجرین یاد می شود، اما امروز ارباب همه کشورهاست، اگر دلیل دیگر ی  افزایش جنگ ها و تنش ها در سر معادن این کشور باشد، کشورهای زیادی را در جهان سراغ داریم که هزارها برابر ما ذخایر زیر زمینی و معادن دارند، اما کشورشان مصئون تر از هر کشور دیگر مردم شان آرام تر از دیگران  بدون کدام موانع برادروار در کنار یکدیگر زنده گی می کنند، اگر مشکل در پدیده افراطیت باشد، پس عربستان و پاکستان امروز باید حال و روز شان بدتر از ما می بود؛ چون آبشخور اصلی تولید فکر افراطیت همین سرزمین هاست…پس مشکل چی خواهد بود که ما هرگز قادر به ساخت دولت – ملت در کشور مان نشده ایم؟.
سخت است تا کسی در این باره پاسخ نهایی ارایه بدهد، اما به باور من اگر مشکل موانع توسعه و  واگرایی اجتماعی را با دقت مورد مطالعه قرار دهیم مسایل داخلی کشور ما خیلی ها حادتر از مسایل خارجی است.
به قول عبدالرحیم ایوبی نماینده مردم قندهار در خانه ملت که در طول تاریخ "نه از خراسان شدیم و نه از افغانستان، نه افغانی شدیم و نه افغانستانی، نه امانی شدیم و نه کلکانی و مسعودی، نه از پوهنتون شدیم و نه از دانشگاه،نه تو به هویت و اصلیت من احترام گذاشتی و نه من به هویت و اصلیت تو وقعی نهادم. از سالهای زیادی بدینسو در یک جغرافیای مشخص زنده گی  می کنیم، اما هیچ گاه نه تو به عرف و عادات، عقیده سیاسی و مذهبی من اعتنایی داشته اید و نه من به ارزش های تو، نه تو خودت را در آیینه مذهب، قوم، سمت، زبان، نژاد، حزب من می بینید و نه من در تو. از تاریخ پنجهزار ساله به عنوان افتخارات یاد می کنیم، اما با گذشت قرنها نه ملت شدیم و نه وطن دار و نه هم صاحب وطن". متاسفانه این واقعیت تلخ روزگار ماست در جغرافیایی مثل افغانستان که هرگز از "من" بسوی "ما" نرفتیم.
تا چی وقت انگشت ملامتی را بسوی خارجی ها بلند کنیم و از همسایه ها شکوه سردهیم. اگر فکر و پول را خارجی ها می دهد حد اقل جسم که می ترکد و آدم های بی گناه را به خاک و خون م کشاند فرزند همین سر زمین است با هویت افغانی. اگر تفنگ و مرمی را خارجی ها می دهد، فیر کننده اش قطعا یک افغانی است. پس وقتی ما خود در پی تامین منافع دیگرانیم و حاضریم بخاطر دیگران خودمان را قربانی کنیم پس چگونه عیب خویش را نادیده گرفته به ملامتگری دیگران می پردازیم.
 به پندار من تا ما اول خود را از درون اصلاح نسازیم و توان تحمل تفاوت ها را  در خویشتن تمرین نکنیم، روزگار ما بدتر از این خواهد بود، شاید در کنار  این پرسش که وطن ما چرا جور نمی شود، یک پرسش هم این باشد که کشور ما چرا برخلاف سایر کشورها سیر معکوس دارد، دیگران  هر قدر به لحاظ زمانی پیشتر می روند، بیشتر مشکلات داخلی در درون جوامع شان حل و هضم می شود، اما ما هرقدر پیشتر می رویم وضعیت زنده گی مان واژه گون تر از پیش رقم می خورد. تعصبات قومی، زبانی، سمتی و نژادی امروز بیشتر از گذشته در میان ما رو به افزایش است، ما تنها در ظاهر و ادبیات شعاری برادری هم، و هموطن یکدیگر هستیم، اما در عمق همه دشمن همدیگر. تاجیک از پشتون شکوه دارد، ازبیک از هردو، و هزاره از هر سه. دموکراسی و مولفه هایش در این سرزمین مرد و از میان رفت، شایسته سالاری در استخدام ها به دست پارت و قوم نابود شد، حق خواهی رنگ و بوی قومی گرفت، عدالت اجتماعی رخت سفر بست، بجای تفکر ملی فکر قومی مسلط شد، روزانه دشمنان خون آشام ده ها مرد و زن را حریصانه می بلعند، ،ایتام تحقیر و توهین می شوند، از زنان به بهانه های مختلف سوی استفاده صورت می گیرد،…. اما هیچ کسی نیست تا با احساس انسانی و دید ملی به فکر  حل این معضلات باشد و لحظه ی برای آبرومندی و عزت دایمی این مرزو بوم تفکر کند. همگان بدون برنامه ریزی، فقط آرمانگرایانه به فکر آینده بهتر اند و ساده لوحانه به فردای بهتر دل خوش می کنند؛ در حالیکه موفقیت فردای مان از امروز شروع می شود.
با باور نویسنده ما در شرایط امروزی در کنار اینکه بیاییم خود را از قضاوت وجدان منصف برهانیم و بگوییم این خارجی هاست که نمی گذارند کشور ما جور شود، کمی هم در مشکلات حاد داخلی خودمان نظر بیندازیم، بطور نمونه ما هنوز در مشکلات ابتدایی رفتن بسوی ملت شدن گیرمانده ایم، همه چیز ما در محور  ناسیونالیزم قومی، زبانی و سمتی می چرخد، امروزه چالش های جدی در کشور ما از بحران قدرت، تا بحران هویت، بحران مشارکت، بحران توزیع عادلانه منابع، بحران مشروعیت، بحران یک پارچه گی، بحران نفوذ، حادترین موضوعات است که هیچ کس به فکر حل آن نیست و همه چیز لاینحل سر جای خودش باقیست. بیایید برای آوردن اصلاحات و نجات از وضعیت نابسامان موجود کمی در فکر تغییر خود باشیم، ما وقتی تغییرات و اصلاحات را از خود شروع کنیم به یقین که اگر دست مداخله گری هم در میان باشد کوتاه خواهد شد، در غیر آن روزگار سیاه تر از این در انتظار ماست. چه بدتر از این که امروزه ساختار اقتصادی مان پاشیده، فکر سیاسی مان قومی، دامن زدن به تعصبات قومی و زبانی علنی و آشکار، شکاف های اجتماعی رو به افزایش، تاجر و سرمایه گذار مان روبه فرار، جوانان ما خوراک ماهی های اروپاه و  آینده ی مان هم تاریک تر از گذشته است.
پس  دا وطن سنگه جوریژی سادات؟

عصمت الله راغب