آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

این فرق نهایت بزرگ و”فا حش” را باید از بین برد!

 

بنام غوری های محروم، رنجدیده و پاک دلم!
بنــــام تولــــک وغور پاکدامن و مظلــوم ام!

 
 اولتر ازهمه خدمت همه خوانندگان جام غور ومردم سر زمینم سلام میفرستم ثانیا  من همه مندرجات سایت  ( جام غور ) را همیشه  مرور میکنم. اگر مختصر باشم  و به زبان عامیانۀ خود اظهار کنم، در مجموع  مطلق همه نوشته ها، اگر شعر است و یا  مقاله،  اگر نقد است و یا نثر، از باستانی  بودن
غور،  از تاریخ و مدنیت  والائ  گذشته اش  ( که واقعآ پر افتخار است )،  از عشق و محبت صوفیانه،  از درد های هنگفت،
 و همه گونۀ تحمیل شده  بر مردم صادق ما و از نا گواری های روزگار، سخن دارند. در بارۀ تاریخ  و مدنیت کهن و باافتخار غوری های گذشته ای ما( غوری های با تمدن ) که نه  تنها روشنفکران  سرزمین ما،   بلکه همه حکمروایان افغانی( اوغانی)  کشور ما بنام غیر قانونی و غیر منطقی ای، از طرف  سران مزدور قبائل و انگلیس ها، تحمیل شده بر آن ("افغانستان")،  و تاریخ دانان و باستان شناسان جهان می دانند.    یقینآ،  برای  اینکه  تلاش های  برنامه ای و استرا تیژیکی  حکمرانا ن  قبیله گرا ومتحجر ( دشمنان  تمدن  باستانی و بومی ای سرزمین ما که از جمله، غوری ها اند ) را که قرن هاست عمل میکنند، خنثی توانسته باشیم ، و مردم خود، بخصوص جوانان پیشرو خود را بیدار ساخته باشیم، ما باید در زمینه، هر چه بیشتر و هر چه وسیع و روشن تربگوئیم و  بنویسیم.   این کاریست که ما، در صورت اجرا، برای حفظ وفقط حفظ تاریخ پر قیمت مدنیت نیاکان خود در اذهان عـدۀ  معدودی از انسانها، انجام  میدهیم. اما و با هزار ها تاءسف، عملآ قرن ها است و تا امروز آثار گران بهای  تمدن بومی و در جمله ، تمدن غوری ها نا بود شده  ودر حال  نابودی است. از جمله، بخاطریکه دراز گوئی نشود، از منار جام نام  می برم.  نا بودی ای مجسمه های  بامیان نیز کار آن طالب  بیسواد و آلۀ دست، نبوده و این عمل که جهان متمدن و آگاه را به وحشت آورد،  جزئی از برنامه های جنگ مدنی ای  است که توسط  دشمنان  تمدن های غیر اوغانی  در "افغانستان"  پیاده  می شود.   امروز در گوشه و  کنارجهان،  کشور های  کوچک،   ملیتها ی  گوناگون  و  حتی گروه های مردمی، برای شناختاندن خود و برای بدست آوردن جائی و یا موقفی سزاوار بخود درجامعۀ شان نزد حاکمان محلی وهمچنان در سطح جهانی ، دارند تاریخ سازی و هویت سازی میکنند. ما که هویت مدنی ای انکارنا پذیر، باستانی و جهان شناس داریم،  برده ایم.   افسوس وننگ  بر من و بر ما  که چنین  فرزندانی  برده  از چنان  نیاکانی  پر افـتخار،   این زنده گی ای (  بهتر بگویم، موجودیت ) پر حقارت را که  با بر نامه های  استبدادی و نهایت  وحشیانۀ  حاکمان اوغانی  ارتباط  مستقیم دار تحمل داریم ،  میسوزیم ومی سازیم و خاموشیم!!!   از سعادت و خوشبختی حرفی نداریم، چون زنده گی ما مملو از درد و اشک است. زنده گی برده گان صفتی دیگری نمی تواند داشته باشد!!!
