آرشیف

2021-4-9

انجینر محمد نظر حزین یار

مذاکره چیست؟ چرا مذاکره می کنیم؟

 

مذاکره مهم ترین وپرکارترین روش انسانها برای تأمین ارتباط با همدیگر است، انسان موجودی است اجتماعی، لزوم زندگی اجتماعی را ارتباط با دیگران تشکیل می دهد، علت این ارتباط رفع نیاز های مادی و معنوی بوده و ایجاد فضای صلح آمیز را می نماید. به این معنا زندگی بادیگران این است که تمام نیاز های انسان، اعم از مادی ومعنوی، خارج از وجود وی، برای بقای نسل، ادامه ی حیات  تأمین معاش، آسایش زندگی، ر فاه اقتصادی، افزایش آگاهی، رفاه اجتماعی، بالابردن سطح زندگی و برخورداری ازدست آورد ها ی کاری ، تخصص و پیشرفت های علمی و تکنولوژی دیگران به وسیله اشخاص تأمین و بر طرف می شود.

این سلسله از کوچکترین واحد زندگی ( خانواده  ) شروع وبه جامعه جهانی ختم می شود، طوریکه تجربه نشان داده، اولین تجربه انسان برای «مذاکره» درخانواده شروع می شود، این مذاکره خانوادگی سبب رفع نیاز های مادی و معنوی با بزرگان خانواده مطرح و بصورت های مختلف تحقق می یابد، البته اگر دقیق تر بررسی نمائیم مذاکره با وسعت ابعاد آن تا سطح بین المللی ادامه یافته وراه حل مشکل جستجو میگردد.

سوال این جاست که چرا انسان ها مذاکره می نمایند؟ هدف اصلی و انگیزه مهم هرنوع مذاکره از ابتدایی ترین سطح یعنی در زندگی خانوادگی، تا بالا ترین و پیشرفته ترین حد یعنی « مذاکرات بین المللی» این است که با دیگران برای تأمین نیاز های خود، یا منافع مشروع خودبه توافق برسندودرمراحل پیشرفته ترومهم تراین توافقات رادرقالب متن های مختلف ( اجندا) تحت بحث و گفتگو قراردادن است.

موضوع کنونی را که امروز به جدیت در سطوح مختلف در کشور ما جریان دارد، همانامذاکره مبتنی براصول تشکیل میدهد، یعنی هرگاه طرفهای درگیر منازعه بخواهند به منازعه خاتمه بخشند، لازم است اصولی را رعایت کنند که استوار برقواعد گفتگو های ثمربخش باشد، همه میدانیم که مذاکره برای حل وفصل اختلافات یا رسیدن به توافق بدون ایجاد سؤ تفاهم، عصبانیت یا ناراحتی بی آنکه سبب کدورت ودل آزردگی شودچه کار سخت و دشواری است.

ما میدانیم مذاکره کنندگان درقدم اول همه انسانها اند، انسان برای  رسیدن به خواست خود، هرچه باشد، چه درست و چه نا درست مبارزه می نماید و این مبارزه گاه و زمانی به خشونت و جنگ های خانه برانداز مبدل میگردد، چنانچه همه میدانند، منازعات افغانستان از کوچک ترین جرقه های عدم تفاهم آغاذ و تا این حالت بحران رسیده است، منازعه نه تنها سبب بد نامی گروه های درگیر گردیده، بلکه سبب از بین رفتن کتله ی بزرگی از جمیعت کشور شده است.

پس در شرایط کنونی مذاکره باید عینی، برای احاد ملت و منافع اکثریت محروم جامعه باشد، هیپچگاه  مذاکره به خاطر شخص نه؛ وهدف گیری نباید شخص ( فرد) باشد، بلکه عمیقأ مذاکره برای حل مسئله انسانی که همانا قطع جنگ، توقف بیدرنگ خشونت ها و زمینه سازی برای یک صلح سراسری و همه جانبه باشد.

درجهان امروز هرانسان میخواهد دو نوع مذاکره را به موفقیت انجام دهد، یکی منافع ماهوی که دو جانب مذاکره کننده برمنافع خویش نایل گردند، این منافع نیز برروابط گروهی، سمتی، محلی و نژادی بستگی داردو بخش دیگر این مذاکره برتأمین روابط حسنه ایجاد اعتماد و زندگی صلح آمیز برقرار میگردد.

(اصول و فنون مذاکره؛ اثرراجرفیشر – ویلیام یوری) ترجمه مسعود حیدری.

