آرشیف

2015-6-6

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

بیماری «تنگ بینی» نا دیدن روشنی و مرگ روشنگریست!

نمیخواستم ازین درد (بیماری تنگ بینی) ما یادی کنم، سوگند به همه عزیزان ما؛ اما مانند همیشه «گپِ که از گپ می خیزد» و همو گپ بر خیسته،  آمد و  وادارم کرد!
 
 آری، «گپ از گپ می خیزد» و  شاید هم، همین خیستن، برای روشن شدن  حقایق باشد و باید هم، حقیقت را گفت؛ چه در گپ و چه  در گپِ که  از گپ می خیزد.
گپ روی کتاب و «طبقات»ش  بود و اما، کارفرمایان بزرگوار ما، پای او را به   ماهنامه «شنسبانیه» کشاندند  و می فرمایند که  دروازه این فرهنگنامه  بروی فرهنگیان عزیز مان باز است و برگه هایش  در انتظار مطالب و  داشته ها و چکامه های همه فرهنگی های  مان خالیست و بفرمایید  و بیایید و … صفا باشید.
 
اما، ای  بزرگواران؛ این در را من چند ماه پیش ازیندم، تک تک زدم و با این «دهاتی گک»م.  خواهش دارم  دلسوزانه، نه برای دلخوشی  «دهاتی گک»، بلکه  برای در یافت  کیفیت های فرهنگی – مطبوعاتی ی بزرگواران نیک اندیش مان، مرورش فرمایید:
 
 
((«دهاتی گک» که از زیر خروار ها  تاریکی، ستاره های بیرون آورد.
 
در اوایل  دهه چهل خـرشيدی،  زمانیکه هنوز دهکده های ما در کل و نیمه، شهرهای کشور مان، دبیرستان نداشته اند و مردم  در گودال  بی خبری از سواد  و دانش،  بسر می برده اند؛  نخستین قدم ها براي ايجاد مكاتب،  تنها  به منظور با سواد سازی ی  کودکان،  در افغانستان  و در جمله،  در غور هم،  بر داشته شده بوده اند.  روستا هاي كه  برای  حاكمان  زمان،  رشوه ميپرداخته اند تا در دهکده  های شان مكتب ( به  دید  تاریک  مردم آن دوران "تاریک پرستی"،  اين  بنیاد " بچه كافر ساز" )  قدم نگذارد، از سواد آموزی محروم ماندند؛  اما در دهکده  کلان چهارراه،  افکاری در کل، دیگری  زندگی داشته اند و بوده اند شماری کسانی که روشنی می خاسته اند.  بخت نيك  بوده است با عزيزان آموزش دیده امروزی ی ما  كه در آن روستای  خدا داده، با ( یادش گرامی باد)  مرحوم حاجي عبدل قادر روشنگر (شخصیت كه عاشق ادبيات كلاسيك فارسي درمجموع و به  فردوسي بزرگ،  به گونه ویژه  بوده ) قدرت تصميم گيري را داشته اند. در نتيجه  جنبانیدن و تشويق  و سهم گيري بی مانند جناب ايشان،  در سال 1342 خرشیدی، اولين  خانه گکی  یک اتاقه برای مکتب دهاتی چهار راه ساخته شده  که بزودی، سه اتاقه گردیده  و  نخستين استاد این دهاتی ی نو پا،  جناب مغفور ( یاد شان گرامی باد) ملا عبدالعلي  روشن بینی  بوده اند كه کار پیشبرد آموزش و پرورش همه  سواد آموزان، تا  کلاس  سوم را  بدوش داشته اند  وآنهم،  در يك اتاق.
 
