آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

جـــــــــــــام بـقــــــــــا

با نگاه سرد و خاموش اشکبارانم مکن 
بيوفای تا بکی بازهم پشيمانم مکن

زورق شکسته ام را ناخدا کرده رها
برلب ساحل عدم غرق توفانم مکن

گربيفشانی بکويت خار مغيلان ز جفا
باز آيم همچو مجنون ديده گريانم مکن

در حريم باغچهٔ حسن عندليبم به سخن
تا سحر غوغا نمايم ديگر گريزانم مکن

اشک ريزم به خفا در خلوت سرد وجود
شب نشينی خستهٔ کلبهٔ ويرانم مکن

با کمان ابروان صيدم نمودی نازنين 
پرو بالم مشکن ترک آشيانم مکن

کی شود جام بقا ساغر بنام ساغری
تشنهٔ مهر و وفايم دلپريشانم مکن