آرشیف

2016-11-15

عصمت الله راغب

توافق‎نامه حکومت‎ وحدت‏ملی چرا تطبیق نشد؟

فرصت‏ها و چالش‎ها

حکومت وحدت ملی که دوسال قبل از امروز از برایند جنجال های بسا جدی پس ازینکه سرنوشت انتخابات به بن بست مواجه شد با میانجیگری جان کری وزیر خارجه امریکا با شرط گذاری تحقق یک سری مسایل مخصوصاً تغییر نظام از ریاستی به پارلمان به میان آمد؛ اما متاسفانه علی الرغم مفاد توافقنامه و انتظار مردم تا پایان مشروعیت کار حکومت وحدت ملی که همان 8 میزان سال روان بود هیچ یک از پیش شرط های توافقنامه حکومت وحدت ملی از برگزاری لوی جرگه تعدیل قانون اساسی تا تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی، برگزاری انتخابات پارلمانی و شورای ولسوالی ها، اصلاح نظام انتخاباتی، توزیع تذکره برقی و…. به منصه عمل ننشست. به گفته آگاهان سیاسی حکومت وحدت ملی از همان ابتدا نظر به قانون اساسی هیچ نوع مبنا و مشروعیت قانونی و حقوقی نداشت، اما تنها نظر به مشروعیت متن توافقنامه سیاسی تا 8 میزان سال روان ادامه کار داد و اکنون که عمرش از دید توافقنامه حکومت وحدت ملی نیز به پایان رسیده از هیچ نوع مشروعیت قانونی، مردمی و خدمتگذاری برخوردار نمی باشد.
در اوایل گمان ها مبنی بر  تعلل و عدم توجه رهبران بخصوص رییس جمهور در زمینه اجرایی شدن پیش شرط های توافق نامه حکومت وحدت ملی این بود که؛ غنی در انتظار به پایان رسیدن مشروعیت کار حکومت وحدت ملی است تا با اغتنام از فرصت و با تبانی با جناح های سیاسی قومی و زبانی که همسو با غنی عمل می کنند بتواند پست ریاست اجرایه را ملغا اعلان کرده و آرمان تغییر نظام را برای همیشه در رویاها باقی بگذارد. غنی یکی از رهبران سیاسی منصوب به قوم پشتون است که هم پیش از ریاست جمهوری و هم در دوران ریاست جمهوری اش به منظور بقای قدرت در دست یک گروه و یک خاندان سخت در تلاش است تا از هر روزنه ی که ممکن باشد نظام را متمرکز به دست حلقه ی خاص باقی  نگهدارد و نگذارد که تاریخ توسط هویتی دیگری در افغانستان مسیر عوض کند؛ زیرا برای غنی مهم تر از هرچیز حفظ زنجیره قدرت و تسلسل قدرت نمایی خاندان خاص در تاریخ افغانستان می باشد. از غنی به عنوان یک  سیاست مدار شوونیست در لباس متفکر باید ترسید. آقای غنی برای تحقق آرمان های قومی، زبانی و سیاسی اش در تاریخ معاصر افغانستان با {مقایسه زمان} بی پیشینه است و تا امروز هرچه را که خواسته است بدون هیچ نوع ممانعت چه از سوی شریک قدرتش و چی از سوی طرف های سیاسی اش عملی کرده است و تاجای که در این روزها خود خواهی های غنی نه تنها اینکه قاطبه ی مردم افغانستان را به ستوه آورده است؛ بلکه متحدین خارجی اش نیز از آن به عنوان رییس جمهور خودخواه یاد می کنند.
در این مدت دوسال عمر حکومت وحدت ملی که در حقیقت فرصتی برای رهایی از تمرکز قدرت در افغانستان به حساب می آمد، یگانه مرجع که می بایست در تغییر نظام نقش اساسی و کلیدی را بازی می کرد ریاست اجرایه به رهبری عبدالله بود؛ زیرا که  یکی از پیش شرط های شکل گیری حکومت وحدت ملی نیز همین تمرکز زدایی قدرت و تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی توسط پست اجرایه عنوان می شد که با امضای شخص عبدالله شکل گرفت؛ اما متاسفانه آقای عبدالله بر خلاف انتظار در منازعه قدرت در برابر غنی همیشه ضعیف و واکنشی عمل کرد تا کنشی، و برعکس غنی کنشی عمل می کرد تا واکنشی. آقای غنی در این مدت برای خشکاندن ریشه های قدرت عبدالله بر متحدین سیاسی و چهره های مطرح و محبوب تیم اصلاحات و همگرایی زیاد تازید و با دستگیری سکتورهای قضایی و عدلی برای حرف هایش مستند سازی می کرد و هر روزه در خطابه هایش از مفسدین و غاصبین با چهره های مشخص که