آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

حکمتیار، به هیچ سوراخی راست نمی رود!

حزب اسلامی  به  قیادت  گلبدین حکمتیار  و جمعیت اسلامی  به  رهبری  استاد برهان الدین ربانی  از  سازمانهای مطرح و مهم  دوران جهاد مردم  افغانستان  علیۀ تجاوز شوروی بودند.  سابقۀ  فعالیت های  سیاسی / نظامی  آقای حکمتیار،  به  دوران دانشجویی  وی  در کابل بر می گردد. حکمتیار  و  تعدادی از جوانانی که  تقریبا مشابه  او می اندیشیدند ،  در  زمان حکومت محمد داود خان  از طریق  شیوه های مسلحانه  به فکر  براندازی نظام برآمدند.  آنها پس  از چند  حادثۀ خُرد و کوچک ، سرانجام ناگزیر شدند افغانستان را ترک بگویند و در  آن  همهمه و غوغای  غایلۀ پشتونستان،  از جانب حکّام دل آزردۀ  پاکستانی به منظور فشار برحکومت داودخان به گرمی استقبال شوند.  در زمان جهاد مردم افغانستان،   به هر دلیل  و به هر فن و تکنیکی که  بود  حکمتیار توانست  بیشترین توجه کمک کنندگان جهانی را  به  سازمان خود جلب نماید و حزب اسلامی  را به صورت  یکی  از فعال ترین و پرنفوذ ترین  سازمانهای  جهادی افغانستان در آورد.
مردم افغانستان  در  زمان جهاد هرچند  با نیت خالص و آرزوی پاک دستیابی به  استقلال و آزادی ، فداکارانه  از میهن و باورهای خویش دفاع می کردند ؛ اما کشمکش های قدرت و رقابت های سلیقه یی ، میان رهبران  شان تقریبا  از همان اوایل جهاد آغازیافته بود.  اینکه  تقصیر جنگها و کشتارهای تنظیمی،  دقیقا به دوش چه کسانی هست سوال چندان  سهل وساده ای نیست؛  اما واقعیت این است که آقای حکمتیار به عنوان « امیر » یکی از قدرتمندترین تنظیم های جهادی هرگز نمی تواند در این کشمکش ها بی نقش و بی تقصیر باشد.
درسالهای پایانی حکومت داکترنجیب الله، مخالفت های سیاسی یی  که به خاطر گرفتن سهم بیشتر در قدرت ، میان  رهبران مجاهدین  در پاکستان به وجود آمده بود ، در داخل کشور و در سنگرهای داغ، به شکل مسلحانه و خشونتبار بازتاب می یافت و باعث درگیری ها و تلفات وخسارات مردم می گردید.  بعد از پیروزی جهاد مردم افغانستان ، کشور ما ، عملا به صحنۀ پیکار سنگین   این  احزاب  تبدیل شد  و  در حقیقت عمده ترین  چیزی که  باعث جنگ ، کشتار،  ویرانی و مهاجرت می شد ، قدرت طلبی  و خشونت  ورزی و « ناراست آمدی»  برخی  از رهبران بود که  کابل  را  به یک مخروبۀ  وحشتناک  بدل ساخته بود.
شاید کسان بسیاری ، مکالمۀ مخابره ای  آقای حکمتیار و مرحوم  احمد شاه مسعود  را  در آستانۀ نبرد خونین کابل،  شنیده باشند. در  آن مکالمه سرانجام  حکمتیار می گوید که ( نقل به مضمون) « پس در آن صورت ما  آمادگی خوده بگیریم؟» مسعود می پرسد :  « آمادگی برای چه؟» و حکمتیار پاسخ می دهد:  « آمادگی برای دفاع  از مردم کابل» این جمله  در حقیقت ادبیات سیاسی آقای حکمتیار و  تنظیم  او  را به وضاحت و صراحت به تصویر می کشد.  حکمتیار  بعد از آن مکالمه به موشک پراکنی  و راکت اندازی  در شهر  کابل آغاز می کند؛  اما نام آن  را چنانکه دیدیم  « دفاع ازمردم کابل» می گذارد.  او با پیش کشیدن بحث اتحاد جنرال دوستم  و شورای نظار،  از همان ادبیات معمول دوران جهاد،  استفاده می کند و می کوشد  وانمود بسازد که به خاطر موجودیت « بقایای کمونست ها» با کابل می جنگد.  آقای حکمتیار هر دلیل  وتوجیهی  که نزد خود داشته باشد ،  واقعیت این  است که او  با حکومت استاد ربانی  هیچگاه  از  در تفاهُم  پیش نمی آید و همیشه با آن مخالفت می کند.  حکمتیار در  گیر و دار  این  اُفت و خیزهای سیاسی / نظامی اش،  سرانجام با همان جنرال دوستمی که او را علت مخالفت خویش با حکومت استاد ربانی قلمداد می کرد ،  ائتلاف می کند وهمراه  با حزب وحدت  وجبهۀ نجات  « شورای هماهنگی » را تشکیل می دهد.  در  اواخر حکومت استاد ربانی،  حکمتیار با شورای هماهنگی هم ،  بهم می زند و پس از آنهمه کشمکش ، عاقبت  به عنوان نخست  وزیر افغانستان  در حکومت استاد ربانی سوگند یاد می کند.  این سازش  استنثنایی حکمتیار،  مثل همیشه دیری نمی پاید و باهجوم طالبان  دولت مجاهدین  از کابل برچیده می شود.  آقای حکمتیار اما؛  ازهمینجا مسیر خود  را عوض می کند و از حکومت استاد ربانی در شمال،  کنار می کشد.  او  احتمالا  در آن زمان  فکر می کرده  که  می تواند با طالبان بر سر تقسیم قدرت به توافق برسد و سهم بیشتری در  نظام ، برای خود دست و پا نماید ؛ اما زمانی که  متوجه می شود طالبان به چنین معاملاتی تن  در  نمی دهند و علاوه بر  افغانستان ، به فکر تصاحب آسیای میانه نیز هستند ، او دوباره از صحنه غایب می شود وبا آنها نیز نمی سازد.