  
        گذشتۀ ما پر افتخار است و اما، حال ما زار.  گذشتۀ ما را باید دانست و به یاد داشت ، اما، حال ما را باید ساخت! پدران ما عصر و تمدن معتبر و مخصوص خود شان را با گریه و داد از بینوائی نساختند، بلکه از برکت شهامت و مردانه گی،درایت و کار و پیکار شاهانۀ شان، اعمار کردند و از خود، تاریخ و افتخارات جهانـشمول به یاد گذاشتند.  اگر امکان می داشت که کدام یکی از نیاکان ما چشم باز می کرد و حال زار ما را می دید،   به یقین که تا ءسف می برد و می گریست،  تعجب میکرد وشاید هم نادم از تولد ما می بود، بجای  اینکه افتخار می کرد.  ارواح  گذشته گان ما به کدام دست آورد ما میتوا نند افتخار کنند؟    ( 0 )!
        نیاکان ما زنده گی ای سرخرو و سر بلند و جهان شناسی داشتند و از خود تمدن  پر بها در سطح جهانی بجا گذاشتند، واما،
با تاء سف بسیار، ما ( فرزندان آن نیکان با عظمت )، تابع  (برده)  ایم و از درد فرهنگ  استبداد  و  بیداد گری ای  قبیله های
حاکم،  فغان داریم و اشک  میریزیم.  فرق و یا فاصله بین نیاکان ما و ما را میتوان عینآ با فرق میان زمین و آسمان و یا فاصلهء بین این دو، مقا یسه کرد. تاریخ اجداد ماخیلی قیمت دار است وما  وظیفه داریم  تا در امر حفظ  و شناساندن اش با همه امکانات  ودرایت خود، کار کنیم تا مدنیت و هویت بومی، ذاتی و آبائی خود را در ذهن همگان، زنده سازیم.  انجام  این کار از "کارک" ها و یا "سوالک" های ساده نیست ، زمان گیر و راه طولانی در پیش دارد.چون دشمنان مستبد داخلی و خارجی، به شمول انگلیس، این امکان را به آسانی به ما نمی دهند.  هر آنچه، حتی اندک ارتباطی  با نام وعلامت فارسی ( دری ) داشته باشد، برای آنها مردودو غیر قابل پذیرش است.  خوشبختانه امروز دیروز نیست.  امروز در جهان قیام های مردمی ثمر آور است. حتی در کشورهای عربی که دیکتاتورهای دست نشاندهء غربی ها خیلی محکم در اریکهء قدرت سیاسی و اقتصادی نشسته بودند و از حقوق مردم وحق طلبی حرفی در میان نمی توانست باشد و تصورشان نمی رفت که آن حاکمان مستبد از قدرت بر کنار شوند، مبارزات مردم نتیجهء مثبت داده است.   ما باید بیدار شویم!
      نفرت به فرهنگ شمـشیر!!! ما، باید برای بیرون راندن خود از یوغ برده گی  قبائل فر هنگ گریز که بجای قلم ومنطق شمشیرمیگر ند راه راه جستجو کنیم و برای بدست آوردن حقوق مساوی، از سلاح فرهنگ و قانون، فقط از طریق مبارزۀ  قانونی استفاده برد، نه با  گریه از درد جانکاه برده گی.
     غور سرزمین تحت استثمار و استفادۀ حاکمان قبیله پرست بوده و هست و انسان های غور، قرن هاست ( از پیدایش حاکمان مطلقه و قبیله ای )، در رژیم های مختلف و تحت نام های اسلامی و غیر اسلامی، به بهانۀ دفاع از افغانستان( در حقیقت دفاع ازحاکمیت قدرت قوم وقبیله خاص  بر مظلومان)، استفاده شده است. فرزندان غوری ها در هر گوشه و کنار کشور، رزمیده اند و بسیار اند آنهائی که جان های شیرین شان را از دست داده اند. اما منفعت را از ریختن خون غوری ها فقط حاکمان مستبد برده اند.    من، خودم نمونه ای از کسانی ام که در جوانی، داو طلبانه دست به سینه زده و در راه  دفاع از " افغانستان "( دفاع از فرمان روای بی فرهنگ )، جنگ کردم و جسم وجودم را معلول ساختم و در حقیقت نقش برده را داشتم. و اما فائده های سیاسی و اقتصادی از جنگی راکه من نیزخون دادم ، فقط سر دمداران قبیله برده ومی برد.  جنایات جنگ روانی ای که حکومات شمشیر دار قبیله بنام اسلام  بر ما (غوری ها و بطور مجموع بر  اقوام غیر آنها ) تحمیل کرده اند، بیشتر و ظالمانه تر از جنایات اسرائیلی ها با جنگ  تمام  عیار آنها  نسبت به فلسطینیان واعراب دیگر، می باشد.    