آرشیف

2017-1-31

انجینر محمد نظر حزین یار

به بهانه سالروز وفات استاد محمد سعید مشعل غوری

به بهانه سالروز وفات استاد محمد سعید مشعل غوری
 

یاد شخصیت های علمی، هنری و پژوهشگر تاریخ تنها به نوشتن چند سطرخلاصه نمی شود، کاش فرصت می بود درباره این شخصیت ها سمینارهای تحقیقی دایرو دانشمندان از روزنه های مختلف درباره ی شان نقدو بررسی میکردند، اما ازاینکه عرصه این حرفها برما تنگدستان وعلاقمندان ایشان خیلی نا مقدوراست، جای دارد یک یاد آوری از ایشان داشته باشیم.
استاد محمد سعید مشعل درسال 1392 خورشیدی در ولسوالی تیوره ولایت غورچشم به جهان گشود، وی علوم متداوله زمان را نزد پدروکاکای دانشمند شان فراگرفت و درلیسه امانیه کابل تا صنف دوازدهم تحصل کرد، استاد مشعل از کودکی تا نو جوانانی به هنر نقاشی علاقه مفرطی داشت، از مرحوم محمدنسیم پروانه برادر شان نقل است که گفته بودند: « زمانیکه ما مکتب می رفتیم من با تباشیر وگچ روی دیوار ها و سنگها حروف را بصورت مشق می نوشتم، اما سعید( مشعل) با چوبک ها و گچ ها صورت ها و زیبایی های طبیعت را در کنارمرقومه های من نقاشی میکرد».
استاد مشعل بعد از آنکه به کار های رسمی دست یازید، ارتباطات محکم و مستقل را با تمام اقشار جامعه برقرار نمود، او درزمان مدیریتش درشاروالی هرات حتا به گادی که درآنزمان وسیله ی حمل و نقل اراکین دولتی بود ننشست و شهربزرگ هرات را با پای پیاده مراقبت و اداره میکرد، رونق اصناف در زمان این شاروال بحد اعلی خود رسیده بود.
درسالهای پسین بصورت مستقل درایجاد دپارتمنت هنری مبادرت ورزید و به قول مصطفی (مشعل) نواده اش بیشتر از1400 شاگرد رادررشته های هنر مینیاتور، نقاشی های آبرنگ، خطاطی، حکاکی بچوب، سنگ و ساختن آلات موسیقی تربیه و به جامعه تقیم کرد وهمواره ارتباط  آن با شعرا، نویسندگان، دانشمندان و اهل قلم بود، دراین نبشته ی مختصر میخواهم روابط دوستانه اش را با یکی از گرامی ترین شخصیت های هرات معرفی دارم.
ارتباطات مشعل:
زمانیکه استاد محمد سعیل مشعل درجوار کتابخانه عامه هرات دفتر هنری گشود، محترم عبدالکریم تمنا سمت کتابداری این کتابخانه را بدوش می کشید، آقای تمنا از نادرسخنورانی است که پاس حرمت سخن را هیچگاه فراموش نکرده ومروارید کلمات زیبا رابه بارگاه لئیمان و خونرزیران نبرده است.
استاد عبدالکریم تمنا در سال 1395 خورشیدی هفتاد سال عمربا برکتش را جشن گرفت و او درسال 1319 در قریه سروستان هرات چشم به دنیا گشود، تمنا عاشق کتب و همدم دانشمندان و قلم بدستان بوده و همین اکنون نیز لحظه ی را بدون کتاب سپری نمی کند استاد تمنا با استاد مشعل نه تنها درهمسایگی کاری سپری میکرد، بلکه دوستانی بودند که باهم به زبان شعرتبادل افکارداشتند، زمانی سخنان شان بصورت شوخی های ادیبانه و زمانی هم به عمق ادبیات غوطه وربودند.
درکتاب خشک و تر استاد محمد سعید مشعل که از طرف بنیاد فرهنگی جهانداران غوری وانجمن ادبی هرات به کوشش محترم مصطفی مشعل اخیرأ به زیور چاپ آراسته شد یکی از اشعار استاد مشعل را که بجواب شعر استاد تمنا سروده شده نشر می کنم.
استاد عبدالکریم تمنا زمانی که به کابل ایفای وظیفه میکرد، ازجدایی استاد مشعل خیلی به ستوه آمده، از وخامت اوضاع درهراس بود نامه زیر رابرای شان می نگارد:

