آرشیف

2015-9-26

عصمت الله راغب

با شکم گرسنه نمی شود شهر کابل را پاک کرد!

سخنان مردان بزرگ همیشه بعد از خودیشان ارزش چند برابر پیدا می کند. من وقتی کتاب "پیامک های علی شریعتی" را ورق می زدم چشمم دریک پاراگراف افتید که علی شریعتی در آن از وابسته گی عزت آدمها نسبت به سرمایه شان با ارایه این متن سخن گفته بود" آدم وقتی فقیر می شود خوبیهایش هم حقیر می شوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده می شوند وچرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند". ازین  گفتار خیلی خوشم آمد و به حقانیت وتحلیل به موقع آقای شریعتی هم در عصر خودش و هم بعد از خودش ازینکه بسیار دقیق وسنجیده  بوده است حرف صحه گذاشتم و در خاطره ام ثبت اش نمودم.
گرچند همه ما در عالم ظاهر خلاف این جمله را تظاهر می کنیم، اما حرف درست همین است که شریعتی  در فوق گفته است.
یقیناً درقاموس زنده گی سرمایه برای انسان یک اصل است، بدون آن نمی شود راه رفت، نمی شود آبروی درست حسابی داشت، چون تقاضای زمان همین است، گرخواهی نشوی رسوا پس همرنگ جامعه شو. یا سرمایه داشته باش تا عزت داشته باشید یا بار محنت دیگران را بدوش بکش وهرچه چرندیات که گفتند آنرا با حرف های خود روی کش اصلاحی ببخش وقبول کن… در غیر آن از عینک دید مردم هرزه یی بیش نیستی.
مثال این معادله را در خود ببنید؛ شما کسانیکه  در دهکده وشهر تان تهی دستید و بیکار، حرف تان را با آن سرمایه مند موتر دار که دیگران هم کم وبیش از سفره ی آن تغدیه می شوند مقایسه کنید، پس به ساده گی برای بودن خویش نفرین خواهند گفت. چون اقتضای زمان همین است، مگر ما هم این قدر بزرگ نیستیم که از خواهشات زمان به بیرون به جهیم؛ لابعد یا خود را برای آمده کردن در یک ارزش که مردم آنرا به ما قایل می شوند تکان دهیم  یا پیش از تولد خود کشی کنیم. یکی از نمونه های نقش ثروت در اعتبار بخشی افراد این است که آنها را درموطن خودشان ساکن می سازد، فرار هزاران جوان افغان به کشورهای اروپایی دال برهمین مسئله است که جوانان نه اشتغال دارند ونه هم در آمد؛ بناءً وقتی خود را در اوج فقارت وطعن حرفهای نیش دار همسایه ی ثروتمند می بینند، دیگر صبر وتحمل شان  لبریز می شود یا مرگ یا زنده گی گفته وطن را ترک می گویند، اما این سختی جوانان وتهی دستان آنچنان به رهبران وزورمندان ساده می نماید که در هر خطابه ی بدون ارایه یک طرح که چاره ساز مشکلات بی بضاعتان باشد، فقط غمزه کنان وچشمک زنان در شیکار کمره خبرنگاران خود را پیچ وتاب می دهند، وبا صداهای غرا وحرفهای تکراری خطاب به جوانان می گویند که وطن خود را ترک نکنید بلکه آنرا بسازید! درحالیکه تا تو آقای ناصح حرف اول را در این حکومت بزنید ودوست دوشمن را یکسان قدر و عزت کنید دیگر چاره ی برای ساختن وطن باقی نیست، اگر از خودی واعظان پشت منبر پرسان شود که با این نصیحت های دلسوزانه وپدرانه تان، تنظیف شهر کابل را نسبت به سگ شویی اروپاه ترجیح می دهید، پس با شکم خالی می شود راه رفت وشهر کابل را پاک کرد ویاهم وطن را ساخت؟ قطعاً که نی! اما در آن موقع باز اطرافیان شان به جرم توهین سر و صورتت را صد برابر پندیده گی و تورم می بخشند. چون هم پول دارند وهم زور.
استاد سیاف را بنابه افشاسازیها وحقیقت گویی هایشان همه کس دوست می دارد، اما اینکه ایشان هم حرفهای آقای کرزی را بدون دقت تایید می کند که به وطن بمانید شهر کابل را با شکم گرسنه پاک کنید سخنی است ناموزون واحساسیت برانگیز. کرزی چی پروای جوانان بیکار دارد، خودش خو سهم خود را به زور هم باشد مطالبه می کند، انگور دسترخوانش  را هم مردم هرات تهیه می کنند، سخنی علمی هم در سخنرانی ها خود ندارد، مجبور است از چنین موارد یاد کند. اینکه راه حل وجود دارد یا ندارد برای کرزی فرق نمی کند فقط برای وی مهم این است که همان چند دقیقه که در سخنرانی برایش اختصاص داده شده است آن را تکمیل کند وبس!. اگر کرزی عاقبت اندیش می بود امروز ما وطن آرام می داشتیم وزمینه کار برای جوانان مساعد می بود در طول حکومتش یک شاهد دارد که دروغ هایش را به سرتکانی در محافل رنگ وبو می دهد وبس!.