آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

حق مــــــــــــا نيست

خاک اشغال شدهٔ ويران حق ما نيست
مـلـت در مـاندهٔ حـيـران حـق ما نيست

از غـيـرت اجـــداد مـا تاريخ گواه است
لقب عـقـب مـانـدهٔ جـهـان حق ما نيست

گرچه شده ايم به زولانهٔ جـهـل گـرفـتـار
ظـلـم مـنـفور شـدهٔ دوران حـق ما نيست

فـخـر نـيـاکـان مـا غـيـرت و آزادگـی بود
سلطانی بدام افتادهٔ شيطان حق ما نيست

هر خس و خـاشـاک شـده دشـمـن ديـرين
غفلت و ترک عرصهٔ ميدان حق ما نيست

دانش و علم و هنر است زيور نسل نوين
گلـبـن خـشکـيـدهٔ عـرفـان حـق مـا نـيست

کـشـور شــده آشـيـانـــهٔ گــرگـان وحـشی
تـحـمـيل انـديـشـهٔ نـادان حــق مـا نـيـست

او که به تقدير نوشت از ازل قسمت ما اين
خون جگرو اشک پريشان حـق مـا نـيـست

(ساغری) پر پر شديم چون برگ خشکيدهٔ باغ
گذر از صحرای تفتيدهٔ تفتان حق ما نيست