به نابودی کشاندن فرهنگ، هویت و مدنیت بومی و باستانی ای  ما،  از طرف  قبیله گرایان کشور، بخشودنی نیست و جبران نا پذیر است!  امید خواننده های عزیزم مرا درست درک کنند که من نسبت به اقوام کشورهیچ نوع بد بینی ندارم. ولی اینکه حکومات ما مطلقآ  قبیله گرائی کرده اند و قرن هاست حقوق مارا، براستی و ظالمانه تلف کرده اند،  یک واقعیت کاملآ  آشکار، همه دید و همه فهم است.  در این مورد، از گذشته ها، تاریخ می گوید، از حال، ما و جهان آگاه نظارت داریم و می بینیم.  این پدیده و یا چیزی  نیست که پنهان باشد. فقط  ما نمیتوانیم ازآن قاعده  و یا محدودۀ برده گی که بر ما قرن  هاست تحمیل شده،  بر آئیم و بر ضد استبداد صدا بر آریم،  که من به خود جراءت می دهم ، صدا زنم.   ما، باید با لحن آزاد و بدون گریه و اشک برده گی ، حقایق را روشن گفت،  تا حاکم ظالم ( باشد که اوغانی باشد  یا پنجابی ،انگلیس و امریکائی باشد و یا ایرانی)،  بداند که غور و غوری ها دیگر بردۀ  بیسواد نیستند و  حالا بیدار و آگاه اند و دارند حق میخواهند و باید قائل شود که در صورت ادامۀ چنین  سیاست خائنانه اش،  غوری های ملیونی می توانند برایش درد سر ایجاد کنند و همچنان می توانند در آینده باعث تضعیف قدرت  بدون شک، مستبدانۀ او گردند و یا از برده گی اش سر به در آرند.
 
       بیائید از خود و در بارۀ داشته های خود  ( داشته های غوری های امروزه )  هم  بگوئیم.  ما چی داشته های داریم که به ما  افتخار بخشند ؟ – واقعآ هیچ!  ما نزد حکومات ظالم، کی  ها ئیم؟  – هیچ نه، بلکه برده ایم!  برای ثبوت گویم:   نقش ما، اعتبار و موقف ما در روند  زنده گی  جامعه ، تحت حاکمیت  زمامداران  قبیله گرا، چه است؟  –  ( برده گی ) !   قرن هاست، هر آنچه فرما نروایان خود  پرست گفتند و می گویند، ما صادقانه اجرا کرده ایم و اجرا می کنیم. به ما گفتند اوغانید، ما مانند طوطی، تکرار داریم – ما اوغانیم. اما در تصامیم و سیاست  گذاری های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور، غوری ها اصلآ و قطعآ، نه تنها حرفی و نقشی ندارند، بلکه،  حتی در جریان گذاشته نمی شوند. مانند اینکه غور جزء این کشور  نباشد.   همهء ما میدانیم که برای به مسخره گرفتن غوری ها، طور فرمایشی و نمایشی از غور نماینده هائ درمجالس نماینده گان مردم، وجود
دارند.  این نماینده گان فرمایشی و نمایشی، قرار که زنده گی عملآ و و اضحآ  نشان می دهد، نه تنها  تاءثیری در فیصله ها و تصمیم گیری ها ندارند، بلکه یقین است رای مردم محروم  مارا در بدل بدست آوردن منافع مادی خود، می فروشند و به موضع منفعت دشمنان مردم ما قرار می گیرند.  عدهء از غوری های مان که باور دارند و می گویند ( حکومت صدای مارا نمی شنود )، غیر آگاه وعمیقآ در گمراهی قرار دارند.  حکومات ظالم صدای مارا خوب و صاف می شنوند،  وضع رقت بار زنده گی غوری هارا خوب می دانند و می بینند و از حال منار جام  ( که در حال سقوط است )  هم خوب و به  تفصیل آگاه اند.   ولی این همه کر بودن ها و نشنودن ها جزء و یا شامل همان برنامه های جنگ فرهنگی برای تطبیق همان اهداف مدنیت کشی و نا بودی ای آثار و بقا یای تمدن بومی ای ما است. چون گذشته و حال آنها از تمدن بوئی نبرده و بوئی ندارد،  میخواهند بنیاد  تمدن دیگران را هم نا بود کنند.  بیسوادی  و در خاک نشسته بودن ما و اطفال ما، از کلیدی ترین اجزاء برنامه های خصمانهء آنها است.
