آرشیف

2016-1-9

عصمت الله راغب

اندر باب توپ دنده بازی “کریکت”

وحشت ساخته گی زیر نام خوشحالی و پیروزی که تمام شهروندان کابل را بیاد حمله وحشتناک شاه شهید انداخت، به هیج معیاری تجلیل از یک پیروزی نبود، بلکه خود نوع فرهنگ و حشت و استبدادی را به نمایش گذاشت که نماینده گی از یک عنعنه قبیله یی را می کرد. شهر کابل به طور تخمین اضافه تر از شش ملیون نفوس دارد، شلیک کردن گلوله از مرکز شهر گذشته از اینکه ملیون ها انسان کابل را از خواب بی خواب، بیمارها را بیمار تر ساخت، از سوی هم این فیرهای شادیانه(وحشیانه) در هرنقطه یی که فرو می رفت خساراتی جانی و مالی را به همراه داشت.
در اوایل در ادامه بازی های فوتبال مردم سخت نسبت به یک آینده درخشان که آنها را بیشتر از هرچیز دیگر گیرد هم جمع می کرد خوشبین بودند، اما با وحشت ساختگی زیر نام چوب دنده یک بار دیگر ثابت شد، که با این اقلیت های چند پارچه که افغانستان را ساخته اند و سر کرده گان رهبری این خاک که در قرن بیست ویک هنوز گرویده همان فرهنگ بدویت میراثی اسلاف خویش اند و تا امروز هیچ ارزش و معیار دیگری جای این خلا را پر نکرده است بطور قطع می شود گفت که؛ نه رفتن بسوی ملت شدن برای این مردم ممکن است و نه هم هیج یک از این گروه ها توان هضم یک پیروزی در این خاک را دارند، عملکرد چند خود کامه و سرکش تمام امیدها را به نا امیدی بس عظیم نسبت به آینده پیش کرد. متاسفانه باید بگویم اگر عده یی تا امروز با تاثیرپذیری از فرهنگ شهروندی و همزیستی فریاد های ملت شدن را به این مردم سر می دادند، اخیراً‌ دانستند که اشتباه می کردند زیرا حامیان رفتن بسوی ملت شدن یافتند که؛ بدون مطالعه از خوی و خواص مردمان این دیار که یک تعداد کثیری در افغانستان هنوز "انسان" نشدند چه جای که از آنها انتظار ملت شدن را داشته باشیم، حامیان عدالت اجتماعی و رفتن بسوی ملت شدن حالا به تازه گی قبول کردند که تعهد در برابر زنده نگهداشتند فرهنگ یعنی چی! هر انسان عاقل می داند که حملات برادران ناراضی و مخالفین سیاسی مردم را به مرضی روانی مبتلا ساخته و هیج انسان را در افغانستان مخصوصاً‌ کابل یافت نمی توانید، مطمین باشد که تا فردا زنده است، چون فضای حاکم اعتماد زنده گی کردن را از مردم گرفته است همگان دلهره و گوش به صدای انفجارات مهیب و شلیک های کشنده را دارند. به لحاظ جامعه شناختی این جغرافیا را می شود یک جغرافیایی سراپاه وحشت و انسان های این خاک را وحشت زده تعریف کرد که بلند صدا کردن به گوش آنها گناه است نا بخشودنی اما بازهم می بینیم که یک تعداد بخاطر چوب دنده(چوگان بازی) که برای ملیون ها انسان این خاک اصلاً غیر قابل فهم است، بخاطر چنین یک بازی بازهم آرامش خاطر مردم را از ایشان می گیرند. آیا بس نبود که در جریان روز مخالفین سیاسی ما را می تراسندند و می کشتند که حالا شما به شب شروع کرده اید؛ اگرچند شما ثابت ساخته اید که فرق شماهای که آرامش شبانه را از دیگران می گیرید با مخالفین از لحاظ تجهزات نظامی نیست؛ زیرا هرآنچه را که آنها دارند شما هم دارید.
در یک نگاه می شود این عمل یک تعداد مردم را که بدون احترام به قانون و حرمت به زنده گ شهروندی خود سرانه کابل را زیر آتش گرفتند، آنرا استبداد نامید، در واقع استبدادی که قدرت یک گروه را از ابعاد مختلف به نمایش گذاشت، اینکه پولیس ملی ما هم در چنین یک احماقتی سهم می گیرد این را نمی شود ساده پنداشت، این نه بی خبری از قانون است و نه هم شور وهیجان، بلکه تمثیل از قدرت مطلقه بدست یک گروه و که به نوع نشا دادند که هیج قدرت دیگر توان جلوگیری ما را بخاطر تجلیل از فرهنگ مان را ندارد و لو که منافع و زندگی دیگران به خطر هم بیفتد ما از آن تجلیل می کنیم، یعنی اینکه پاسداری از فرهنگ برای یک تعداد بالاتر از هرچیز دیگر ارزشمند است.
برادران عزیز بیایید برای اینکه شهروند شویم، حقوق همدیگر را با یک خوشحالی چند ساعته زیر پاه نکنیم، فیرهای هوایی شادیانه می گذرد اما خسارات که برای شهروندان این خاک بجا می گذارد فراموش ناشدنیست، شاید ازفیرهای آن شب خانه های زیاد باشد که داغدار و سوگمند شده باشد که با عث خشم خدا و بنده گانش شده باشد. راه های زیادی برای تجلیل از پیروزیهای خویش داریم که آن روزها را گرامی بداریم و قهرمانان خویش را عزت ببخشیم اما چرا پشت کاری باشیم که بار پیشیمانی داشته باشد.
ما برای قهرمانان کریکت که برای افتخار وطن تلاش کردند طول عمر می خواهیم اما برای آنانیکه…..
خدایا به تو پناه می بریم.
17/10/94