مشوره ومذاکره در اسلام از أصول زندگی اجتماعی وسیاسی است.

شوری ونظر خواهی از أهل خرد در اموری که نص صریح وقاطع وجود داشته باشد جزء عبادت خدا وپیامبر بزرگوار اسلام محسوب میشود. با وجود یک سوره در قرآن کریم بنام شوری برای اثبات این حقیقت  کافیست که اسلام به مذاکره وشوری در أمور مردم ارزش زیاد قائل است .آیه 38 سورۀ شوری  در قرآنکریم  من حیث چراغ روشن فرا راهی مسلمانان شورى‌ براى اداره امور جامعه منحیث یک اصل معرفی شده است.

(وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ.) 38 شوری

ترجمه: و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را بر پا داشته و كارشان با مشورت ميان شان انجام مى‌گيرد و از آنچه روزي شان داده‌ايم انفاق مى‌كنند. یعنی شوری ومذاکره مانند نماز وروزه از وجوباب وفرایض دین است.

به تا ئید آیه فوق در آیه دیگر ضمن بر شمردن اوصاف نیک وپسندیده پیامبر اسلام ( ص ) با آنکه که از طرف خداوند (ج ) بوی ارزانی شده باز هم به  کلمه (وشاورهم فی الامر ) به شوری ومذاکره امر شده است..

(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ) 159 آل عمران

ترجمه: به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی مردم از گِرد تو متفرق می‌شدند، پس از (بدیِ) آنان درگذروبرای آنها طلب آمرزش کن و (برای دلجویی آنها با آنها مشورت نما، لیکن آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده  که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد…خلاصه از متن ونص آیه فوق مفاهم ذیل بطور روشن فهمیده میشود.

  1. نرمش با مردم، يك هديه‌ى الهى است. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»
  2. افراد خشن و سختگير نمى‌توانند مردم‌دارى كنند. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»
  3. نظام حكومتى‌اسلام، بر مبناى محبّت و ارتباط تنگاتنگ با مردم‌است. «حَوْلِكَ»
  4. رهبرى و مديريّت صحيح، با عفو و عطوفت همراه است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ»
  5. خطاكارانِ پشيمان و گنهكاران شرمنده را بپذيريدو جذب كنيد. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ»

از نظر آموزه های دینی . استبداد رأى، شخصیت را در توده مردم مى کشد، افکار را متوقف مى سازد، و استعدادهاى آماده را نابود مى کند، و به این ترتیب، بزرگ ترین سرمایه هاى انسانى یک ملت از دست مى رود..

با آنکه به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)  وحی می آمد  واز طریق از وحى آسمانى  فکر نیرومندى داشت که نیازى به مشاوره نداشت ولی باز هم با مسلمانان مشوره میکرد، از یکسو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه  میساخت تا آن را جزء برنامه هاى اساسى زندگى خود قرار دهند.

و از سوى دیگر، نیروى فکر و اندیشه را در افراد پرورش  میداد و براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قائل بود، تا آنجا که گاهى از رأى خود براى احترام آنها، صرف نظر مى نمود،  نمونه آن را در جنگ «احد» مشاهده کردیم و مى توان گفت: یکى از عوامل موفقیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در پیشبرد اهداف اسلامى همین موضوع  مذاکره ومشوره بود.

گذشته از آن در روایات زیاد است که پیامبر اسلام ص با أصحاب ودوستانش مشوره میکرد، درغزوات بدر واحد وهمچنان  مسائل دیگر با  أهل رائی مشوره مینمود.او پیامبر بود برایش وحی می آمد ولی باز هم بخاطر گر فتن رائی ونظر اهل دانش با مردم مشوره میکرد ما باید همیشه مشوره کنیم به نظر ونظر شخصیت های نخبه واهل رائی احترام بگذاریم.

(قاضی عبدالقدیر علم تحلیل گر اموردینی)

یکی از نتایج مهم « مسئله انسانها» در مذاکره این است که روابط طرفین با بحث های آنان درخصوص ماهیت و موضوع مذاکره ارتباط تنگاتنگ پیدا می کند، در هردو سوی بحث ما به این سمت تمایل پیدا می کنیم که انسانهاو مسئله را یکی ببینیم. دلیل دیگری که موضوعات ماهوی با مسایل روانی پیوند می خورداین است که انسانها گاهی از بحث های ماهوی (essence) تعابیر بی اساس می کنند که کم کم این تعابیررا در موردمقاصد و هدف های گوینده درمورد خود حقیقت می پندارند، اگردرزمینه دقت صورت نگیرد، این جریان خود بخودروی می دهد.