بعد از فروپاشی رژیم طالبان  و تأسیس نظام جدید ، تمام  رهبران مجاهدین یا  در درون حکومت  یا در کنار آن ،  گِرد می آیند و سعی می کنند سازمان های خویش را از شکل نظامی و شبه نظامی ، به صورت سازمان های سیاسی تغییر بدهند ،  حکمتیار اما ؛ همچنان در بیرون می ماند و علیه  وضعیت موجود،  اعلان جهاد می دهد و حتا حزب اسلامی  به رهبری وی ، مسوولیت برخی از خرابی ها ، بم گذاری ها  و  ویرانی ها  را افتخارانه  به گردن می گیرد.
در  این  اواخر،  آقای حکمتیار با شبکۀ  تلویزیونی 1، بعد از مدت ها غیابت از صحنۀ  رسانه ها ، گفتگویی انجام داده است.  در این  گفتگو ، ادبیات آقای حکمتیار، پیشنهادهای مطروحۀ او   و لحن کلامش ، همان  شیوه  و شمایل همیشگی حزب اسلامی  را بازتاب می دهد. ادبیاتی که در شعار  و در ظاهر  یک چیز می گوید و در حقیقت هدف دیگری را دنبال می کند. او  از یک طرف  به قول خودش با « حکومت کابل » به وسیلۀ اعضای معروف حزبش مانند غیرت بهیر ، همایون جریر وغیره مذاکره می کند و  به خاطر رسیدن به قدرت چانه می زند ؛  اما از طرف دیگر،  حکومت افغانستان  را  فاقد صلاحیت ، برای مذاکره می داند و گفتگو با  آن  را بیهوده وعبث می شمارد.  حکمتیار همیشه  از انتخابات آزاد  و عادلانه و  اِعمال ارادۀ مردم سخن می زند؛  اما هرگز به انتخابات  و  ارج گزاری به آرای مردم ، تن در نمی دهد و تمام انتخابات ها  را  تقلب آمیز و نامشروع  می خواند. حکمتیار  همواره  دیدگاه ها و نظریات خویش را ،  به نام  دیدگاه ها و خواسته های مردم افغانستان عنوان می کند و ادعا دارد که  در صورت برگزاری «انتخابات عادلانه وشفاف »  حزب اسلامی به قدرت می رسد ؛ اما چون  واقعیت های موجود کشور،  چنین ادعای را تایید نمی کند ، حکمتیار طبیعتا هر انتخاباتی را  نامشروع ،  مهندسی شده و تقلب آمیز می خواند و بازهم  به همان  راه  سابق خویش می رود.