به استاد محمد سعید مشعل

"سلامی چو بوی خوش آشنایی"
" برآن مردم دیده روشنایی"

به مشعل شهیراوستاد خردمند
که نبودچواو شهیردراوستایی

به مشعل پیام آور پاک جانان
به مشعل گران مظهر پارسایی

نه تنها هری فخردارد به نامش
که نازد براو خطه ی آریایی

هنرجز خداداشتی گرخدایی
به ملک هنرداشت مشعل خدایی

به بهزاد خوانم اگر همطرازش
بود ساده انگاری و سست رایی

ازو کاهد و بربنایی فزاید
کندگرکسی نسبتش بربنایی

دریغاکزاوستادم جدایم
شب وروز نالم زدرد جدایی

هوای هراتم چنان است برسر
که دل می تپد همچومرغ هوایی

هراتی که بی مثل درعلم وفضل است
هراتی که یکتاست دردیر پایی

به هرسنگ آن داستان هاست منقوش
زسنگر گزینی و دشمن زدایی

چو طفلش لب ازشیرمادربشوید
به شیران دهد درس زورآزمایی

 دریغا که درآن دیارهنرخیز
نمایند بدگوهران بی حیایی

دریغا که درمرزوبوم سلیمان
کند دیو ناپاک فرمان روایی

توای نامه ای رهروکوی پاکان
چودردست استاد می روی سایی

بگو استادا گهی یاد من کن
که باشد زجانت تمنافدایی

بگو درد میهن ورا کشت آخر
ازین درد کی یافت خواهد رهایی

اما استا محمد سعید مشعل بجواب این نامه بصورت خاص و اطمینان آمیزی پرداخته و می نویسد:

ای تمنا با منی هرجا که تا هنگام مرگ
هرنفس گر می شمارم بی تمنا نیستم

نیستی پنهان وپیدایی همیشه دردلم
زان سبب من درغم پنهان و پیدا نیستم

بودی دراینجا، وه چه خوش رفتی درآنجاخوب تر
زنده باشی درغم اینجا و آنجانیستم

نامه ات چون توتیادرچشم من شد سود بخش
از تو بی غم گشته ام اکنون به سودا نیستم

ارجمندان عزیزمن حکیم و نادو ژوب (1)
دردعا همواره من بی یاد آنها نیستم

وه چه خوش کانهادرآنجا با شماهم صحبت اند
من هم اینجا باشمایم، گردرآنجا نیستم

مرغ بی بال و پرزندانیم اندر قفس
شکردارم درقفس چون گرگ صحرانیستم

ذوحیاتینم به خشکی غوطه وردربحراشک
گرچه درانظار چون ماهی به دریا نیستم

نیست تنها منزوی گرهست او صاحب شناس
شکرلله حاجتی دارم که تنها نیستم

خواجه آقایی به هر جابرد، ازآن سودی نیافت
بازهم شکر خداکامروز آقا نیستم

زندگی امروز درصغرا و کبرا چیدن است
منکه هرگیز آگه از صغرا و کبرا نیستم

هیچ کس درعالم از پایان عمرآگاه نیست
کس نمی داند که فردازنده ام یا نیستم

حضرت مخدومه ام هم می برد رنجی که من
درتوان آنکه پابردارم از جا نیستم

او مهیا است درهرگونه خدمت لیک من
آنچه او از من طمع داردمهیا نیستم

آرزودارم به موقع پای برداری کنم
لیک سوی دوستان، درفکر اینجا نیستم

دایمأ باماست مشعل آنکه مارا توشه داد
زان به فکر توشه دینا و عقبا نیستم

یا الهی مشعل عمر شما پاینده باد
من دیگر چندان همی پابند دنیا نیستم

 

   1.  حکیم؛ اکنون داکتر عبدالحکیم تمنا پسر استاد تمنا ، ناد مخفف ناد وژوب مخفف زبیر پسران استاد مشعل.

گرفته شده :

1.  پیوند عمر ( صفحه 189) اثر استاد عبدالکریم تمنا 19/1/1368 کابل
2.  خشک وتر( صفحه 215-16) اثر استاد محمد سعید مشعل