آرشیف

2016-1-4

نثار احمد کوهین

حرف هـــــــــــــــــــای در دانه:

امشب این سستم کانه همه هی می لرزد
سقف و دیوار دره خانه همه هی می لرزد

کوچه همسایه سر خلوت شب می خوانند
اوطرف دستی به پیمانه همه هی می لرزد

کمی این سو سر به گرمابه مستانه زدم 
مستی  افتاده به زولانه همه هی می لرزد

سر هرجاده، خیالاتی به خود می پیچد
تانگی باتوپ ،تبانه همه هی می لرزد

مردی باچشمی به چشمان خودش می بیند 
مثل صد عاشق دیوانه همه هی می لرزد

شور هر عشق به احساس خطر می لغزد
عشق با دختر بی گانه همه هی می لرزد

یک تیلر کیک عروسی به شعارهای دماد
گلی رو موها وشانه همه هی می لرزد

عاقد پیری کهن سال و دو شاهد خجول  
مثل یک دختری خانه همه هی می لرزد

شک نکن هر سخنی مفهومی باخود دارد
دردی این حرف های دردانه همه هی می لرزد

انتظار یکی  از مردی مردان زمان بیرون است 
.مردی با چوکی مردانه همه هی می لرزد .

کوهین
12/10 / 1394فیض آباد – بدخشان