آقای حکمتیار در  این مصاحبه ، از « مذاکرات بین الافغانی بدون وساطت بیگانگان» و « ایجاد حکومت موقت» حرف می زند ومی گوید ،  مردم افغانستان خودشان می توانند مشکلات خویش را حل نمایند ؛ درحالی که پیش از ظهور طالبان ، جامعه جهانی و به تعبیر حکمتیار « بیگانگان» در افغانستان نبودند، اما از برکت همین آقای حکمتیار هیچگاه « مذاکرات بین الافغانی » به نتیجه نرسید و کسی حتا  به سوگند های مکۀ معظمه نیز پابند نماند.  پیشنهاد دیگر حکمتیار « ایجاد حکومت موقت» است. او می خواهد مردم افغانستان  دوباره همه چیز را از صفر آغاز نمایند و دست آوردهای  ده سالۀ  خویش را  بر باد بدهند. شکی  وجود ندارد  که فرضا  اگر « حکومت موقتی» تاسیس هم بشود و آن حکومت،  صد در صد مطابق میل حکمتیار نباشد و بیشترین سهم را در قدرت ، تنظیم خودش  نداشته باشد، او بهانۀ  دیگری می تراشد و با آن حکومت موقت مخالفت می کند. خبر نگار از او در مورد همکاری با حکومت فعلی می پرسد و حکمتیار  در پاسخ می گوید ،  در صورتی با حامد کرزی مشکلی نخواهد داشت که او « خروج بی قید و شرط  نیروهای خارجی  و تأسیس حکومت اسلامی بعد از آزادی افغانستان  را تایید کند.» حکمتیار مثل همیشه  حکومتی  را که غیر از خودش تمام  رهبران جهادی  در آن شریک هستند با تلویح ِ  صریح « غیر اسلامی » می خواند ؛ اما در چند سطر بعد تر می گوید: « در چنین شرایطی ما حاضریم از حکومت نسبتا خوب حمایت کنیم.» منظور از حکومت نسبتا خوب بدون شک حکومتی است که خودش وسازمان  خودش  همه کارۀ  آن باشند یا لااقل سهم بسیاری داشته باشد. خبرنگار تلویزیون 1، درقسمت بعدی گفتگو  از او می پرسد :« شما بیش از سی سال است که می جنگید ، دست آورد  شما برای مردم  افغانستان از این جنگ ها چه بوده است؟» حکمتیار با همان ادبیات فرافگن  همیشگی، ضمن  یاد آوری از  وارد نبودن این پرسش ،  پاسخ می دهد که : « من در تمام این مدت در کنار مردمم  قرار گرفتم و از مردمم دفاع کردم. تا زنده ام  در کنار مردم مظلومم  خواهم بود و اگر سی سال دیگر هم زنده باشم مردم مظلوم خود را هرگز تنها نخواهم گذاشت.» حکمتیار ملیون ها  تن از هموطنان ما  را که در انتخابات ها شرکت می کنند و  در سایۀ جمهوری اسلامی افغانستان و نظام منتخب شان می خواهند  در صلح و آرامش زندگی نمایند،  به عنوان مردم افغانستان نمی شناسد و در شرایطی  از ایستادن در   کنار مردم مظلوم  دم می زند  که  واقعا معلوم نیست در کجا ایستاده است  و در کنار چه کسانی قرار دارد؟.  او دشمنی  وعقده های خویش  را با « جبهۀ شمال » و حزب جمعیت اسلامی  هرگز کنار نمی گذارد و در این مصاحبه هم،  به صراحت اعلان می کند که: « یکی از والیان شمال  که همکار آمریکاست ، حکومت افغانستان و رییس جمهور از عزل  او عاجز است ،  برای همین او در شمال با مخالفت حزب اسلامی رو به رو است.» حکمتیار دشمنی خویش  را با عطامحمد نور  والی بلخ ، تحت نام « همکاری با آمریکا» توجیه می کند و می گوید به  این دلیل است که « او در شمال  با مخالت حزب اسلامی  روبرو است.» این دقیقا   همان لحن قدیمی و از مُد افتاده ای حکمتیار  است که همیشه تحت نام همکاری با « کمونست ها»  ، « ملیشه های جنرال دوستم» ، « بقایای حکومت نجیب» وغیره مخالفان خود  را می کوبد و جنگهای خود  را مشروع  جلوه می دهد.  زمانی که از او در مورد  منابع کمکی  از قبیل مهمات ، سلاح و منابع غذایی پرسیده می شود ، حکمتیار با استفاده از همان منطق دایمی و ادبیات پوپولیستی  جواب می دهد که  :« ما با اعتقاد به خدا  این جنگ را آغاز کرده ایم وخدا را برای خود کافی می دانیم و به منبع دیگری چشم طمع و امید نداریم.»  آیا واقعیت  به راستی همین است؟ آیا حکمتیار برای اینهمه تخریب  راه و سرک و پل و پلچک و مکتب و شفاخانه،  اصلا منابعی ندارد و این کار ها  خود به خود و تصادفی  اتفاق می افتد؟
 خبرنگار از او می پرسد که بعد  از خروج نیروهای خارجی ، سرنوشت افغانستان چه می شود؟ و از جنگهای تنظیمی دهۀ نود  یادآوری می کند. حکمتیار بی درنگ،  مسوولیت جنگهای دهۀ  نود  را  به گردن « جریان کمونست» می اندازد و می گوید: « ما حاضریم  از هر افغانی که  مورد تایید مردم ما، باشد و او را مردم انتخاب کنند… حمایت کنیم.» اگر حکمتیار چنین کسی  را می پذیرد و به قواعد بازی دموکراتیک  تن  در می دهد ، پس مشکل اش با حکومت انتخابی مردم افغانستان در  چه است؟
 حکمتیار در مورد همکاری اعضای سابق حزب اسلامی ، مانند جمعه خان همدرد، کریم خرم، عبدالهادی ارغندیوال  وحیدالله سباوون وغیره با حکومت می گوید که :« اعضای حزب اسلامی  در حکومت کابل شریک و سهیم نیستند. اصول حزب اسلامی و اساسنامۀ آن اجازه نمی دهد که  اعضایش با اشغالگران و حکومت دست نشانده ، همکاری کند.»  در حالی که  واقعیت این است  که اعضای حزب اسلامی به مشوره  و تایید رهبری ،  در حکومت کارمی کنند و باهمدیگر و باحزب رابطۀ  تنگاتنگی دارند ؛ اما ادبیات سیاسی حکمتیار این صداقت را ندارد  که چنین حقیقت آشکاری را بپذیرد وظاهر وباطنش یکی باشد.
