آرشیف

2014-12-25

استاد محمود بی پروا

حادثه 6 جدی ونحوه ورود ببرک کارمل به کابل

 

شام 6 جدی گفتار ظاهر عظیمی سخن گوی وزارت دفاع ملی افغانستان رااز طریق تلویزیون طلوع شنیدم  که در آن  اظهار داشت  اینکه گو یا ببرک کارمل روز 6 جدی از راه تورغندی همراه با اردوی اتحاد شوروی داخل افغانستان گردید.
گرچه با خود تعهد سپرده بودم که تا زنده باشم ولو یک کلیمه ویا یک حرف در باره سیاست بر زبان نمی آورم ولی  گپ های  سخن گوی وزارت دفاع مرا وادار به این نوشته کرد وهمینکه  حرف هایش را شنیدم زیاد ناراحت شدم به این خواطر که آنچه ما بچشم سر دیدیم کاملا با انچه سخن گوی وزارت دفاع گفت فرق زیاد داشت.
اینکه نمیدانم شام 6 جدی سال 1358ظاهر عظیمی کجا بوده ، در آنوقت چکاره بوده است و از زبان چکسی این گپ هارا شنیده ولی واقعیت عینی که خودم در همان وقت بچشم سر مشاهده کردم چنین بوده است:
ساعت 4 بجه عصر بود که از فاکولته زراعت بدر شده و بطرف لیلیه مرکز همراه همصنفانم می آمدیم.بااینکه نظر به تعقیب و تهدید های دوامدار امینیان امکان حرف زدن را درراه نداشتیم بمجرد که از فاکولته وترنری گذشته و به سرک ورودی پوهنتون رسیدیم عسکر ها مارا دورداده به ادیتوریم پوهنتون رهنمائی کردند تا در آنجا به بیانیه محمد صدیق  عالمیار وزیر کار وپلان امور اجتماعی آنوقت( اگر اشتباه نکرده باشم)  گوش بدهیم.داخل ادیتوریم شدیم عالمیار مصروف بیانیه دادن بود. همینقدر شنیدیم که گفت …ترکی خیلی آدم بیسواد و نافهم بود.ما" امین وامینی هامنظورش بود" کتاب زندگی نوین را برایش نوشتیم تا شخصیت اورا رشد دهیم و یک تعداد آثار دیگر.این سخنان اوما چند نفرمحصل را خوش نیامد و با دل خود گفتیم پس شما همه نادان هستید که حالا یکی نادانی دیگری را برملا میسازید. در ادیتوریم تعداد کمی از محصلین حضور داشتند و اکثر بعد از شنیدن همچوحرف ها روهای خود را گشتانده و از چهره های شان معلوم می شد که از قلب بررویش تف میکنند و نمی خواهند که گپ هایش را بشنوند. در همین وقت  فیر ها ی انفرادی سلاح های ثقیل و خفیف از طرف دارالامان بگوش میرسید. وزیر خبر شد که فیر است و با شکیبائی و زیرکی گفتاررا قطع کرد و از دیگران خصوصا محصلین خواست تا چیزی بگویند ولی کسی هیچ چیزی بزبان نیاورد.از تالار بر آمدیم و روانه لیلیه شدیم. موتر وزیر با محافظینش پیشروی ادیتوریم قرارداشتند.خیلی سرد بود و دویده به لیلیه آمدم و زود خودرا به اتاقم رسانده این وقتی بود که محصلین سر صف طعام خانه  استاده بودند.صدای فیرها بشکل ضربه ئی از سوی دارالامان می آمد و شعله های آتش بهوا فواره میکشید. هیچ کس از محصلین حرفی بزبان نمی آورد و زمزمه ئی نمیکردزیرا همه در آرزوی محو حفیظ الله امین بودند و به بقایش دلگرمی نداشتند.اما خوش روئی در جبین هیچ محصلی اعم از پرچمی ، خلقی ، اخوانی ، شعله ئی و غیره دیده نمی شد تا حد س زده شود که این فیرها از جانب کیها است.من به نوبتم نان شام را گرفته و بعد دروسط طعام خانه در قسمت اخیر آن رفته و نشستم و مشغول خوردن بودم که عبدالغفور محصل صنف سوم فاکولته زراعت ویکی از وطنداران نزدیکم قاب نان با دستش آمد و روبرویم نشست و به آواز بسیار بلند گفت که  حفیظ الله امین خائن را هرکسی که بود بطور قطع قلع و قمع کرد.