آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

بنای برج خلیفه برسطحِ آب خلیج

 

(درنگی برنوشتۀ خالد خسرو)

جدال افغانستان  و هویت ملی یا هویت چندقومی،  موضوع مهم و در خور توجهی  است.  این مسأله مدتی است میان  اصحاب قلم، به ویژه  در نوشته های عزیزانی مثل خالد خسرو، مجیب مهرداد و دیگران به صورت مکرر طرح می شود. من به حیث  یک خواننده ، در کُل با بسیاری نکات  یادشده در مقالۀ خالد خسرو، که عنوان بلند بالای هم دارد (گفتار اول در باب هویت ملی وخوانش افغانستان کلید های خانه مشترک) موافق هستم و آرزوها و آرمان یاد شده در آن مقاله را آرزوی خود نیز می دانم. به طور مثال من موافق هستم که « قومیت وهویت ملی  در یک کشور چند قومی ، موضوع منازعه برانگیزی است… و گرایش های سیاسی رادیکال قومی ، پیشرفت ها را تهدید می کند… و باید توافق عمومی روی شکل گیری نظام سیاسی فرا قومی به وجود می آمد» همین طور کاملا موافق هستم که ما باید  از « هویت های قومی به هویت کلان ملی » برسیم و«  واضح است که محو شدن قومیت ها در درون یک هویت بزرگ نه پارادوکس است ونه تجربه جدید»  اینها به نظر من ، همه خواسته ها یا نظریات  درست ، منطقی ، مبتنی بر تجربه  وعادلانه ای هستند. اما مشکل در این است که این «هویت کلان ملی » عملا وجود خارجی ندارد که  کسی به خاطر آن از چیزی بگذرد و البته این به معنای آن نیست که ما اصلا روی شکل گیری هویت ملی هیچ کاری را آغاز نکنیم. ظاهراً این بحث  میان دوستان، از مسالۀ شناسنامه یاهمان « تذکرۀ هویت» شروع شد و در جدال بر سر واژه « افغان»،  سخن عشق به جنجال کشید. من هزارمرتبه قبول دارم ودوست دارم که ما ، از هویت های قومی و ماقبل مدرن به سوی یک هویت بزرگ ملی عبور نماییم – چنانکه اکثریت مردم دنیا همین کار را کرده اند –   اما نه اینکه از یک هویت قومی به هویت قومی دیگر نقب بزنیم. نمی شود که از زیر باران  به زیر ناودان برویم و بگویم این جا جای بهتری است. وقتی ما دوست نداریم مار، مارا از سوراخ قومیت نیش بزند ، نباید عامدانه دوباره دست مان را به سوراخ قومیت،  درون نماییم. ما کشور واحد ، متحد و  دور از هویت های قومی می خواهیم؛ اما نامش را با هویت  قومی بنا می کنیم.  ما اسکناس ها  وسکه های ملی می سازیم؛ اما نام آن را قومی می گذاریم و تمام خطوطش را قومی می نویسیم. ما سرود ملی می خوانیم؛  اما به زبان قومی.  ما « بی بی مهرو» ی ملی را به « طره باز خان» قومی تغییر می دهیم. ما از اکثریتِ مثلا 65 وپنج درصدی قومی خود حرف می زنیم؛  اما دیگران را  به سوی هویت ملی فرامی خوانیم.  ما از « مل پاسوال» تا « دگرمن و تولی مشر» را قومی  وضع می کنیم  و از اردوی ملی حرف می زنیم. ما «شوهنیار و پوهنمل » ها را رتبه می دهیم ؛ اما از هویت بزرگ ملی صحبت می کنیم. اینها به نظر من مجیب مهرداد را حق می دهد یا لااقل رفتارش را توجیه می کند که به  وضعیت اعتراض کند وآن را پارادوکسیکال بخواند. اینها هویت های ملی نیستند اینها  در حقیقت کشاندن ملت افغانستان به سوی « هویت قومی » یا کشمکش قومی هستند. رفتار های غیر مدنی و « عمل قومی » عکس العمل قومی برمی انگیزند. 
هویت  بزرگ ملی،  به نظر من خیلی در حل  بحران قومیت در افغانستان می تواند کمک نماید؛  اما نمی شود که هویت ملی را  برمبنای هویت فلان قوم بنا کرد. هویت ملی پایه ها وستون های غیر قومی می خواهد. زمین شوره سنبل برنیارد. نمی شود که ما « برج خلیفه را بر روی سطح آب خلیج بناکنیم.» این ساختمان پایه های محکم و مدرن و استوار می خواهد.
من فکر نمی کنم انکار قومیت های موجود به نفع یک قوم، رفتن به سوی « هویت ملی » باشد. آرمان های خالد خسرو ، آرمان های عزیز ، مناسب و ضروری هستند ، اما متأسفانه راهی که دولتمداران و سیاستگذارن کشور تعقیب می کنند ما را به ترکستان می برند و از آرمان های شیرین خسرو دور می سازند. من بیشتری گفته های جناب خسرو را می پذیرم و به خاطر گرفتن یا نگرفتن تذکره، با مامور بیچارۀ وهیچکاره ای  ثبت احوال هم در نمی افتم ، اما چوب گذاشتن لای درز نفوس شماری در افغانستان مثلا ، یا توزیع شناسنامه های عام  مبتنی بر هویت قوم خاص را صددر صد علیه  « ملی شدن هویت » مردم افغانستان می دانم. کسانی که برای ساختن یک هویت انسانی ، و یک هویت ملی در افغانستان گام برمی دارند باید خیلی حواس شان جمع باشد که دوباره به قاب قومیت نیفتند وبرای رسیدن به خواسته های ملی و دموکراتیک و انسانی به ابزار غیر دموکراتیک و غیرمدنی توسل نجویند. من می دانم که خسرو هرگز در این راه پیش نمی رود ، اما صحه گذاشتن روی سیاست های غلط برخی حلقات مانند « راهگذار پشت به منزل»  او را از خواسته های معقول و انسانی اش دور می سازد.
سیاهان آمریکا (فی المثل) در عین سیاهی « امریکن» هستند و رییس جمهور هم می شوند؛ اما  آمریکایی بودن هویت نژادی آنها را سلب نکرده است. راه حل موضوع هویت در کشور ، به نظر من نه انکار قومیت هااست و نه ادغام آنها در یک قوم ؛ بلکه راه حل ، ساختن یک هویت جدید وبزرگ و ملی و انسانی وفرا قومی  است که از هیچ یک از هویت های کوچک ساخته نشده باشد  و در عین حال ، همه را در خود داشته باشد.