آرشیف

2014-12-26

استاد محمود بی پروا

ازدواج عوضی: آلشی

 
یکی از طریقه های ازدواج درغور طریقه ئی است که بنام عوضی یا آلشی یاد میشود . در این طریقه شخص دختر، خواهر ویا اختیار هردختر ویازنی را که داشته باشد بعوض مهریۀ دختر ویا زن بیوه ئی داده تااورا بعقد نکاح خویش ویا فرزند ویا برادر وبرادرزاده ویاخواهرزداۀ خود درآورد. یعنی زن گرفتن بعوض زن دادن صورت میگیرد. این شیوۀ ازدواج درغور خیلی زیاد مروج است وبهرخانه وده ومنطقه وناحیه عمومیت تام دارد. نمیشود خانواده ایرا یافت که درآن همچو ازدواجی صورت نگرفته باشد. دراکثر موارد اگر یکی از دختران جانبین خردسن باشد ، مهریه اضافی نیز بدست می آورند چون طرفداران دخترکلانتر این استدلال را میکنند که دختر آنان به سن بلوغت است وتوانمندی کار وتولد اولاد را دارد وچنین وچنان را خوب میداند درحالیکه آن دیگری هنوز طفلی بیش نیست که از هیچ رسم وعزمی سر برآورده نمیتواند.
 

نتایج همچو ازدواج:

1.  دست آورد خانوادگی :بلند شدن  جاروجنجال خانواده ئی دربین دو خانوادۀ شامل این نوع خویشاوندی عمده ترین محصول این نوع ازدواج میباشد. کسانی که از این طریق ازدواج مینمایند ثمرۀ آن جز مناقشه وکشمکش میان آنان چیز دیگری نمیباشد. اگر پرسیده شود  که چرادر این خانواده ها جنجال اوج دارد ! درجواب هرکس میگوید که  نتیجۀ آلشی چنین است چون بهانه گیری وپرخاشگری خصلت همچو ازدواج میباشد . بهانه گیری ها خیلی متناوب وگوناگون اند . فلانی خشو میگوید که او به عروس خود چنین وچنان قدرگرفته درحالیکه خویش طرفش به دختروی هیچ قدر وارزشی قایل نشده است پس دخترجانب مقابل وی  از دخترش چه برتری دارد؟ ویا اینکه خشو ئی ادعا مینماید که دامادم دخترم را بدون موجب نظر به تحریک مادرش لت وکوب مینماید  پس باید من نیز انتقام دخترم را از دختر اویعنی سونا ام بگیرم. ویا بعضا چنین شنیده میشود که مادر یکی از دامادها میگوید که ما بهترین لباس ویا کفش برای سونایم خریده ایم اما به دخترم گنده ترین تکه وخراب ترین کفش آماده کرده اند ویااززبان خشوئی گفته می شود که دختر مرا بسیار زیر فشار کار وخوار دارند درحالیکه ما اینقدر کار بالای دختر طرف مقابل نمیکنیم. یا اینکه دختر ما بچه بدنیا آورده ودختر آنها ( سونایم)  اولاد نمیکند ویا دختر می زاید . یا که یک طرف ادعا مینماید که به شاه زیاد قدر وعزت گرفته اند درحالیکه طرف مقابل هیچگونه تمایلی درجهت احترام گیری قایل نشده اند . بهمین گونه هزارها بهانه وخورده گیری رویکار می آید ازینجاست که براساس این بهانه سازی ها دوطرف مصروف جنجال وکشاکش زندگی خانواده گی اند.
این وضع تا آنجا پیش میرود که باالآخره موضوع به طلاق وجدائی میکشد.  درحالیکه یک طرف جورۀ ازدواج از یکدیگر راضی وخوش میباشند مگر به نسبت ناسازگاری طرف مقابل، اینان نیز مجبوراند تا این زهر مهلک جدائی را نوش جان کنند.
این حالت امروز بیشتر پیشرفته و حزن آورشده است  چنانچه بعضی از جوانان امروزی که تاب حوصله مندی این همه  قت وپت را ندارند ووقتیکه مادر ویا خواهر ویا دخترویا همسر  شان برای ایشان زبان شکایت گوئی از خانۀ شوهر ویا خانۀ خودرا سر میدهند، حوصلۀ شان تنگ شده وسلاحی که درکنج خانه دارند برداشته یا خود ویا زن عوض زن خویش ویا مادر ویا خشوی خود ویا فرد دیگری را بیجان میسازند. بعضی ها که اینطور نیز کرده نمیتوانند، به بهانۀ کارکردن به دیار غربت رو آورده دیگر بسراغ زن وخانه بر نمیگردند. .
 
2.  دست آورد طبیعی: بعضا اگر هردو جانب با خوشی زندگی کنند ، روزگار باایشان سر سازش را نیاورده وبزودترین فرصت حضرت عزرائیل بزرگ به قصد جان یکی از جانبین رو می آورد وجسد ش را روانۀ دیار ابدی میسازد.یااینکه روزگار ازروی کینه یکی ازجانبین را گرفتار حوادث میسازد. اینجاست که باز ماتم وپریشانی دامنگیر یکی از جانبین قضیه میشود . خلاصه نتیجۀ همچو ازدواج جز جگر خونی ، بدبختی وتیره روزی چیز دیگری نمی باشد.
 
دست آورد اجتماعی: بعقیدۀ من یکی از عوامل نامطلوب ، همین ازدواج بوده  که کینه وآدم کشی وغارت ویغما وبسا کارهای ناشد وغیر باوررا به پیشروی مردم غور آورده است تاآنجا که  اکثریت بی  رحمی ها ، قساوت ها ووحشی گریها ازاین کار منشا گرفته است . ورنه محال است که قلبی واندیشه ئی بکسی اجازه بدهد که از نزدیکان خویش فردی را به هلاکت برساند. زیرا اولادیکه از ثمرۀ همچو ازدواج بوجود می آیند جز کینه توزی وعقده گیری چیز دیگری نمیدانند. این نفرت وبدکنشی از فرزندان آدم(ع) شروع گردیده وتا زمانی که ابنای بشر به این نوع ازدواج سروکار داشته باشند، حاصلی جز همین بدست آورده نمیتوانند.
 
اندوه دوامدار ازاین کار: از آوان طفلی متوجه این گونه مناقشات بودم و پیوسته دراین گونه گیرو دارها وبگو مگو ها از خود می پرسیدم که چرا مردم این قسمی بخود زن میگیرند؟آیا اسلام همچو ازدواجی را حلال میداند؟ اگر بلی چرا با آنانی که خوب رفتار میکنند ، خانه ویران شان میسازد ؟ واز این قبیل به هزارها سوال وتفکر غرق میگردیدم. هرگاه ملا ویا آخند ی را می دیدم ازش می پرسیدم که آلشی در دین اسلام جایز است؟ درجواب یا به سکوت او مواجه می شدم ویا با این نقل از پیغمبر بزرگ اسلام که آلشی جایز نمی باشد ولی اگر جانبین از یکدیگر رضایت دارشته باشند ، درعوض مهر معینه باهم خویش شوند. هرچند اصرار میکردم تا اگر از آیات قرآن دراین باره خبری دارند بمن آن آیت را با معنایش توضیح دهند اما این جنابان چیزی درزبان نمی آوردند. باری از بعضی ها میخواستم که اگر این در اسلام بد است نباید آن آخندهای محترم حاضر به بستن عقد نکاح این جفت های زوجات شوند. اما همینکه باز چنین حادثه ئی اتفاق می افتاد میدیدم که جناب آخند فوراشروع به بسم الله … کرده ونکاح ایشان را درحضور جمعیت بزرگی از دعوت شده گان با لهجه و قرا ئت خوش ودل پذیرمی بست تا مفتخر به دریافت نکاح پولی شود. بعد از مشاهدۀ وضع، با فکر وچرت زیاد غرق می شدم وشیطان این متکبر منفور خدا بدهنم میداد که درنزد این ملا همین پول سرازیر شده ارزش دارد نه گفتۀ خدا وبدی این طرز ازدواج. مگر نفرت من باگذشت زمان از این گونه ازدواج زیادتر وبیشتر می شد وبهیچ وجه خودرا قانع ساخته نمیتوانستم که این ازدواج به شرع محمدی وخدای یگانه قابل قبول باشد.
زمانی نا خودآگاه بخاطرم رسید که به برادرانم وخواهرانم که دارای پسرها ودخترها بودند به آواز بلند اعلان بدارم که خویشی با آلشی را قبول درگاه الله وشریعت محمدی نمیدانم بناء اگر چنین قصدی دارند بهیچ صورت با من مصلحت نکنند که با قاطعیت مخالف چنین کاری هستم. روزی برادرم چنین قصدی داشت وهمینکه با من موضوع را درمیان گذاشت، بدون اراده رویم را ازاو گشتاندم وبرایش یادآورشدم که به ایشان وقت ها قبل این مطلب را گوشزد کرده بودم. شوهر خواهرم نیز چنین قصدی کرد ولی همینکه با من مشوره نمود باقاطعیت نظرش را رد وناجایز شمردم ولی آنان حرف مرا نادیده گرفته ودست به این اقدام زدند که تا امروز همه وقت غوغا وکلالت خانوادگی ایشان روزبروز اوج میگیرد. ولی از روی ملامت چیزی را بامن اظهار کرده نمیتوانند.  
 درحال حاضر خدارا شکر گزارم که همه وابستگانم از اندیشه وذهنیت من اطلاع حاصل کرده وکسی دراین باره بامن مشوره ومصلحت نمیکند. با من بسا جای شکر وسپاس خدا ئی است که گوش وهوشم از این نگاه آرام یافته است.
اکنون نیز همینکه اطلاعی از همچو ازدواج زشت وناپسند  می شنوم ، موی برتنم راست میگردد واز شدت قهر نمیدانم که چی باید بکنم ؟خودرا بکشم ویا عاملین این روند اجتماعی نادرست را ! ولی همینکه به قیافۀ پیر واز توان افتادۀ خود نگاه میکنم ، میفهمم که هیچ کاری کرده نمتوانم . جز از این که به عاملین وگرداننده گان همچو حرکت زشت ، دعای بد کنم و از خداوند به ایشان ذلت وشرمساری وتیره روزی بخواهم. ولی باز بیادم می آید که نصیب وقسمت کارخودرامیکند.  مگر سوال اینجاست که چکسی ویا کسانی برداشت ها وتعبیر های غلط وگمراه کننده را از اسلام، قرآن ، محمد و شریعت در بین مردم مروج میگردانند؟ چون دین اسلام  راه های زشت را توصیه نمی نماید وآنهارا عملکرد ورویش شیطان میداند .
اگر گفته شود : مسبب اصلی  آنانی اند که خودرا پیشوایان مردم وجامعه میدانند و ناخوانده و ناخبر هر چیز را ازسینه خود بیرون می اندازند وتحت نام عنعنه ورسوم بالای مردم می قبولانند، دور از حقیقت نخواهد بود. عدۀ انگشت شمار ملا امامان دین خودراجانشینان پیغمبر برگزیدۀ  خدا قلمداد میکنندآنهم درنقاط دوردست ودور از نظارت قاضییان وعلمای جیید دین و این ثمره ومزد فکر واندیشۀ آنان است که این همه راه های غلط وتعبیر های دورازآداب اسلامی را دربین جامعه  تدریس وتکثیرمینمایند ودرمقابل ، این ما هستیم که هرچه را اززبان ودهن ایشان بشنویم باور مینمائیم و گفتار خدا وپیغمبرش میدانیم.
اگر آنان این کاررا به شریعت روا میدارند بفرمایند، از پیغمبر بزرگ اسلام گرفته تا صحابه کرام و امامان پیش قدم دین وانبیاهان کیها از طریق همچو ازدواج ها بخود زن گرفته اند بغیراز اولاد آدم که آنها راه دیگری جز از این کار نداشتند و بازهم دیده شد که بنای آدم کشی را اولاد آدم (ع) برمبنای همین ازدواج عوضی بوجود آوردند که تا امروز وشاید تا آخرین دور دنیا ادامه یابد.
بنده بهیچ صورت از این ازدواج بد وناروا که نصیب بعض اشخاص میشود ، راضی نمی باشم وبه روح  آنعده شریعت دانان وملایان مکدر درون و شیطان پسند که همچو ذهنیتی را درمغز عوام میگنجانند ،تازنده ام نفرین ولعنت میفرستم واز خداوند لایزال و جاودانۀ خویش میخواهم تا همیشه آنانرا روسیاه ومقهور ذات خود داشته باشد و بابلند کردن دست دعا وحاجات، از ذات بی همتای او میخواهم که بهمچو ازدواجی هیچ بندۀ خودرا توفیق عنایت نفرماید هرچند آن بنده اش زشت، بد وپلید هم باشد.
 