از زبان  60- 70 ساله های  بیاد دار مان، داستان پیدایش این «سواد آموز – دانش پرور» ما، چنین است:
 این «دهاتی گک»، ثمره زحمات و تلاش های  حاجی عبدل قادر روشنگر می باشد.
حاجی عبدل قادر بزرگ،  کسی بوده است که خانواده اش را از سواد خواندن و نوشتن بهره مند ساخته  بوده و خیلی  و پیگیرانه می خواسته  که  جوانان شان باید مکتب بخوانند و بروند دانش بیاموزند؛ اما و بد بختانه،  کسانی هم وجود داشته اند که مطابق با میل ساختار سیاسی- اقتصادی مسلط بر امور دینی و دنیایی مردم، عمل کرده، زیر نام و شعار اینکه « ایجاد مکتب، مغایر است با آموزش های دینی و مکتب، بچه های شان را از خانه و دیار شان،  دور می سازد و باعث فساد اخلاقی ی شان می گردد و کافر و …. می سازد»، جمع بزرگی از مردم را در مخالفت با پیدایش مکتب، سوق داده بوده اند؛ با آنهم، مبارزات  و تلاش های حاجی عبدل قادرِ مبارز راه روشنی و طرفدارانش درین راه، با تحمل و پی نمودن مشکلات فراوان، نتیجه داده و  عقل بر خرافات، پیروز شده و آن «دهاتی گک» ایجاد گردیده است.
 
توسط خود مردم ( بی اندک سهم فزیکی و پولی ی دولت)  و با کار بی مزد و دسته جمعی ی شان، خانه گکی ساخته  شده بوده  از سنگ و خشت و گل و چوب  و  دارای یک اتاق.
 نخستین روز گرد هم آیی دهاتی ها برای گشایش دبیرستان  و نام نویسی ی کودکان، منظره بسیار دلچسپی را با خود داشته است:  کودکانِ کسانیکه مخالف مکتب بوده اند، پای "بلندک بلندک"  می کرده اند تا سن شان را بالاتر از اندازه (معیار) پذیرش، نشان داده باشند و کودکان که هواخواه مکتب بوده اند، خود را "خپک خپک" می گرفته اند،  تا خـُرد تر و برابر با  اندازه پیش بینی شده، نشان بدهند و بخشی هم،  بوده اند که با پرداخت  رشوه، از شمولیت کودکان شان، جلو گیری می کرده اند.
به هر حال، نخستین سواد آموزان – دانش آموزان، با تفاوت های سنی ی دو- سه سال، شامل مکتب شده بوده اند. آموزگار این مکتب، از مردم دهکـده و ملای مسجد بوده؛ اما،  نبوده است او به مانند امروزی ها (!).  او ملای انسانیت و معرفت پروری بوده است وهمانطوریکه آمده است،  نام ایشان (یادشان جاوید)، ملا عبدالعلی  عارف  و معارف دوست بوده،  ملای  واقعی ی که خودش در جمع حاجی عبدل قادر و همرزمانش، مشتاق دانش و روشنی بوده است. 
در ابتدای کار "دهاتی گک»، دانش آموزان، روی گلیم نشسته،  سواد می آموخته اند. پسانتر ها، در یک  اتاق، دو کلاس  و در دو دسته (رده) جداگانه، درس داده می شده اند. چندی پسانتر، با سه اتاقه شدنش، چوکی ها و میز ها پیدا شده بوده اند.
چند سال پسانتر، این بنیاد دانش دهی، از «دهاتی» به  ابتدایی و درین چندی اخیر، به لیسه،  تغیر نام  و جایگاه داده است.
در آن زمانه های که این «دهاتی گک»، وجود شرف نموده  بوده، در مرکز غور پهنـاور، فقط  یک مکتب دارای خوابگاه  وجود داشته بوده  که  در آن، حاکمان زمان، فارغان  «دهاتی» های قلمرو غور  پهناور را (از هر مکتب، تنها یک نفر) و آنهم با لزوم دید و تایید مقام شهرستانی (حاکم)،  می پذیرفته اند  و جای میداده اند برای ادامه دانش آموزی.
زمانی که نخستین  دسته درس آموخته،  از کلاس سه ی این آموزشخانه  دهاتی، فارغ شده بوده اند،  تنها و تنها دانش آموز سراج الدین عبدالله (امروزه، استاد سراج  زبر دست و مشعلدار هنر و ادبیات و فرهنگ)  به مرکز فرستاده شده بوده  و اما؛ حاجی عبدل قادر بزرگوار، از شنیدن  این خبر ( که چرا یکی؟)،  به ستوه آمده و خیلی متاثر شده بوده  و  به  رسم احتجاج  بر بی عدالتی ی حاکم  و برای  نمایش انزجارشان،  چند خشت مکتب را  کشیده بوده  و دیوارش را  زخمدار کرده بوده بوده اند  و این کارش، پای ایشان را   با دست های  به زنجیر، به حضور جناب  حاکم  تولک کشانیده  بوده  و ایشان،  در جواب پرسش که « چرا چنین کرده؟»؛  گفته بوده اند: « اگر منظور، تنها  از داشتن  سواد خواندن و نوشتن  باشد  که فرزندان کلانتر ما، با سواد اند و ما  این سواد سه کلاس  را که  تنها خواندن و نوشتن است،  در خانه خود میدهیم برای کودکان خود؛  اما،  ما این مکتب را ساختیم تا فرزندان ما علم و دانش بیا موزند؛   سه کلاس  که  نه دانش است و نه علم؛ چون این مکتب بدرد بخور ما نیست، من خشتی را که خودم، به دلخواه  و بدست خود  مانده بوده ام، به دلخواه خودم،  پس گرفتم». حاکم، با وجودیکه  فرمانروای خود کامه بوده، پس از شنیدن چنین جوابی، امر داده بوده است که « ازین مکتب، هر کس میخواهد درس بخواند، به مرکز برود و پس از  پذیرش آزمون، شامل مکتب مرکز شود».
به اساس این امر حاکم، هفت نفر دیگر نیز، در همان سال و از  نخستین فارغان «دهاتی گک» ( با ضایع  شدن یکماه (حمل)  تعلیمی در جدال  بزرگوار همه –  حاجی عبدل قادرِعلمدار معرفت پیشه  با  حاکم  غدار خرافت  پیشه)،  در ماه ثور،  به مرکز رفته بوده اند  و  شامل مکتب شده بوده اند و درس خوانده اند و در نتیجه، دوکتوران و آموزگاران امروز اند.
 