      در حالی که شکم ما گرسنه است، غور ما در خاک وخون افتیده است،  هویت ذاتی و آبائی ای ما توسط حاکمان خود پرست نابود می شود و هیچ نوع حقوقی به ما قائل نیستند، چه جای و چه منطقی دارد که از غرور دفاع از "افغانستان قهرمان" و آنهم ،  مانند همیشه بخاطر حفظ و تحکیم قدرت ظالم قبیله های مخصوص    فریاد و هیاهوی داریم  و چه رسد که جان دهیم.
      آرزو دارم ، فکر نشود که من نقش آموزگاررا بخود داده  باشم.  نه خیر، من آموزگار  نیستم از یک طرف و از طرف دیگر غوری های عزیز ما ن ( با هزار ها تاءسف )، بیشتر تابع امر فرمان روایان اند، نسبت به خود باور بودن و بخود اعتماد داشتن ، زیر چتر یک رهبری و سازمان دهی غوری در آمدن. من از پدیده های خیلی روشن و درد آور زنده گی ای مردم  بینوای ما  سخن دارم که همۀ ما به چشم سر می بینیم و با پوست، گوشت و استخوان  وجود ما احساس می کنیم.    من می دانم،  با  خواندن این نظریات  من ( اگر در صفحۀ سایت بر آید )،  اوغان های ما، زیر نام های  مستعار انتقاد های شدیدی را ( خروارها ) به آدرس من روان خواهند کرد.  آنها اجازۀ  انتقاد را به ما روا نمی بینند.  چون  سیاست  فرمانداران  کشور ما در ارتباط به اقوام غیر اوغانی، از سیاست  انگلیس و امریکا، مبنی بر اینکه، هر کسی که با سیاست آنها مخالف است، تروریست و آشوب گر است، سر چشمه می گیرد. به گو نۀ مثال، سعیدی عزیز ما چرا خانه نشین است؟!!!
      من منحیث  منحیث تبعۀ کشوری بنام تحمیلی " افغانستان" ،   اساسآ و مهمتر از همه، زادۀ غور،  از همه غوری های خلاق و بخصوص از جوانان روشنفکر،  آگاه و دوستدار مردم، و از همه کسانی که در بارۀ سر نوشت حال و آیندۀ مردم  مظلوم ما به نیکی  می اندیشند ، برای  اینکه ( در بالا هم ذکر کردم ) آغازی  به ساختن  حال  ما، کرده  باشیم،  خواهش دارم :
        بیائید راه مشخصی را انتخاب کنیم، راهی که آغار گرو ایجاد گر اتحاد و همدلی بین ما محرومان شود و در آن بتوانیم  کار های مشخص و عملی، برای بیرون رفت از این، نه زنده گی ، بلکه موجودیت  ننگ آور و نهایت  تلخ  غوری ها،  نه در حرف،  بلکه در عمل  انجام دهیم.  به دید من، ما جدآ ضرورت داریم :
        ــ  ایجاد گروه رهبری و سازمان دهی.    تا زمانی  که  درک  و احساس  ضرورت  به  آگاهی  و  داشتن  رهبری و سازماندهی ای سالم  و غمخوار به ما دست  ندهد،  از یوغ  برده گی، که منشاء بد بختی های مان است،  نمیتوانیم  بدر آئیم.
        ــ  فعالیت جدی و پیگیر در راه  بیداری،  خود شناسائی،  خود باوری،  اتحاد و همدلی ای  آگاهانه و احترام گذاشتن به آگاهان  واقعآ کار فهم  و صادق ما ( بخصوص در بین  دانش آموزان و در مجموع  جوانان ).  ما غوری های  با درایت  و سالم  اندیشی را داریم ، مانند ساقی ها، اما افسوس که کار به اهل کار سپرده نیست.  اشتباه نشود، من ساقی را فقط  از کار ها و  نوشته  هایش می شناسم و بس، آنهم  از طریق صفحۀ جام غور.
        ــ  تبلیغ و ترویج  احترام  به خود،    (دانستن و شنا ساندن هویت آبائی،  مدنیت بومی و باستانی، فرهنگ غنی و زبان مادری ای ما که  در حقیقت،  والا مقام  و مادر زبان های مروج کشور ماست ).
