آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

تنهایی

امشب دوباره ساقی ات ، سردردِ سردرد است
بگذار تا شب گُل کند، حالا سرِ درد است
سیگار و تنهایی و دود و پیک پشت پیک
تنهایی اما؛ بهتر از یاران نامرد است
تنهایی اینجا نیست چندان غیر معمولی
هرکس که« دردش بیش» شد از جمع ما، طرد است
جای که ابن جهل و اُمّ جهل در جاه اند
حتا که شخصِ بوعلی ، بازار او سرد است
خود را به نادانی بزن بانو! که هوشیاری
مستوجب نفرین خلق و تحتِ پیگرد است
حالا ازین ها بگذرم، قربان چشمانت!
درعین اینکه مثنوی هست ، بازهم فرد است
امشب برای یک نفر لطفی بکن قدری
زیرا که عمری را به یاد تو هدر کرداست
من می روم فردا و هرچه ماند پُشتِ در،
تنها نشان پای یک مجنون ولگرد است!

 

15/ 5 / 92
فیروزکوه