منسوب به تیم عبدالله هستند یاد آوری می نمود و تاجای که آنها را مانع پیشرفت کارهایش در امور مملکت داری می دانست؛ غنی با این کارهایش از یک طرف خود را شخصیت خدمتگذار، وطن دوست و دارای برنامه به معرفی می گرفت و از طرف دیگر در پی تضعیف و بد نامی تیم رقیبش بود؛ اما در این صورت عبدالله هیچ برنامه برای واکنش بالمثل در مقابل غنی به عنوان یک حربه فشار نداشت و ندارد جز گلایه و شکوه، این کم رنگی نقش عبدالله در برابر غنی در زمینه تطبیق توافقنامه حکومت وحدت ملی که شریک قدرت و زمینه ساز اجرایی شدن آن  میسر بود به شدت قابل انتقاد است. باید گفت در کشور که زور حرف اول را می زند و بقای قدرت در یک خاندان خط قرمز آنهاست با تضرع و التماس چگونه می شود به خواسته های خود و مردم ات رسید.
غنی تا دوساله گی حکومت وحدت ملی اول کوشش کرد تا نقش عبدالله عبدالله به عنوان رقیب سیاسی اش را در میان مردم و هوادارانش تضعیف کند که بدون شک با بسته کردن دست و پای عبدالله نظر به متن توافقنامه حکومت وحدت ملی و بازی با کلمات تمام صلاحیت های اجرایی را از وی گرفت و تا پایان دوسالگی که آقای عبدالله فاقد هر نوع صلاحیت های اجرایی در امر رسیده گی به خواسته های مردم و استخدام هوادارانش بود، قطعاً نقش عبدالله را در میان مردمش ضرب صفر کرد.  همین که با پایان مشروعیت کار ریاست اجرایه رسید عبدالله  و پست اجرایه را مانند لقمه ی در دهان متخاصمین سیاسی انداخت و با آن هم بسنده نکرد؛ بلکه بلا فاصله  به جان جنرال دوستم افتید و فغان معاون اول را نیز به آسمان هفتم بلند کرد؛ درحالیکه اگر از انصاف نگذریم غنی هرچه دارد از برکت رای جنرال دوستم است تا شخص خودش و دانش. البته ناگفته نباید گذاشت که غنی برای عملی کردن پلان هایش بخصوص در انزوا قرار دادن جنرال دوستم و رهبران قومی دیگر از منازعات و درگیرهای هویتی و قومی استفاده اعظمی را می برد از جمله از منازعه اخیر بر سر تپه ی شهرآراء و اعضای کمیسیون خاکسپاری حبیب الله کلکانی استفاده بهینه برد. غنی به درستی برنامه های بسیار سنجیده دارد و می فهمد که با ایجاد شکاف های سیاسی میان سایر هویت های که از آنها به نام اقلیت نام می برد چی فرصت های را نصیب می شود روی این اساس برای تضعیف هر هویت قومی در افغانستان برنامه های خاص خودش را روی دست دارد که در زمینه، نقش آقای غنی را در کم رنگ سازی  جنبش تبسم و جنبش روشنایی که یک جنبش مدنی و دادخواهانه بود نیز نادیده گرفته نمی توانیم. بدون شک هر قدر شکاف ها میان تاجک ها، ازبک ها و هزاره ها زیاد باشد غنی خودش را در قدرت نمایی راحت تر احساس می کند.
از طرف دیگر ازینکه ساختار سیاسی افغانستان با بافته های اجتماعی و تنوع فرهنگی هیچ نوع سرسازگاری ندارد قاطبه مردم مخصوصاً آنهای که با اصطلاح اقلیت صدا کرده می شوند اعم از نیروهای سیاسی، اکثری اعضای کابینه (آنهای که خود را منسوب به یک اقلیتی می دانند)، اعضای جامعه مدنی…. برای پایان دادن به انحصارگرایی، تمامیت خواهی و فزون طلبی خواهان تمرکز زدایی قدرت و تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی هستند اما غنی با پاگذاشتن به آرزوها و خواست های مشروع مردم تا پایان مشروعیت کامل حکومت وحدت ملی هیچ نوع اقدام عملی را در این زمینه روی دست نگرفت و نمی گیرد.
از سوی هم ادامه کار حکومت وحدت ملی بعد از پایان مشروعیت آن که همان 8 میزان بود برای هیچ یک از گروه های سیاسی مخصوصاً آنهای که مخالف تمرکز قدرت در افغانستان هستند قابل قبول نیست؛ اما غنی با طرح سیاست های خصمانه اش که همیشه برای بقا و دوام کار خود از تفرقه اندازی بحیث یک وسیله کار می گیرد، زمینه های بیشتری را برای ادامه کار خود مهیا ساخته که با استفاده از پیش گیری همین روش ها تا امروز هیچ جناح سیاسی نتوانست برای پایان دادن به این حکومت نامشروع در میدان عمل قد علم کند، در حالیکه هرجناح با توده های مردمی خودشان در اطراف و اکناف یک هدف و یک منظور دارند که همان تطبیق کامل توافقنامه حکومت وحدت ملی و تغییر نظام از ریاستی به صدارتی است.