  ــ  تبلیغ و مروج ساختن اصل انتخاب شخصیت ها،  بر مبنای شا یسته گی ، صداقت و غمخواری  به غوری ها، اهلیت و درایت کاری ، خود باوری و اختصاص تحصیلی .   تا زمانی که ارباب، خان، ملک ، سلطان و حاجی امور زنده گی را به دست داشته باشند،  ما گریان خواهیم کرد!  پس، ما ناگزیر و باید نسل جوان  آگاه و کار دان ر ا وارد  امور کرد.  شاعر محترم  ما، محمدعزیز عزیزی  بسیار بجا می گویند که :  " در مسائل و یا امور اجتماعی –  سیاسی،  بزرگ بودن  به  معنائ  برخوردار بودن  از دانش مربوطه و یا دانستن امور و اجرای آنهاست،  نه  در سن وسال".   این یک  واقعیت عینی ، تلخ و روشن است  که مردم  بیچارۀ ما، هیچگاه  واز هیچیک از نماینده گان ( فرمایشی و نمایشی )،  گویا انتخابی ای  خود که بنام کلان تر قوم و قشلاق ( که همان ارباب و یا خان است )،  اندک دست آوردی  که آنرا "خیر" گفته بتوانیم،  ندیده اند.   بیائید، "خاکبال" بازی  را بس کنیم ( از ارسالی ای غوری ای فعال و عزیز ما شکیب زیرک ) و میدان فتبال بسازیم!!!  ( امید داکتر تابش عزیز ما این فرهنگ را به ما روا دارند!). 
          میدانم، رسیدن به این اهداف، خیلی ها زمان گیر است. ولی بدین معنی نیست که غیر ممکن است و یا عملی شدنی نیست
و ما باید همیشه برده  باشیم!؟  راستش را باید گویم  –  یقینآ برده خواهیم ماند،  اگر دیدگاه  داکتر تابش (زادۀ غور را )،  بپذیزیم  و رهنمود  زنده گی ای خود  قرار دهیم، که می گوید:  " دانشگاه برای غوری ها لازم نیست،  چون غوری ها فرهنگ  دانشگاهی  ندارند". درین ارتباط کسی به پرسش من جواب خواهد داد:  آیا ولایات،  مانند  خوست، پکتیا، پکتیکا،  وغیره ها،  فرهنگ  دانشگاهی  دارند؟   آنها دانشگا ها،  بیمارستان ها،  و هم مکاتب و سرک ها دارند.   ما فرهنگ چی را داریم ؟   آیا کمبود معلم
( قراردلیل داکترتابش )،  بی فرهنگی است؟  امید،  تابش محترم غوری جواب گو باشند، چون من غوری ام و بخاطر ارائۀ ثبوت در احترام بخود را، حق دارم از خود در چنین بر خورد بی انصافانه  ( راستش را گویم ،  توهین گر،  تلخ و  زهر  آگین)،  دفاع کنم !!!
         ای غوری های محروم  و مظلوم!    امروز وقتی خوبی است برای ایجاد سازماندهی و جهش بسوی حق طلبی از حاکمان ظالم.  چون قدرت حاکمۀ امروزه، وابسته و پایه ها اش لرزان است و جدآ به همکاری مردم احتیاج دارد،  روشنفکران صادق ما میتوانند ازین لحظات روان استفادۀ  درست  و مثمر داشته باشند.  ما شکر خدا،  فضل های بزرگ،  هدفمندها، ساقی ها، وفایق ها ی فعال، علم ها و سعیدی های  کار دان ، گل حضرت ها وغیره های  آگاه و فعال داریم  و یقین دارم، همگی خواهان خدمت به مردم  غور،  در امر تاءمین عدالت  انسانی  –  بدست  آوردن  حقوق حد اقل و بسیار ابتدائی ای  ما ( داشتن آب و برق،