درشرایط کنونی باید طرف هامتوجه موضوع مذاکره باشند، همان طوریکه گفته شد، ماهیت مذاکره باید شخص را از مذاکره جدا نماید ممکن یک طرف مذاکره کننده شخصی را که یا درحال مذاکره است و یا به نمایندگی از دیگران به مذاکره می پردازد خوش نداشته باشند، اما شخص مطرح بحث نیست، فکر کنید که اندیشه ی آن به کدام سمت و سو می انجامد، هرگاه نظرات شخص که از نظر شما مردود است به منفعت عام باشد، از همان نظرات و عقایدآن باید استفاده گرددو نه شخص.

موضوع دیگری که درجریان مذاکره حتمی است اصول چانه زدن است، چانه زنی یکی از قواعد رسیدن به اهداف است که این مسئله در زمان کنونی به مبرم ترین و سخت ترین مرحله ی مذاکره مبدل شده است، همه می بینند برای ساختن یک ( کارشیوه) یا قواعد کاری ماه ها طول می کشد، یا طرف های مذاکره برای ساختن یک اجندای واحد مجبور می شوند وقت زیادی را ضایع سازند، در حالیکه اگر مذاکره برای رسیدن به یک هدف انسانی، اجتماعی و سیاسی باشد آوردن نام ها و نامگذاری ها هم مانند همان قصه (انگور، عنب و ازوم) است که مذاکره کننده ها نمی توانند به یک مفهوم واحد دست یابند.

همین است که بنا کردن مذاکره براساس تقابل وروی در روی خواسته های مبتنی بر مواضع جریان درگیری و معارضه طرفین را پیچیده تروشدید تر می کند، در این زمینه یکی دیگری را بر این متهم می سازد که شاید موضع گیری اش سبب تحقیر و اهانتش باشد ویا دیگری فکر می کند که این روند ممکن برای شکست او از شدت عمل استفاده می شود و یا به همین منوال هرکدام از مذاکره کننده ها که تشنه قدرت، یا رسیدن به منافع خویش اند، کوشش می کنند از زور استفاده کنند، در حالیکه مذاکره اصولی هیچگاه با زور موافق نبوده و موضع زور آوران را به بد نامی و نا کامی مواجه می سازد.

سازش درمذاکره یکی از شیوه های حل منازعه است، البته به این معنا نیست که از منفعت عام چشم پوشی و برای رسیدن به قدرت باهم سازش کنیم، بلکه سازش دراین برهه از زمان همانا رسیدن و توافق به یک راه حل مطلوب که منفعت عام درپروتو ارزش های مادی و معنوی پیش بینی گردد می باشد.

در نتیجه برای حل مشکل؛ مذاکره کننده گان باید درجریان مذاکره ازفنون روانشناسی درروند مذاکره کاربگیرند، به این معناهرگاه در پروسه مذاکره درک ناصحیح وجود داشته باشد، راه های آموزش برای درک صحیح جستجو گردد، در حقیقت حل منازعه خود یک مکتبی برای آموزش طرفین است، چرا منازعه بوجودآمد؟ چگونه منازعه به بحران کشیده شد؟ عوامل بیرونی در تشدید منازعه کدام ها اند؟ وچطور می توانیم فضای بعد از منازعه ( یعنی نتیجه مذاکره) را در یابیم؟ این مهارت های آموزشی می تواند جریان مذاکره را به سمت مثبت و نتیجه پردست آورد بسازد.

وآنچه نهایت لازمی در روند مذاکره پنداشته می شود همانا ادراک است، که متأسفانه در بسا مذاکرات طرف متقابل با بد بینی، تعصب قلدر معابی، رسیدن به قدرت از هر راهی که طرف مذاکره برخود پسندیده می پندارد و بصورت خود خواهانه خود را مستحق می پندارد، تلاش و یا استفاده می نماید، مثال های زنده ی درشرایط فعلی کشورما وجود دارد، امید خواننده این مطلب درک بیشتر نماید  بهترین راه برای رسیدن به حل منازعه وحل وفصل اختلاف درک متقابل است، آنهم براساس منافع عمومی و یا قواعد پسندیده ی دینی که در فوق بصورت مشخص از طرف تحلیل گر عالیقدرجناب علم ارائه شده است.