این «دهاتی گک»، با وجودیکه در گمنامی کل بسر می برده است؛ قهرمان مکتبیست که در نخستین سال بار دهی اش؛ هفت آموزش دیده خود را  به مرکز غور سپرد و بجا سپرد و آنهارا به قله بند رساند و تا جای که کار های  پُر ارزشی  را در مجموعه علمی – فرهنگی کشور (حتا برای کانادا) انجام  داده اند.
 
بر حق و لازم است که از نقش عالمانه و خیلی روشنفکرانه بخشی از ملا های شریف آنزمان، در امور آموزش سواد خواندن و نوشتن  و پرورش کودکان، یاد آور شد و آفرین ها  گفت و در جمله ایشان  و به ویژه ، باید یاد کرد که هیچگاه فراموش  شدنی نیست، خدمات  گرانبهای جناب  روشن ما، ملا عبد ل حکیم  بزرگوار،  ملای مسجد اویان  که  در چند ماه زمستانی، آموزش ایشان  کودکان را کمتر از آموزش تمام ماه های درسی مکتب، نبوده است. رسم درست نوشتن  و خوش نویسی را از ایشان آموخته ایم ما و زنده بادش می گوییم تا آخر ما.        
 
این «دهاتی گک»  با افتخار چهارراه که  اکنون، پس از زینه «ابتدایی»، لیسه شده، در پانزده سال نخست  جوانی (دهاتی – ابتدایی)  و فعالیت خود ( تا1358 خُرشیدی)، این میوه های گرابهای مردمی را به جامعه ما بار آورده است:
 
 محمد نصیر ندا  –   دوکتور اقتصاد ملی؛
 نصرالله  توفان  –    دوکتور فلسفه؛
سراج الدین سراج  –  ماستر هنر های زیبا؛
محمد قاسم اویانی –   دوکتوراقتصاد سیاسی؛
عبدل عزیز اویانی –   دیپلوم انجیرساختمانی؛
محمدگل صدیقی  –    ماستر علوم نظامی؛
عبدل بصیر استوار –  ماسترعلوم سیاسی؛
عبدل قیوم حسینی   –   ماستر علوم سیاسی؛
بسم الله بلال       –     ماسترعلوم سیاسی؛
محمد حسین روستایی –  ماسترعلوم سیاسی؛   
محمد نصیر محمدعالم –  لیسانس حقوق؛
عبدل عزیزعبدل صمد –  لیسانس حقوق؛
میراحمد حاجی سلطان –  لیسانس شرعیات؛
محمد احمد         –       لیسانس علوم نظامی (پیلوت)؛
محمداسحاق اویانی  –   فارغ تخنیکم رادیو-تلویزیون؛
محمد سرور قادری  –   فارغ دارالمعلمین؛
عبدالله رحمانی      –    فارغ  دارالمعلمین؛
عبدل بصیر قادری   –    فارغ دارالمعلمین؛
امیرمحمد  محمد رحیم –  فارغ لیسه؛
محمداسحاق  محمدابراهیم –  فارغ لیسه؛
غلام محمد خیرمحم د-    فارغ مدرسه (ابو حنیفه)؛
عبدل فتاح  میرزا امیرگل –  فارغ  فخرالمدارس؛
غلام فاروق احمد     –    فارغ لیسه؛
شجاع الدین غوث الدین –  فارغ لیسه؛
گل احمد میرزا امیرگل –  فارغ لیسه؛
عجب گل  بهزاد      –  فارغ لیسه؛
محمدعوض حبیب الله  –  فارغ لیسه؛
مرتضی محمد ابراهیم  –  فارغ لیسه؛
بازمحمد میرزا شهنواز  –  فارغ لیسه؛
امین الله محمدانو   ر-    فارغ فخرالمدارس؛
مولوی محمد نسیم  ملا حیدر –  فارغ مدارسه دینی؛
مولوی عبدل بصیر  عبدالله   –   فارغ مدارسه دینی؛ و ………..! 
      
و شمار زیادی از فارغان این بنیاد دانشده  نامی  و با افتخار، با کمال تاسف، نطر به مشکلات گوناگون  خانواده گی و اجتماعی و اقتصادی، نتوانسته اند بیشتر و بالا تر از کلاس هشت بخوانند  که شمار شان به  چندین بار بیشتر از شمار عزیزان اند که نامبرده شده اند درین جا  و با هزاران  بیشتر افسوس که بخشی هم  از شمار کل، در جنگ های  کشور و در زد و بند های مسلحانه  منطقه ی،  به نا حق و نا روا، به شهادت رسیده اند  که روح شان را آرام می خواهیم و یاد گرامی شانرا همیشه بیاد.
 
 پایدار و پیشقدم باد و دانش پرور، این آموزشگاه  نیک آموز و همه آموزشگاه های مان!!
از اشتباهات کمی و کیفیِ آرشیف خاطره ها، خواهان پوزشیم!)).
—————————————————————-
 
پس از چند روزی چشم براهی، از «شنسبانیه» فرهنگ پرور مان، چنین نامه ی – پاسخی  دوستانه ی گرفتم:
 