من برایش گفتم که صدایت را آهسته بکش! مبادا دارودسته امین بشنوند و فورا نابودت کنند. او این بار باآواز رساتر گفت که مطمئین باش که  بکلی از بیخ و بن نابود گردید.اما در داخل طعام خانه فقط همین صدای وی بود که شنیده شد وبس. هیچ کس دیگری و هیچ چیزی برزبان نراند.از شیشه های طعام خانه بطرف دارالامان نگاه کردیم که مکمل کوه آتشی از تپه تاج بیک زبانه کشیده وبهوا بلند شده است.فورا نان را خورده و با اتاق من آمدیم . در اینوقت تمام هم صنفیانم که با هم دوست بودیم آمدند و از یکدیگر می پرسیدیم که چه گپ است و کی ها هستند که علیه امین جرئت قیام را کرده اند.اما کسی و هیچ چهرهء  راضی ایکه تبسم به لب بیاورد و بگوید که بلی فلان گروپ و فلان دسته این کاررا کرده است ، شنیده نشد. در این وقت یکی از محصلین دوست من از جلال آباد با رادیوئی در دستش وارد اتاقم شد. روی چپرکت زیر نشستیم ،او و چند محصل دیگر سوزن رادیو را گاهی بالای موج رادیوی کابل دور میدادند که شعارهای زنده باد رفیق حفیظ الله امین و زنده باد حزب دموکراتیک خلق و امثال اینها شنیده می شد وزمانی روی دیگر چینل ها می بردند .من از وطندارم می پرسیدم که رادیو اینطور شعار سر میدهد وتو طور دیگری میگوئی نباشد که تو جاسوس امین باشی و از زبان من سند بگیری ولی او بازهم با تحرک بیشتر میگفت که خائن نیست و نابود شد و بخدا قسم است که دیگرنان دنیا بدهنش نمی رود. من اصرار میکردم که این گپ هارا از کجا میدانی اما او فقط میگفت که آتش سر بفلک کشیده دارالامان را نمی بینید؟ این آتش میگوید که دیگر خائن  بکلی نابود شده است و میگفت که نوش جان هرکسی که هست.ولی غیر از این شخص ، دیگر هیچ محصلی و هیچ نوع حرفی برزبان نمی راند.او خیلی خوش بود وپیوسته از خائن ونابودی اش حرفگوئی میکرد اما دیگران همه گوش به رادیوداشتیم ولی همین شعارهارا از رادیوی کابل می شنیدیم که میگفت : …زنده باد رفیق حفیظ الله امین، مرگ به دشمنان وطن، زنده باد حزب دموکراتیک خلق افغانستان…..خیلی سراسیمه و در هراس بودیم که چه گپ خواهد بود.غیر از عبدالغفور که خوشی میکرد که خائن نابود شد و نوش جان قیام گران . دیگران همه چوپ و مبهوت بودیم.محصل مالک رادیو سوزنه را هر طرف دور میداد . ساعت 8:40 بعد از شام بود که یکبار سوزنه رادیو بالای نشرات رادیوی تاجکستان برابرشد و ناگهان بگوشم آوازی رسید که گفت: …حفیظ الله امین این شیاد خون آشام تاریخ به ترکی و همسر پیرش حتی رحم نکردوا]نهارا نیست و نابود ساخت… محصل فورا سوزن را دور داد و به چینل کابل برابر کرد که باز هم همان شعارها و نغمات بود.محصل دیگری که پهلویش نشسته بود آهسته بگوش او گفت که این آواز ببرک کارمل نبود؟ولی او گفت که صدایت را نکش و چوپ باش. ولی من که بکلی به صدای کارمل آشنا نبودم. پرسیدم صدای کارمل! کو عقربه رادیو را روی این ستشن بیار که تا به بینیم این که بود که چنین حرف زد! ولی محصل رادیو دار خود را به پالیدن مصروف کرد و تیر خود را آورد.باز هم خاموشی مطلق در بین ما ونیز لیلیه مرکز حکمفرما بود . هیچ نوع سروصدا و پائین و بالارفتن و تک و دو محسوس نبود. ساعت آهسته آهسته خود را به 9 بجه شب نزدیک میکرد. از محصل رادیو دار خواهش کردیم که به ساعت 9 بجه فیکس رادیوی تاجکستان را بگیرد که چه میگوید. او پذیرفت و همینکه ساعت 9 بجه شب شد، رادیوی تاجکستان بعد از زنگ ساعت 9 گفت:
اینجا دوشنبه رادیوی جمهوری سوسیالستی تاجکستان .
