آرشیف

2016-11-2

نثار احمد کوهین

اگر غوری هستی و از هویت خود خجالت نمی کشی بخوان!

اگر غوری هستی و از هویت خود خجالت نمی کشی بخوان!

گفتم:
گفتم غوری ها، از پرچم بلند کردن به نفع دیگران بگذرید!
گفتم بلندگوی اعطا محمد نور و امر الله صالح نشوید!
گفتم احمد ولی مسعود را پیامبر گونه نپرستید!
گفتم از بی گانه پرستی دست بکشید !
گفتم فرزند خوانده نشوید، چاپلوسی نکنید و یک روز بنیادشهیداحمدشاه مسعود دفترولایتی غور و یک روز بنیاد مارشال فهیم دفتر ولایتی غور نسازید!
گفتم موزه پاکی بس است؛ غرور ، عزت ، حرمت و ارزش های تاریخی و هویت ملی تان را پاس دارید!
؛ ولی متاسفانه کسی به صدایم گوش نداد و به خاطر که می گفتم مزدوری نکنید، و هویت فروشی و حلقه به گوشی نکنید همه در پی تخریب ام برخاستند و در هر جا بد و بیراهه ام گفتند و می گویند و بارها گفتم منم انسانم و از حوا و آدم ریشه دارم و اگر تو پاک زاده هستی  برو ملک شو … ای آنانی که تنها بد بینی تان ازمن به خاطر لحن درشت و درستم به خاطر بیان حقیقت است خوب بدانید که هریک تان بیش از من عیب دارید ، و عیبی بیشتر و بزرگ تر ازین نمی شود که شما به خاطر  رسیدن به خواسته ها و غریزه های شخصی و منافع فردی تان هویت و عزت مردم محروم و مظلوم تان را قربانی سیاست های خبیثه و کثیف می کنید!
ای خود فروخته گان بی گانه پرست !
این فرزند غوری است و من مطمین هستم که سالهاست خادم همین ارباب های قدرت بوده ؛ و اما امروز کمی می خواهد سر بردارد همه ارباب های تان دست به دست هم دادند و یک آمریت را به شما در چوکات وزارت روا دار نیستند!
تا چی وقت از کلینرها رهبر می سازید ؟
شرم تان بادا!
کمی وجدان تان بیدار باد 
ای فروخته گان خوابیده همین هشدار است!
تا چی وقت این خود فروشی با شما هم ریشه است؟
جد و جد تان 300 صد سال که دنباله رفتن نفع شان چیست؟

بس کنید!
بس کنید!
بس کنید!

جفا تا کی و با کی شما جفا روا می دارید ؟
لطفن یک دیگر را دریابید و در کنار یکدیگر به خاطر حق خواهی و حق طلبی استاد شوید! 
ستمگران برادرند و همه مثل هم دیگر اند.
تاکی شما خود را دستمال کاغذی می سازید ؟ 
ارزش شما آرای شماست؛ و آرای شما در انتخابات ضرورت است، و ارزش شما با ارزش دستمال کاغذی برابری است . کمی بی اندیشید و این چی انسانیت است که شما مدتی شده  در پیش گرفته اید؟ 
غلام حلقه به گوش شدن درین عصر مفهوم جز این ندارد؟ شما واقعن غلام ، غلامان شده اید.

ای مردم عام !
ای آنانی که تاهنوز از غوری بودن تان خجالت نمی کشید و هویت تان برای تان ارزش دارد،  و تاریخ تان را پاس می دارید برخیزید، جهت گیری کنید. سکوت راه حل نیست ، سکوت بشما آزادی نمی آورد، و اگر در سکوت آزادی بودی مردگان از قبر آزاد می شدند.  نامردی نکنید بعضی ها جهت شان مشخص است و حلقه غلامی شان را با افتخار در گوش خود دارند و شماهای که تاهنوز معلوم تان نیست خود را معلوم کنید، تا چی وقت اسیر هستید و برای نجات تان دست پا نمی زنید؟ 
ای آنانی که از ستم و از محرومیت رنج می برید، ولی سکوت می کنید و برای نجات خود صدای بلند نمی کنید خوب بدانید که از یک حیوان هم کم شعور تر هستید ،  شما خوب می دانید که وقتی یک حیوان را در بند بکشید سعی می کند خودش را نجات بدهد. مرگ حتمی است و نجات از مرگ وجود ندارد از چی می هراسید؟

ما چیزی را  برای از دست دادن نداریم که هراس داشته باشیم ،
بند برق ندارید؛
سرک ندارید؛
دانشگاه ندارید؛ 
جان،مال و ناموس تان در امنیت نیست؛
موقف سیاسی که هویت تان را در تاریخ کشور حفظ کند ندارید؛ 
ما غوری ها از کمترین رفا اجتماعی بر خور دار نیستیم؛ پس از چی می ترسید؟
نکنه ازینکه مامور دولت هستید و شب روز جان می کنید و چند روپیه معاش تان می دهند دلخوش هستید ؟
شمارا مادر تان سرباز و مامور به دنیا آورده و دیگران را مادر شان فرمانده و رهبر شما؟ چی شده شما غوری هارا ؟
ای پسران جوان  غوری سلطان علاوالدین در غور زاده شد و در بیست و دو ساله گی یک امپراتور خون خوار ترک تبار را سر نگون کرد!
ای دختران غوری ! سلطان رضیه در ولسوالی تولک ولایت غور زاده شد و در هندوستان سلطنت کرد !
چرا بی باور هستید؟ چرا باخود و توانایی های خود نمی اندیشید ؟ چرا یکدیگر تان را نمی پذیرید؟ چرا شهامت وقدرت  تان را در مقابل یک دیگر به نمایش می گذارید؟ چرا ؟ چرا؟ چرا؟ 

بیاید دست به دست هم بدهیم !
بیاید روی آرمان بزرگ کار کنیم!

بیاید یکدیگر به  آغوش بگیرم و از خطاهایی خود پوزش بطلبیم و یکدیگر را ببخشیم ! همه انسان هستیم و خطا می کنیم؛
و بیاید در جبران خطاهایی خود،  خود را قربانی آرمان جاوید وبزرگ بسازیم و از خود بگذریم شهر دیار ، تاریخ هویت و اصلیت خود را  بسازیم!  
بیاید باهم بسازیم و ازین بیش تیشه به ریشه خود نیندازیم! 
تو اگر بر نخیزی 
من اگر بر نخیزم 
پس که باید برخواست؟ 
تو اگر نسوزی 
من اگر نسوزم 
پس کی درین شب های تاریک شمع و روشن کننده  این زندگی تاریک شود؟

کوهین
11/8/1395