((جناب انجینیر صاحب اویانی سلام و احترام خدمت شما !
سال نو 1394 را خدمت شما تبریک عرض نموده، موفقیت های سرشار شمارامانند همیشه آرزومندیم و امید واریم روزی در سر زمین خود با یکدگیر ملاقات نموده و از تمام مصائب که امروز دامنگیر مردم افغانستان اعم از پیر وجوان، دانا و نا دان، روشنفکر و گذشته اندیش است مفصلأ صحبت نموده و از نزدیک  حالت جامعه تانرا  مشاهد نماین.
دوست گرامی !
خوشحال شدیم که احساس مسئولیت نموده خاطره ی ازیک مکتب دهاتی که امروز افتخار فراغت ده هاتن دوکتوروانجینیر و دیگر روشن ضمیران رادارد نوشتید ، میخواهیم صمیمانه تقاضا کنیم که نظر به پالیسی ماهنامه « شنسبانیه» و فیصله هیأت تحریر می شود اجازه دهید که این خاطره را بصورت دیگری تغیر داده و در ماهنامه نشر نمائیم ؟ ، زیرا یکی از تعهدات ( انجمن فرهنگی جهانداران غوری) با دولت، بی طرفی، غیر سیاسی وغیر وابستگی است که اجازه نشر مطلب زیبای شما بعین محتوا را مدیریت مجله ندارد، از طرفی تولک یکی از ولسوالی های پیشگام ولایت غور بوده که صد ها شخصیت با تحصیل و دانشمند را به جامعه تقدیم نموده است، هرگاه به ذکر نامهای شخصیتهای بزرگواریکه در مطلب شما درج است مبادرت گردد، سبب برآشفتگی دیگران خواهد گردید و یا متن مطلب که خیلی سیاسی نگاشته شده سبب بروز تشنج در میان جامعه "ملاها" گردیده و اوضاع را ناهمگون می سازد، هیأت تحریر این ماهنامه احساس شما را بقدر نگریسته واز نشر این مطلب احترامانه معذرت میخواهد . با احترامات فایقه !
هیأت تحریرو مدیریت مسئول ماهنامه شنسبانیه)).
                 ——————————————————————–
 
من، با وجودیکه ازین نامه بسیار زیبا و دوستانه فرهنگیان بزرگوار مان، خوشحال شدم و خوشنودم برای همیش،  گفتم بفرمایید  به هر شیوه که لازم می دانید، رهنمایی فرمایید و  همین بود و شد که پس  از چندی  این «خاطره» ی نه از دید من و نه از زبان من و نه از قلم من، اما از نام من  را در باره «دهاتی گک»م،  از قلم  بزرگواران مان گرفتم:
 
 
 
