آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

بلبل آوارهٔ دلگير

بلبل آوارهٔ دلگير از کاشانه ام
از گزند نا شکيبان محو شد آشيانه ام

گاهی در کمين صياد سينه سپر کرده ام
گاهی در آتش سوزد کلبهٔ ويرانه ام

با نوای زندگی در اوج پروازم هميش
سوی هر ساحل و دريا در تلاش دانه ام

طعمهٔ هر بازو شاهينم در کوه و کمر
دفتر از خاطرات و قصه و افسانه ام

شوق ديدار گلستان در بهارم آرزوست
در حريم غنچه و گل بر گزينم لانه ام

شورو غو غايم بساط بزم آرام شب است
همنوای ساغرو می همدم پيمانه ام

قاصد مهرو وفايم از ديار آشنا
عاشق بلبل و گل شايق پروان ام

ساغری ازرنج غربت قصه گويد بيشمار
گر شود همگام با من اين دل ديوانه ام