 اینک رفیق ببرک کارمل منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، رئیس شورای انقلابی و … بیانیه خویش را ایراد میفرمایند. همان بود که ما همه کسانی که حضور داشتیم مکمل بیانیه 15 دقیقه ئی کارمل را گوش کردیم . در اتاق از همه گروه ها محصلین حضور داشتند ولی هیچ کسی شادی و هیاهو نکرد و هیچ کسی اظهار خفگانی ننمود زیرا بنام محصل از امین و گروه پلید وی خوشی نمیکشیدند چونکه او فاشیست بی همتای وقت خود بود وچه بسا محصل بیچاره را که بکام مرگ و نیستی کشانید وچی  یک فضای دهشت و ترور را که حتی کسی با برادر خود حرف زده نمیتوانیست، در محیط پوهنتون حاکم ساخته بود از اینرو هر محصل از نابودی امین خفه نبود.مگر بازهم عبدالغفور گفت که اگر کارمل چی که اخوانی ها هم می بودند باز هم از امین بهتر می بودند چی جائیکه کارمل خوبازهم خوبتر است.در حالیکه او خلقی برجسته ئی نیزبود. بعد از ختم بیانیه کارمل سوزن بطرف ستشن کابل آورده شد که بازهم همان شعارها تکرار می شد اما ما همه حیرت زده سوی یکدیگر نگاه میکردیم که این چه گپ است آنطرف کارمل منشی عمومی کمیته مرکزی ورئیس شورای انقلابی است و اینطرف شعار زنده باد رفیق حفیظ الله امین شنیده میشود. ساعت 9:30 باردیگر رادیوی تاجکستان این بیانه را پخش کرد و خلاصه ساعت 10 بجه شب نیز.ولی رادیوی کابل نشراتش همان شعارهای انقلابی بود و نغمات تااینکه بعد از ساعت 11 بجه شب دیگر از شعاردادن دست کشید و آنگاه همه دانستیم که حالا نوبت تاج حکمروائی  به کارمل رسیده است در حالیکه پرچمی ها هیچ گونه حرکتی از خود نشان نمیدادند و اخوانی ها ودیگران نیز و شاید علت این بوده باشد که از گروه خون آشام امین میترسیدند که مبادا قتل عام شان سازد زیرا که ضرب المثل مشهور است که میگویند:قویترین لگد گاو در آخرین لحظه بر آمدن نفس از تن او میباشد. با انکه از سه روز پیش 24 ساعته فضای کابل از پرواز طیاره ها خالی نبود، از ساعت 6 بجه شام به بعد هیچ پروازی در فضای کابل صورت نگرفت و تبصره ما محصلین این بود که قیام کنندگان فضارا به امین بسته اند تا نگذارندش که فرار کند. تا پیش از شنیدن بیانیه کارمل همه با قلوب خود دعا میکردیم که خداوندا! به قیام کنندگان که هر کسی میخواسته باشند، باشند ، قوت ونیرو بده تا امین وامینیان را نابود سازند. در حالیکه بعد از استماع بیانیه کارمل بعضی ها زمزمه میکردند که سگ زرد برادر شغال است و یک تعداد به این باور بودند که هر چه باشد کارمل از امین شرف دارد.بهر حال! بعد ازآن تمام ما محصلین که همدیگر را میشناختیم فیصله کردیم که باید شب را تا سحر بخاطر حفاظت خود مان پهره کنیم تا از شر حوادث که ممکن است پیش بیاید مصئون بمانیم. چنان کردیم. لیست پهره ترتیب دادیم. مگر غیر از پهره داران که در دهلیز ها میگشتند و مراقب حرکات یکایک محصلین و کارکنان لیلیه بودند، دیگران گوش به صدای رادیو کابل داده بودیم ولی رادیو فقط نغمه سرائی داشت و بس. تا اینکه ساعت 2:30 شب بود که صدای طیاره در فضای شهر کابل طنین  اندازشد. فهمیدیم که این طیاره حامل ببرک کارمل میباشد که از تاجکستان به کابل در پرواز در آمده است تا رهبر جدید  را به تخت حکمروائی برساند.