 
((خاطره ی از یک مکتب دهاتی انجینیر عبدالعزیز اویانی
خاطره و یاد یک مکتب دهاتی است، این مکتب برای بار اول با یک اتاق کوچک گلی درقریه چهارراه ولسوالی تولک، به اثر تلاش پیگیرانه شخصیت معارف دوست، روشن ضمیر، ادیب وجدی التصمیم حاجی عبدالقادردر سال 1342 با هزار دشواری از معارف آنزمان به منظوری گرفته شده و افتتاح گردید. حاجی عبدالقادر علاقمند ادبیات کلاسیک و همیشه بمطالعه آثار مولانا، حضرت بیدل، شیخ اجل سعدی و حافظ می پرداخت وآرزوداشت روزی چهاراه را بمثابه کانون دانشمندان، هنرمندان، متخصصان و مهندسان ببیند، واقعأ این آرمان ایشان طوری که میخواست برآورده شد، چنا نچه برای اولین باراو توانست یکی از نو جوانان را که صنف سوم دهاتی را سپری کرده بود به مکتب متوسطه مرکز غور( چقچران دیروز) فیروز کوه امروز اعزام نماید. دیری نپائید که هجوم علاقمندان تعلیم و تربیه در مکتب دهاتی، بقول بعضی از محاسن سفیدان قریه " دهاتی گک " زیاد و زیاده ترشد، دهاتی به ابتدایی و دراین اواخر به لیسه ارتقا نمود، اکنون زمزمه تدریس معلمان در یک تعمیر با ابوهت برای تدریس نوجوانان و جوانان طنین انداز کوه های سربفلک چهارراه می باشد. یکی ازخاطرات هیجانی دهقانی را میخواهم به دوستان و خوانندگان این داستان باز گو نمایم که برایم بسیار جالب و در حقیقت یک درس حقیقی است، گویند در سال1344 خورشیدی، بعد از اولین دوره فراغت دهاتی یکی از شاگردان از طرف ولسوالی به مکتب متوسطه مرکز معرفی گردید و بطور مکتوبی آنرا از طریق ولسوالی خواستند به مرکز بفرستند، درهمین آوان شخص حاجی عبدالقادرکه آرزوداشت همه فارغین صنف سوم به مرکز معرفی شوند، اما تشکیلات آنزمان و یا عوامل دیگر مانع ورود همه فارغین به تحصیلات متوسط و بکلوریا می شد، سبب برآشفتگی این شخصیت قرار گرفته، چند دانه خشت خام که در مکتب دهاتی بکار رفته بود از یکی از پایه های مکتب کشیده و به خورجین اسپش نهاد بمرکز نزد ولسوالی رفت و خشت ها را در روی میز ولسوال نهاد، ولسوال وقت با تعجب می پرسد این چیست حاجی صاحب ؟ حاجی که سراپا غضب بود، بدون مقدمه می گوید: این همان خشت های است که خودم در کار مکتب دهاتی گذاشته بودم، چون شما توجه به آن مکتب نداشته و کنون از …. فارغ یک نفررا بمرکز معرفی کرده اید، بگیرید این خشت ها و دیگر مکتب لزومی ندارد. ولسوال که خیلی حیرت زده شده بود گفت: امسال همینقدر بما اختصاص داده بودند در سالهای بعد بشما وعده میدهم که تعداد زیادی از جوانان به مرکز خواهند رفت. همین بود که جوانان در سالهای بعد چنان به تحصیل علاقمند شدند که ما امروز شاهد صد ها فارغ التحصیل از همین قریه کوچک بدرجات بلند علمی چون دوکتورا؛ انجینیران، ماستران و لیسانسه هاهستیم. بلی؛ عشق درهرراستایی اگرباشد، نتیجه اش پیروزی است، جوانان چهارراه همچون جوانان سایر قرأ تولک و دیگر ولسوالی های غورباستان از ذکاوت ودانش عالی برخوردار بوده، درمکاتب درردیف های بالای قرارداشتند و توانستند، با وجود همه مصائب به مشکلات غالب آمده بدرجات عالی و قلل شامخ پیروزی رسیدند. امروز همان دهاتی گک بخود می بالد که چنین شخصیت های بارزی را به جامعه تقدیم نموده است، و این شخصیت ها در هرنقظه ی از جهان قراردارند، افتخار غورباستان و کشور بزرگ ما افغانستان اند. آری ؛ زندگی ادامه دارد، همانطوریکه گفته شد، دهاتی گک به لیسه ارتقاء یافت و همه سال ده ها تن از این کانون علمی به تحصیلات عالی و مؤسسات عالی راه پیدا می کنند، اما اسفا که ظرفیت کشور ما درنهایت پائین بوده و نتوانست ازین نیروهای قوی چون دژاستواردر پست های کلیدی دولت جذب نموده، عطش درد مندان که همانا رسیدن بیک جامعه آرام، با فهم، اقتصاد پایا و جامعه مدنی پویا باشد فرونشانند، اکثرأ تحصیل کردگان وطن مادردیارغربت زندگی نموده، هرآن مشتاقانه انتظار عودت بوطن و کاشانه های شان اند، تا بتوانند دین این مادررا که دردامان پرعطوفت آن پروریده اند، ادا نمایند. امروز اگربدید عمیق و ژرف نگری دیده شود، به ملیونها شخصیت علمی و دانشمندما از سراسر افغانستان نظر به شرایط نا مساعد کشور در خارج بسر می برندو کشور هم سخت بوجود آن ظرفیت های علمی و صادق نیازمند است، امید واریم روزی فرارسدهمه باهم در جغرافیای کشور ما بروی یک هدف انسانی که عبارت از صلح همگانی، اقتصاد متوازن، تعلیم و تربیه ودانش روز است نایل آمده، مشکلاتکه امروز همه مردم ما ازآن رنج می برندکنار نهاده، با منابع خوب انسانی وطبعی که داریم در ردیف کشور های مترقی و پیشرفته ی جهان قرارگیریم. راستی؛ میخواستم تمام شخصیت های متبارز که از کانون " دهاتی گک" فارغ گردیده و سمت های عالی علمی را حایز اند معرفی نمایم، اما اینرا هم درک می کنم که هر نشریه بر اساس پالیسی های تعین شده خود به نشرات می پردازد، روی این اصل از همه دوستان، متخصصین و بزرگان ما که درخارج کشور قراردارند میخواهم تقاضا کنم، باارسال مطالب علمی شان این ماهنامه را که بصورت علمی، فرهنگی، تاریخی، ادبی و هنری نشرات می نماید همکاری نموده و بیشتر ازین طریق خود ها را به هموطنان گرامی ما معرفی دارند. اگرچه میدانم؛ قبولش ندارید، اما من مسئولیتم را اداکردم وبس)).
——-
و بزرگواران فرهنگیِ مان، بسیار درست  فهمیده بودند که من این شیوه مطبوعات و کار فرهنگی را «قبول» نمی توانم؛ چون نه دید منست و نه از قلم من و طبعن که نپذیرفتم.
—————————————————————–
 
