آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

“جواب ابله، خاموشیست” و اما، چیست جواب فاشیست ؟

 

معنای علمی واژه فاشیسم عبارتست از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط ارتجاعی‌ترین و متجاوزترین محافل امپریالیستی مستقر می‌شود. فاشیسم از طرف سرمایهٔ انحصاری پشتیبانی می‌شود و هدف آن حفظ و ادامه حیات نظام دیکتاتوری است، در هنگامی که حکومت به شیوه‌های متعارف، امکان‌پذیر نباشد. حکومت فاشیستی، کلیه حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را در کشور از بین می‌برد و سیاست خود را معمولن در لفافه‌ای از تئوری‌ها و تبلیغات مبتنی بر تعصب ملی، نژادی، زبانی، ایدئولوژیکی یا مذهبی می‌پوشاند . بی تردید، حکومات دیکتاتوری افغانی در افغانستان، نمونۀ بارزِ نظام فاشیستی اند. اینست دید من و اما؛ خوانندۀ عزیز قضاوت فرما:
یک انسان ( آنهم جنرال )، چقدر باید دور از تمدن و کاذب تاریخ و خلاف حکمت خدا واحکام دین و قوانین انسانی باشد که اجازه دهد بخود تا با چنین وحشتی، دهان گشاید و با زبان بسیار بیرحمانه، بمب افگنی کند: « افغان معنا صرف اوصرف پشتون دی؛ افغانستان معنا، پشتونستان دی؛ افغانستان د پشتون کوردی؛ دا ملک د پشتون دی؛ فاریاب، مزار ، بدخشان او … دا پشتونستان دی؛ زه د دی ملک بادار او مشریم؛ نا اهل، حرامی او ناخلف تاجک، هزاره ، اوزبیک او… گلم جمو چه به افغان کلمه شرمیگی، هغوی باید خپلو ملکوته واپس لار شی! » – جنرال طاقت -تلویزیون ژوندون. 
اینست، با کمال تاسف و حیرت، اندیشه خصم پرورِ جناب محترم جنرال عبدالواحد خان طاقت – شهروند کارشناس کشور ما که از طریق رسانۀ رسمی ، از زبان آتشزای خود شان برای شهروندان کشور بیان میشود، میشنویم. میگویند : " جواب ابلهان، خاموشیست". اما، این جناب محترم ما، ابله که نیست. او در کوچه و یا از پس کوچه صدا ندارد. او رسمی، جنرال است و رسمی، کار شناس امور. او در شمار ستونهای اساسیِ ساختمان رهبری کشور ماست. او از جمله ی اعضای هسته اِی ایدیالوگ های فاشیستیِ حکمروائی کشور ماست. او تنها نیست و دانسته از اهداف آرمانی ی گروهی سخن دارد. او همراهان فراوانی با خود دارد. بوده صحنۀ که من، در یک محفل اکادمیک، از زبان یک دوکتور علوم، مشابه این سخنان را شنیده ام. او ، دکتور محترم، همچنین بی شرمانه، با مغروریت ویژۀ افغانیِ خارج از ادب و معرفت، بسیار "سوچه" و صریح، بانگ میزد که : "اگر رئیس دولت، غیر پشتون باشد، ما کابل را ویران می کنیم". آری، حرف ها و یا سخنان وحشتزای آن جناب دکتور علوم و این جناب طاقت و یا حکمتیار و مانند اینها کسانی دیگری که بسیار اند، اگر جدی گرفته نشده و به آنها دقت کرده نشود، نشانۀ ساده گی و یا حتا …. خواهد بود. درین ارتباط ، شهروندان ما تجارب معتبرِ کافی و تاریخی دارند و داریم . از تازه گی ها بگوئیم – خوب به یاد داریم که حکمتیار و یارانش، براستی کابل را روی همین هدف و یا اساس ویران کردند؛ چون رئیس دولت، تاجیک بود. خوب به یاد داریم که سیه اندیشانی بنام طالب دین، همینکه وارد کابل شدند، با همین، عینن با همین سخنان و فرمانها، ضمن پخش صدای دهل های رزمی ی شان، به اقوام غیر پشتون کشور فریاد دادند که این سرزمین را ترک کنید. آن ها نیز، به مانند کار شناس امور – جناب محترم جنرال طاقت ، فریاد می زدند که این وطن خانۀ پشتون‌هاست. بین ملا عمر و دکتورِ علوم و جنرال طاقت و حکمتیار، ذاتن اندک فرقی وجود ندارد و هیچگاه بوجود نخواهد آمد. نیکتایی و لباس پنجابی نمیتوانند ذات این دو – چند را تغیر جهتِ مقابل یکدیگر دهند. آرمانهای برتری جوئی؛ اندیشۀ قبیله پروری؛ پشتونپرستیِ بالاتر از خدا پرستی؛ فرهنگ ستیزی؛ تعصب و نفرت داشتن به فارسی؛ اساس و بنیاد، حتا میشود گفت، ذاتی اینها را تشکیل میدهند. بلی، ظاهر شان فرقهای قطبی دارد. یکی در لباس گویا اسلامی و از نام دین اسلام و طالب دین، ضد تمدن و فرهنگ و پیشرفت جامعه میرزمد و دیگری در لباس و با دَیره و دهل نوع ویژۀ دموکراسی غربی برای افغانستان ( آزادی و بازار آزاد، انتخابات، مردم سالاری و و و… )، از همان اندیشۀ آرمانی ی همان برادر پنجابی پوشِ خاک و دین فروش، برخوردار است و صادقانه و رسمی بیان ایده آل و آرمان دارد. اینها میراث خوران تعصب زدائی قرون نیمه ای اند. اینها وارث و ادامه دهنده گان سلطه خصم و جزم و جهل اند در سرزمینِ بدست اینها، سیه روز ما. این گونه اسخاصِ ظالم و بد خواه را برای داد رسی، اگر تاریخ دادگاهی میداشت و یا خواهد داشت روزی، نخواهد پذیرفت؛ چون، صفحات تاریخ از دست خونین اینها، از مکر وجعل و جهل و خصم و جزم اینها، یقینن بسیار خسته و افسرده خاطر است. آنچه اینها با کشور ما کرده اند و دارند خواهان انجام اند؛ یهودیان، حتا با عرب ها نخواسته و یا نتوانسته اند انجام دهند. این گروه اشخاص ظالم و خدا نا ترس، حتا برای شهروندان معمول پشتون کشور رحم و مروت ندارند. ثمرات تلاش ها و فعالیت های این گونه افرادی با این گونه افکار بیمار، خیلی ها مصیبت بار تر از انفجار های کمر بند داران انتحاری است. در کشور های که عقل و ادب و انسانیت مروج و نورم زنده گی اجتماع است و قانون حاکم، جای چنین غیرت مندان افغانی، زندان است؛ اما در کشور ما، اینگونه ایدیالوگ های فاشیسمی، با کمک دین اسلام که در افغانستان چهره و عملکرد ویژه دارد و همچنین، با یاری و مدد نوع ویژۀ دموکراسی غربی برای افغانستان وبا استفاده از مکر و جعل کاریِ های گوناگون دست خارج، حکمروائی مطلقه دارند. فاشیسم و معنا اش، اصلن کدام شاخ و دُم دیگر ندارد. این گفتار و کردار که ما در کشور خود، از جانب اشخاصی مانند جناب طاقت می شنویم و می بینیم، مطلقن جلوه گر فاشیسم واقعی است. این سیاست ویرانساز، هر روز و بیشتر و تند قدم تر از پیش، ریشه دار تر شده و قوی تر و گستاخانه تر وارد عمل می شود. 
نهایت تعجب دارم من. آیا جناب محترم طاقت و یاران پشتونوال شان، به خدا باور دارند؟ مگر، این فرموده خداوند نیست و در قرآن نیامده که: خداوند انسان ها را از یک گوهر و در طایفه های گوناگون خلق کرده تا یک دیگر را بشناسند؛ هیچ یکی را بر دیگری بر تری نیست. یقینن، خداوند می توانست همه انسان ها را یک طایفه ساخت و یا خلق کرد( به گونه مثال، پشتون )؛ اما چرا نخواسته تا همه بنده گانش یک قوم و یک زبان داشته باشند؟ راز این حکمت الاهی را، ما هیچگاه نخواهیم دانست، همانطوریکه نمیدانیم و به هیچ عقل سلیم نمی گنجد که چطور امکان دارد که : " نا اهل، حرامی او ناخلف تاجک، هزاره ، اوزبیک او… گلم جمو چه به افغان کلمه شرمیگی، هغوی باید خپلو ملکوته واپس لار شی !" – ( فرمان طاقت خان محترم ).
آیا، جناب کار شناس طاقت و هم فکران شان، حد اقل میل کرده اند نگاه کنند اعلامیه حقوق انسان را که آمده: " تمام افراد، آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حقوق و حیثیت، با هم برابر اند. همه دارای عقل و وجدان بوده و با ید اند نسبت به یک دیگر با روح برادری رفتار کنند".
آیا، جناب جنرال طاقت و همراهان شان، گاهی به قانون اساسیِ نیمه جعل شده بدست خصم پرور خود شان نگاه انداخته اند که برای ما ( انسان ها ) چنین آمده: " هر نوع تبعیض و امتیاز در میان اتباع افغانستان ممنوع است. اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون دارای حقوق و وجایب مساوی می باشند" – مادۀ 22 ق.ا. ؛ " آزادی و کرامت انسان از تعرض مصؤن است" و " دولت به احترام و حمایت آزادی و کرامت انسان مکلف می باشد" – فقره های 2 و3 مادۀ 24 ق.ا. 
ما غوری ها، با ساده گیِ مان، شکایت داریم که چرا عضویت رهبری حکومت را نداریم؛ رئیس و یا والی نداریم . اما، "مشران" حاکم صریحن می گویند به ما: نا اهل،حرامی، نا خلف و … ، شما بیرون آئید ازین سرزمین، این خاک از پشتون هاست. کجاست آن عقول سلیم و آن قاضی القضات های علوم ادب و حق و عدالت انسانی – اسلامی تا دهان مبارک گشایند و قضاوتی ارایه کنند و راه درست را نشان دهند؟ ما، درست همانیم که شاعری در باره می نالد:

به در یای در افتادم که پایانش نمی بینم

به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی یابم

ما غوری ها تاریخ داریم و هویت و سرزمین آبائی، می نازم من به غور ؛ به غوری بودن و به غوری هایم ؛ به تاریخ پُر بها ی ما و مدنیت اش. درد و رنج، و هم شادی ام ( اگر روزی رسد، داشته باشیم ) غور است و سر نوشتش؛ به هویت غوری – فارسی و به غوری هایم افتخار میدارم. از برهم ریخته گیِ و پاشیده گی فکری و کرداریِ مان رنج دارم. بسیار آرزو دارم تا همه "من" های یک منه ی ما، روی یک هدف و آرمان غوری، با هم ریخته و یک لشکر صادق و غمخوار به غور "ما" را تولد کنیم. کسانی زیادی از نقاط مختلف کشور، در مقابل چنین دیدگاه های بربریت خواه جناب طاقت و امثالش، انعکاس نشان داده، طی پیام های، از روشنفکران افغانستان، احزاب سیاسی و همه فعالان حقوق بشری افغانستان خواسته اند تا برخیزند و باتمام جلوه های فاشیزم مبارزه کنند. اما، من فکر می کنم ، با در نظر داشت آنچه در کشور ما می گذرد، هیچ کس ، قطعن هیچکس، بجز از خود ما، به ما و به غور بد بخت ما کمکی نخواهد کرد؛ حتا اگر چنین جنابانی مانند طاقت خان، بر غور دست به حمله تسلیحاتی زنند روزی. ما، بسیاریم غوری های که سر و جان دادیم برای دفاع از افغانستان قهرمان (؟)، اما مکافاتش اینست که داریم ( عمال حاکم میگویند – این خاک مال آنهاست و ما بایدیم بر آئیم ازین خاک ). امروز، در ارتباط و نتیجۀ کَمَکی بیداریِ و به صدا در آمدن حرف های حق خواهی مردم و واکنش بسیار تند و خشن فرمانروایان با این پدیده، وضع روابط اجتماعی و سیاسی، هر روز آسیب پذیر تر، حساس تر و خراب تر می شود. عاملین و گرداننده گان این اوضاع، آنهای که منافع قدرت و سلطۀ تک قومیِ خود را به خطر می بینند، خیلی ظالم اند و خود پرست. شکی ندارم که این گونه اندیشمندان فاشیست، حتا علاقه دارند منا جام را از مرگ تدریجی نجات ندهند، تا ثبوتی داشته باشند که این خاک مال آنهاست. 
روی این اساس، آرزو دارم و خواهش از غوری های محروم و زیر قمچین چرکین و زهر آلود حاکمیت خصم، بیائید به خود آئیم و متحد شویم؛ در غیر اینصورت، به ادامۀ چند صدۀ گذشته، لگد مال همه خسان لگام گسیختۀ جامعۀ بیمار مان خواهیم بود. ما، غوری ها و غورِ ما آسیب پذیر ترین شهروندان و ولایت کشوریم؛ بخاطریکه معلوم نیست سرِ ما ( اگر داریم ؟) کجاست و پای ما کجا؛ حرف ما چی میخواهد و عمل ما چی می کند. من از همبستگی و اتحادی سخن دارم که هدفش دفاع از حیثیت و حفظ هویت و زبان و فرهنگ جاودانۀ ما باشد، نه برای ضدیت و مخالفت گری با کدام قوم و حزب و یا سَمت دیگر.

 

شمشیر ها ی فاقد عقل و کور، شکسته باد و قلم های معرفت و ادب و انسانیت، پیروز!