دقیقا ساعت 3 بجه شب بود که رادیو کابل که تا ساعت 11 بجه شب زنده باد رفیق امین میگفت نا گهان آواز سرداد که اینجا کابل است رادیوی افغانستان . شنوندگا ن محترم رادیو! اینک رفیق ببرک کارمل منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رئیس شورای انقلابی بیانیه انقلابی خویش را به مردم افغانستان ایراد میفرمایند. وقتیکه به گفتن پرداخت ، واضح شد که همان بیانیه بود که متواتر بعد از ساعت 8 بجه شب پس از هر نیم ساعت از رادیوی تاجکستان پخش می شد. در حالیکه در همان وقت شب شاید 90 فیصد مردم افغانستان بخواب بودند ولی کارمل بمجرد پائین شدن از طیاره از اینکه بی اندازه تشنه قدرت بود خود را بلا وقفه به استدیوی رادیو کابل رساند و به اصطلاح خودش بیانیه انقلابی خودرا به استماع مردم افغانستان و هکذا جهان رساند تا همه بدانند که پلان اجراگردید و کارمل به تاج وتخت این کشور به بازو وهمت توانای شوروی وقت دست یافت.این کاملا همان بیانیه 15 دقیقه ئی بود که از رادیوی تاجکستان به تکرارنشر شده بود و حتی جزئی ترین تغیری در آن وارد نگردیده بود.
در اوایل صبح محصلین اخوانی  دسته دسته بااسنادی که با خود داشتند از لیلیه می برآمدند بعدآ وقتیکه  غرض صرف صبحانه به  طعام خانه رفتیم دیدیم که محصلین پرچمی روجائی های سفید لیلیه را  پاره کرده و به بازوهای خود بسته به دم دروازه عمومی برون رفت لیلیه استاده اند و همینکه محصلین خارج میشوند، آنان را تلاشی میکنند.بعد از صرف چای صبح چون روز جمعه و تعطیلی بود ، از لیلیه برون نشدم . ساعت  11 بجه ظهر یک نفر همصنفی ام که محمد نادر نام داشت و از ملیت هزاره بود از شهر آمد و قصه کرد که در تمام چهار سرکه های شهرکابل عساکر روس استاده ، امنیت را بدوش گرفته و مردم را تلاشی میکنند ولی همینکه مردم از آنان عبور میکنند با یک دید متنفرانه بسوی شان می نگرند. بعد از ظهر من نیز به شهر رفته و عین حالت را بچشم سر مشاهده کردم. از آن به بعد مایوسی، نفرت، فرار و ترک وطن شروع شد تا اینکه حرف بجائی رسید که دردرون یک خانواده نیز امنیت به مخاطره افتاد.
این بود آنچه از ساعت 4 عصر روزپنجشنبه سال 1358تا ساعت 5 بجه عصر فردای آنروز رخ داد. قابل تذکر میدانم اینکه نشرات رادیوی تاجکستان و کابل شاید بعین جملات بیادم نبوده باشد وممکن از انچه من دراینجا تذکر داده ام فرق داشته باشد که بهمین خواطر پوزش میخواهم.
 
ختم.