آرشیف

2014-12-6

الحاج عبدالشکور دهزاد

اطلاع و اظهار تسلیت

لیل 26 جدی 1390 نیروهای امریکایی ذریعه هیلوکوپتر ها در منطقه حومه والسوالی غرغری(لوخی) ولایت نیمروز در نزدیک خانه محمد و عبدالله و عبدالمک پسران مرحوم ملا شاه محمد باشنده گان اصلی قریه سور ولسوالی تیوره ولایت غور پیاده شدند ایشان وقتی سروصدا را شنیدند از خانه بر آمدند که ببینند چه سروصدا است وقتی برآمدند از چهار طرف صدا شد که تسلیم شوید ایشان هم تسلیم شدند و آنها هر یک از این ها را به یک گوشه حویلی برده پیراهن های شان را از جان شان کشیده و بعدآ به شهادت رسانیدند. و بعدآ به تلاشی خانه شروع کردند و هیچ چیزی و هیچ سندی و اسلحه و غیره چیز های ممنوعه نیافتند و ترجمان شان به رفیق خود میگفت کروکی غلط شده است و از این قبیل حرف های زیادی بین شان رد وبدل شد و خانه را ترک گفته و مادران و خواهران مارا به ظالم ترین طریقه به ناحق به گلیم غم نشانیدند این حادثه ناگوار در حقیقت خانه و کاشانه همه افغانها و به خصوص غوری هارا سوخت و از آنجائیکه از دست ما غیر از دعا و این چند حرف چیزی دیگری ساخته نیست فقط خواستم از این جنایت سر پوشیده پرده بردارم تا لا اقل وطنداران ما خبر شوند و در ضمن این اندوه بزرگ را خدمت فامیل محترم شهدا و عموم مردم غور تسلیت عرض نموده و از خداوند یکتا تمنا دارم تادیگر این فتنه و آشوب خانمان سوز را از وطن ما دور بسازد و یک حکومت کارا و مسلمان و دل سوز برای این ملت رنجدیده و بلا کشیده اعطا فرماید.

آمین یارب العالمین  
 

شعری از زبان مادر داغدیده

بــرادر لحــظـــه ای بشنـــو  فـغـانــم
جــفــاهــا شـد بـه جــان نـاتــوانم
شـــبـــاهنــگام آواز و  صـــدا شـــــد
بــبــیــن تو تـا به حق ما چهاشد
چـه گـویم ای خدا در شام تاریک
از  آن بــیــبــاکی کـفـــار امــریــک
ســه فــرزنــد مـــرا بـسـتـنـدو رفتند
به پیش چشم من کشتندو رفتند
کنــون ایـــن خانـه ام ویرانه تر شد
قد بشکسته ام بشکسته تر شد
بــســی مهجــور گــردیــدم خــدا یــا
زچـشــمان کــور گـــردیـدم خدایا
کــه بــاشــد بعـد ازیـنهــا یـــاور مــن
نــــمــود  خــانه  و نــــان آور مـــن
به این ملت نه سر باشد نه قانون
بسوزد مسلمین دردشت وهامون
بــریــزد خـون نـاحـق کس خبر نی
دریــن خــطـه یکی اهـل بـصــرنی
بـــدا  بــر  حــالـت  ویـــرانـــهء مـــا
بــــدســـت غــــیر بـــاشد خــانـهء مـا
هــر آنکـس ایــن رسوم بد بنا کرد
بــه ضـد دیــن وقــرآن خــدا کــرد
الـهــی غــــم  بــبــر در خـــانـــهء او
بـــزن آتـش تـــو در کاشــانــهء او
مــرا فـریاد رس غیر از خدا نیست
بغـــیر از مرگ دردم را دوا نیست
کنون این زنده گی ننگست بر من
جهان همچون قفس تنگست بر من
گنـــاه  خـــود  نــمیـــدانــم  خـــدا یــــا
بــغــیــر از تـــو نـمـیـخـوانـم خـدا یـا
خــــدا یــــا داد مـــا بـستـــان ازیــنــان
ده وبــنــیــاد مـــا  بــســتــان  ازیــنــان
بسـی دلخــون شـدم دهزاد ازین غم
خــــدا خـــود بــر کند بنیاد ازین غم