آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

آرامگـــاه سلطان غیاث الــدیــن غــــــــوری

 

آیا همه غوری ها میدانیم که حضرت سلطان غياث الدين غوري آرامگاهی دارد؟ آیا همه غوری ها میدانیم که دروازه آرامگاه بزرگ مرد تمدن ساز غوری، مسدود است؟ آیا غوری های دانسته، میدانند که چرا درِ راز های تاریخ ما و بخشی از تاریخ شکوهمند بشریت، بسته است از دید اجتماع؟ آیا میدا نیم که این سیاست ظالمانه، توسط کی و یا کیها عملیست؟ باید بدانیم که این کار از روی تنگ نظری و یا خود خواهی و خواست و همچنان از عهدۀ فردی ای کدام شخصِ نادان و بیکاره نیست، بلکه برنامه ریزی شده و پروژه ایست و زیر رهبری و حکم زمام داران افغان.
اگر نمیدانیم، بایدیم بدانیم و با دانسته های مان، یکجا باید اقدامی کنیم برای باز کردن و دید و باز دید آرامگاه شخصیت بزرگ و خالق با حکمت تمدن فضیلت بار غوریِ ما و بشریت! 
خیلی درد آور است وقتی میدانی و می بینی که قبر احمد شاه افغانِ بی کفایت ما – "بابای" شمشیرزن و جنگسالار ِ ذاتن ضد تمدن و قبور امثالش، هر روز زیارت می شوند و درب مقبره سلطان با کمال و خالق یک تمدن بزرگ انسانی، بسته است؛ تنها بخاطری که او افغان نبوده و افغان را نمی شناخته. میزان جنایت پیشه گی و ظلم حاکمیت افغانی را مرزی نیست! اینست باور من و درد من به آنچه و از آنچه به او ظلم تاریخی گفته می شود. من نمیخواهم ، چون نمیتوانم پنهان کنم نفرتم را از استبداد ظالم بر تاریخ و جد و اولیای معرفت پرور ما! نمیخواهم خاموش بود در مقابل این بی رحمی ها و بیداد گری های بیکران! 
به دید و باور من، باید چاره ای سنجید برای شکستن این قفل و راه کشائی برای دید و باز دید مردم ما و سیاحان و پژوهشگران داخلی و خارجی از آرامگاه جد بزرگوار مان که حتمن میتواند خدمت بسیار جدی و تاثیر گذار برای بیرون آوردن راز های پنهان نگه داشته شده تاریخی توسط فرمانروایان سیه کار باشد به یقین. و یا غلط میفهمم ارزش مطلب را؟ چه فکر داری در زمینه، غوریِ عزیز؟ بویژه، صاحبنظران بزرگوار غوری را فکر نمیشود که ضرورست تدبیری روی دست گرفت درین باره؟

 

آرامگاه سلطان غیاث الدین غوری

 

آرامگاه سلطان غیاث الدین غوری

سلطان معرفت آموز، چنین میخواهد بگوید به درب "بانان" سیه دل و سیه اندیش، شاید:

 

نکردم من چنـان کاری که بار آرد پشیمـانی

جهــانی را بپـا کردم ز اصل و انس انسانی

چرا بر من غضب داری و جعل و فتنه اندوزی

نخواهی دید قبر من چو دارد راز افشـانی؟

بکُش بغضت، بکَش قفلت بیا سوی منِ ارواح

بده دست صفـا با منِ به آن جد سخـا دانی!

پیشنهـــادم:
همین روز ها، فرایند فروش و خرید رای مردم ما برای نامزد های حکمرانی بین ال "افغانی" در کشور جریان داره و چند فرزند غوری – از هیچکسانِ در ادارهِ کشور و صاحب رسوخ و نماینده و والی و قاضی و دانشمند در امور غور، نیز از گوشه و کنار کشور و جهان، رفته اند کابل و همین حالا این طرف و آن طرف ولگردی دارند برای کمائی چندی و چیزی از سرمایۀ این فرایند. هر چه باشه، امید وارم و خواهش دارم از این فرزندان غوری و پیشنهاد دارم که زحمت به خرچ داده، با همیاری و همدستی مقام رهبری بنیاد محترم فرهنگی جهانداران غوری، همین راز درد ناک اسیر "قفل های جادویی" حاکمیت را رسانه ای سازند. باور کنید، خدمت تاریخی، واقعن تاریخی کرده اید به غور و بخود و به همه غوری ها و به پژوهشگران تاریخ؛ به ویژه برای جوانان عزیز ما، روح تازه بخشیده اید، وقتی ملیون ها شهروند ما و فراوان کسانی خارجی، بدانند که درین خاک امروزه بد بخت، مقبره یکی از امپراتورهای تاریخ بشریت – سلطان غوری، آموزگار فرهنگ معرفت و خالق یک تمدن خارق العاده ای به مانند ناپلیون فرانسه و یا فرعون مصر و یا …..، وجود دارد و اما؛ افغان قهرمان، اسیرش دارد و پنهان از چشم جهان. 
در همین ارتباط، استاد محترم و دلسوزم خیرالاحد غوری می فرمایند: « تا وقتیکه عمل شما شما را به عقب براند، نسب شما شما را به پیش نخواهد انداخت» و جناب محترم و گرانقدرم حزین یار، فکر دیگر دارند و میفرمایند: « حسادت سرمایه بکار ندارد، آفتاب هم بدو انگشت پنهان نمیگردد، اگر حوصله مندی باشد قفل های جادویی روزی گشوده خواهد شدو ». با روابطه حسادت و سرمایه و آفتاب و دو انگشت، تردیدی نخواهد بود؛ ولی رابطه حوصله و باز شدن قفل های جادویی، پرسش بر انگیز است. با چنین حوصله مندیی، منار جام را نیز خواهیم انداخت بر زمین و به هر حال، به فکر من – « ساده پنداری و حوصله مندی هم، مرزی دارند که بیرون ازان، محکومیت به مرگ است».