و الان، از همه فرهنگیان بزرگوار مان، خواهش دارم برای جوانان و برای همه فرهنگدوستان ما بگویید که  چیست این شیوه کار فرهنگی و از دنیای  کدام فرهنگ و «مطبوعات» است؟
 
و خیلی آرزو دارم، کسی از کار فرمایان بزرگوار فرهنگی «شنسبانیه» ی  که ارگان نشراتی  جهانداران غوری ماست و همچنین، هر کسی از دوستان عزیز فرهنگی ی مان، تنها و کوتاه، در مورد این نکته گک های  که به عنوان مانع  نشر این «دهاتی گک» من، از سوی فرهنگیان بزرگوار «شنسبانیه»، برجسته ساخته شده اند،  روشنی اندازند:
 

  • «…ذکر نام شخصیتهای بزرگوار …..، سبب بر آشفتگی دیگران خواهد گردید ..»، یعنی چه و آن «دیگران، شخصیت های با تحصیل و دانشمند تولکی» که «برآشفته» خواهند شد، کی ها اند و چگونه و چطور و ….؟؟در چیست راز و یا منطق این سخن «آشفته» میشوند؟چــرا؟

 

  • کجای این دهات گکم را«خیلی سیاسی» می بینید که«.. سبب بروز تشنج در میانملا ها گردیده و اوضاع(همگون) را نا همگون می سازد..»؟

———–
    بیماریم؛  بخدا که بیماریم!
    سد بار کعبه رویم، درمان نمی آریم!
 
 فکر می شود که خیلی ضرورت است به بینش کمی فراختر ما،  تا  توانسته باشیم راه ها و شیوه های  فرهنگدوستی و فرهنگ زایی و  قانون مطبوعاتی را ابتدا بخوانیم و بدانیم  و  پس ازان،  سدا زنیم:   «بیایید به فرهنگستان «شنسبانیه» و یا حد کم، نگوییم که ما  فرهنگی و اجتماعی و سراسری  و «جهان» پذیریم!
 و یا صریح  و برملا  گفت که اینجا افغانستان است و این کار،  از صلاحیت شخصی «من»  و بخواست «من»ست و بنیاد هم، خصوصی؛ آنچه کاملن حقیقت دارد.
چون  خیلی روشنست که تنگ نظری ی «من»،  تحمل شنیدن و دیدن و خواندن «ما» را ندارد و از همین رو، این نام های از چهار راه، برایش "آه هاها" که در خور دید و پذیرش نیستند و من، آندو «من» بیمار خود بینی و خود پرستی را بخوبی می شناسم  و درود می فرستم و خواهش دارم این بیماری  فرهنگی شان را درمان کنند  و با «ما» باشند و جهاندارانِ غوری اندیش واقعی!
 
بی باک میگم، میدانم؛ اما هدفم از پاک کاریست!