به پندار نویسنده عدم تطبیق کامل توافقنامه حکومت وحدت ملی دلایل زیاد را با خودش دارد که عمده ترین آنها موارد ذیل خواهد بود:
یک: حکومت وحدت ملی که به دست غربی ها بخصوص امریکا و وزیر خارجه آن کشور آقای جانکری شکل گرفت و با پایان رسیدن عمر آن می بایست خارجی ها هم که تن و روح این پیکر نیم جان بودند، بر رهبران حکومت وحدت ملی بخصوص بر غنی فشار می آوردند تا روی عملی شدن توافق نامه حکومت وحدت ملی جدی کار می کرد؛ درحالیکه با برگزاری کنفرانس بروکسل و وعده همکاری خارجی به افغانستان بار دیگر نشان داد که با پایان عمر حکومت وحدت ملی بازهم این حکومت نزد خارجی ها از یک مشروعیت نیم بندی برخوردار است و این خود دلیلی شد بر دوام کار این حکومت نا مشروع….
دو: ناکارایی جدی ریاست اجرایه در زمینه تطبیق توافقنامه حکومت وحدت ملی؛ در حالیکه مبنای تشکیل پست ریاست اجرایه نیز بر همین منظور بود. عبدالله در این مدت دوسال برای اجرایی شدن توافق نامه حکومت وحدت ملی و ارتقا پست اجرایه به صدارت فرصت های زیادی را در اختیار داشت که متاسفانه بنابه ضعف مدیریت نتوانست از آن بهره درست ببرد.
سه: نبود هم فکری و همسویی میان نیروهای سیاسی و نهادهای مدنی…. بر پایان دادن حکومت وحدت ملی از راه تطبیق توافقنامه حکومت وحدت ملی. ازینکه در افغانستان همه چیز در محور منافع قومی می چرخد تامنافع ملی، بدین اساس اکثراً در چنین قضایا طرفداری های قومی و منفعت های تباری نیز در نظر گرفته می شود که در افغانستان نیز این موضوع اظهر من الشمس.
چهار: تضادها و تنازعات ساختگی توسط دستان نامریی میان هویت های قومی که از آنها به نام اقلیت ها یاد می شود، این تضادها همیشه هویت های خرد و کوچک را باهم در گیر نگمیدارد تا فرصت توحید و جمع شدن برای انجام کارهای کلان را از ایشان بگیرد.
پنج: نگرانی از وضعیت نامطلوب امنیتی، اقتصادی و اجتماعی و نبود یک بدیل بجای این حکومت نیم بند و همچنان هراس از اینکه هر اقدام منجر به ظهور و تسلط دوباره نیروهای دیگر مثل القاعده، طالب و داعش در افغانستان نشود.
شش: نگرانی غنی از تطبیق توافقنامه حکومت وحدت ملی مبنی بر از دست دادن قدرت متمرکز خاندانی و تغییر تاریخ. که این نگرانی بر تعداد دیگر نیز مصداقیت دارد.
جان مسئله این است که، در این اواخر تک روی ها و خودخواهی های غنی خشم همه را نسبت بر او بر انگیخته است از معاون اول آقای جنرال دوستم تا نماینده فوق العاده رییس جمهور، ریاست اجرایه و اکثر جناح های سیاسی از شورای حراست و ثبات تا جبهه نوین ملی افغانستان به رهبری احدی، روندسبز به رهبری امرالله صالح، طرح اجندای ملی به رهبری احمد ولی مسعود و ده ها نهادهای خرد و کوچک دیگر همگان خواهان تطبیق توافق نامه سیاسی و یا هم پایان دادن به عمر حکومت وحدت ملی هستند.
من فکر می کنم اگر غنی در پیش برد حکومتداری خود کمی از انعطاف پذیری کار نگیرد و به خواسته های مردم سر تسلیم نگذارد در زودترین فرصت ممکنه گروه های سیاسی با استفاده از خلاء که در زمینه پیشبرد رهبری حکومت وحدت ملی پیش آمده مخصوصآً تنش های بی پیشینه بین دوستم و غنی و ناهماهنگی میان ریاست اجرایه و ریاست جمهوری این گروه ها تصمیم خود را در این زمینه خواهند گرفت که در آن صورت برای غنی دشوار خواهد بود تا اشتباه اش را جبران کند.

20 عقرب
 عصمت الله راغب/ ترم دوم علوم سیاسی