حکمتیار پیشنهاد می کند که باید « حکومت موقت» ی تاسیس شود که « برای تمام جناح ها قابل پذیرش باشد» و در این « حکومت موقت نباید کسانی باشند که به دین ستیزی و انجام جنایت های جنگی متهم اند و در حمایت از یک گروه علیه گروه دیگر جنگیده اند.» معلوم نیست حکمتیار چنین افراد و چنین رهبرانی  را از آسمان چندم پایین می آورد؟ اگر این پیشنهاد حکمتیار تحقق هم بیابد،  طبیعتا خودش به خاطر « اتهام جنایت جنگی و حمایت از یک گروه علیه گروه دیگر» بیرون از آن می ماند و بازهم با آن مخالفت می کند.
بسیار جالب و عجیب است که حکمتیار ، در بند پنجم پیشنهادهای خویش می  آورد که :« مجلس کنونی و نمایندگان حاضر در آن،  از اکثریت مردم نمایندگی نمی کند.  این مجلس در حکومت موقت ، جایش را به شورای امنیت ملی  می دهد که شامل 7-15 عضو بوده و به توافق تمام جناح های مؤثر انتخاب شوند.»  او « نمایندگان حاضر در مجلس کنونی » را نمایندۀ مردم نمی داند و باید جای آن  را به سلیقۀ  آقای حکمتیار « شورای امنیت ملی » بگیرد که  7 -15  تن عضو دارد. معنای « توافق تمام جناح های مؤثر  » این است که دیگر انتخاباتی در کار نیست و جناح های مؤثر چنین  افرادی  را  در حقیقت انتصاب خواهند کرد.  درک جناب  حکمتیار  از « جناح های مؤثر » هم  بیشتر حزب اسلامی و تفنگدارانی مانند  آن است،  نه گروه های مثل  جامعه مدنی، سازمان های زنان ، رسانه ها  و احزاب غیر نظامی.  عدد 7  که در این پیشنهاد پیش آمده  احتمالا نشان دهندۀ  این است  که حکمتیار هنوز هم،  تنظیم های هفتگانۀ جهادی  را  در ذهن دارد و حاضر نیست کسی دیگری غیر از آن 7 گروه  را در نظام حکومتی افغانستان قبول نماید. عدد 15 شاید به این مفهوم باشد که می شود  در« شورای امنیت ملی » از هرکدام این احزاب 2  تن عضویت داشته باشند و یک نفر باقی مانده  را ممکن است حکمتیار برای سایر جناح های « غیر مؤثر» در نظر گرفته باشد.
تجربۀ  تقریبا  پنجاه ساله ، نشان داده است که  جناب حکمتیار  با چنین خواسته ها و باچنین ذهنیتی ، همیشه با نظام های حکومتی افغانستان مخالفت  ورزیده و با هیچ حکومتی یکجا کار نکرده است.  حکمتیار در حقیقت برخلاف شعار ها و ادعاهای  پوپولیستی اش،   به آرای مردم  و منافع ملی افغانستان و شیوه های دموکراتیک و مدنی  مبارزه ، باوری ندارد و فقط در صورتی از مخالفت دست برمی دارد که  تمام «جناح های غیر مؤثر!» به نفع حکمتیار صحنه  را  ترک بگویند  تا خودش و ایده های خیالی اش همه کاره ای مملکت باشند و مردم افغانستان به فرمایش های عادلانه و « الهام بخش » امیرحزب اسلامی سرتعظیم فرود  بیاورند و بدون اجازه اش نفس هم نکشند که: جهان آفرین تا جهان آفرید/ سواری چو رستم نیامد پدید!!