 مکتب و دانشگاه، بیمارستان و راه های  بی خطر )، هستند. زمین های غوری ها برای اوغان ها، بلا عوض تحفه می گردد،  واما، جهت اعمار دانشگاه،   مکاتب و بیمارستان ها،  برای جوانان،  اطفال   و مردم غور،  زمینی  وجود  ندارد .  این است عدالت و  مصلحت ملی ، آنچه که امروزحکومت  هیله گر  اوغانی  برای  مردم  پیشنهاد دارد.   مانند هر پدیده و هر چیز،  بی عدالتی هم  مرزی دارد که  باید آنرا شناخت و تعین کرد .  وقت آن رسیده تا این دیوار سیاه و یا کلبۀ تاریک و غمناک  خاموشی را شکستاند  وبا غرور نیاکانی ای ما ،آزادانه حق طلبی کرد.  ما غوری های  بی دفاع  این والا ترین و مهمترین چیز،  یعنی ابتدائی ترین حق و یا حقوق مان را فقط  با آگاه شدن ویکپارچه  شدن ما، می توانیم بدست آریم.  در یک حلقه در آمدن ،  به رهبر و رهبری سالم ضرورت دارد، که ما ، با هزاران افسوس ، آنرا نداریم.  رهبر و رهنما از مادر، آماده، تولد نمی شود. رهبر را، خلاقیت  ودانائی خودش و اجتما ع  محوطه اش می سازد.  ما،  غوری ها  ضرورت  جدی  و قاطع  به تغیر رو حیه  و  برخورد  با خود و  خودی های مان ، داریم.  ما باید  بدانیم  که  بدون احترام به خود ، یعنی احترام به شخصیت های  روشنفکر غوری  ای خود منحیث رهبر و  پیشرو  ( گر چه داکتر تابش غوری،  همه را بی فرهنگ می داند ) ،  راه  سبز ر ا نخواهیم  دید و همیشه  با  چشمان گریان،  زار و  خدمتگار استبداد خواهیم  بود.   بیائید،  اگر از انسان ها ( مثلآ از بلخی ها و رهبری ای شان  و غیره ها ) نمی خواهیم  بیا موزیم،  حد اقل از حیوانات  بیا موزیم.  آیا ،  ما غوری ها  باور داریم  که رمۀ  بی رهنما را چه  انتهائ  نصیب است؟   یقین است که طعمۀ دشمنان اش  می شود!   پارچه – پارچه بودن ما،  فتح مجانی و بدون  زحمت  دشمنان ما بر ما بوده ، هست و خواهد بود!  حکمرانان استبدادی در  تمام جهان و در همه عرصه های تاریخ بشریت،  برای پیاده کردن سیاست  " تفرقه انداز و حکومت کن"  خود،  منابع و مراجع توانمند مالی و معنوی تشکیل داده اند.   این  سیاست  استبداد گران ،  ساده ترین ( از نگاه عملی کردنش ) و حاصل خیز ترین  از همه  سیاست  های  استعماری  و استشماری آنان است.  این سیاست  قرن هاست بر ما حاکم است  و حتی  ما را از خود ما  بیگانه  ساخته  است.   در نتیجه اعمال  این سیاست است که ما بد بین به خود و خوش  بین به دیگران ( حتی به دشمنان  خود) هستیم. ما  اهداف استثماری ای دشمنان را بر خود پیاده کرده، با سرور و خوشی صدا داریم: "ما افغانیم و مدافعان افغانستان".  درحال که می دانیم، افغان یعنی اوغان یعنی پشتون یعنی هر سه اش یکی. افغانستان یعنی اوغانستان یعنی حکومت پشتون ها بر ملیت های بومی و اصیل این سر زمین  ذاتی و آبائی ما.  پس من و ما چطور شده که به اوغان تبدیل شده ایم؟  آیا کسی از ما، چنین پرسشی را به خود می دهد؟   یا پلان های حاکمان را اجرائی نموده، خطور چنین پرسش هارا در ذهن مان ممنوع  قرار می دهیم؟  
 
غوری های فریب خورده ، برادان رنجدیده و…………………………به خاک برابر ما !!!
بیائید بیدار شویم !!!  ما استادان پیشرو داریم ، آنها کمتر از پیشروان ولایات همسایه نیستند!!!  بیائید کسی را از آنها مطالعه و بررسی کنیم ،  کسی را انتخاب کنیم  وتشکیل رهبری دهیم و  صادقانه انتخاب مان را  احترام کرده  به دورش حلقه زنیم  و   آنگاه از نام غور و غوری ها صدا زنیم و   آنگاه صدای  مارا حتمآ  ظالمان خواهند شنید  و در نتیجه،  ما هــــم  در جملۀ  انسان های کشور به شمار در  خواهیم  آمد و  دست رسی  به  حقوقی مان، خـــواهیم داشت!!!
 
با احترامات بی  پایانم  خدمت غور و غوری ها!!!
                afuk@i.ua