 خواهش من ازجوانان:

نتایج ودست آوردهای این نوع ازدواج را دربالا شرح دادم . دراینجا به جوانان عزیز توصیه مینمایم که هیچگاه بهمچو ازدواجی تن درندهند ورنه سودی از آن نصیب ایشان نخواهد شد. بهتر است بجای همچو ازدواج ، از سرگرمی با حیوانات کار بگیرند چون او دردسری برای ایشان به بار نمی آورد.بافتوای علمای تحصیلکرده درپاکستان گوش ندهند درغیرآن عاقبت کار به انتحار وسربریدن مردم می انجامد. اسلامی که انگریز به ISI پاکستان می اموزاند واز طریق آن طی کورس های 6 ماهه تا یکساله به جوانان افغانستان آموزش داده میشود جز بتن کردن واسکت انتحاری وبا تار سندی سرجوانان را بریدن چیزی ثمر ندارد. گرچه همه نفوس این کشور اعم از خورد وبزرگ ، زن ومرد ، پیر وجوان ، عالم وعامی ، سیاستمدار وگاوچران دراثر فیصله بن به پاکستان فروخته شده اند واکنون آن کشور حق دارد تا هرموقع وبهر جا که خواسته باشد مارا بکشد ولی شرط احتیاط را نباید از دست داد.
 

خواست مردم ازعلمای راستین دین:

آرزوی مسلمانان واقعی از علمای راستین وپاک نهاد اینست تا از تبلیغ وترویج کارهای بد زیر هر نامی که باشد، جلوگیری کنند ونگذارند تا همچو اعمال فجیع وشرم آور تحت بهانه های عنعنه ورسوم وامثالهم رواج یابد. علمای واقعی وپاک نفس باید وظیفۀ بنیادی خود بدانند که اوامر الهی را باهمان درستی آنها دربین مسلمانان ترویج دهند واز منهیات خداوند کاملا جلوگیری کنند تا ازتقوذ واعتبار شیطان بکاهند ودشمنی هارا از میان مردم بزدایند( تقاضایم شخصا از محترم قدیر علم اینست که دراین باره به نشر مقالات متعدد بپردازد واذهان جوانان را بیدار گرداند تابدام همچو ازدواجی نیفتند) . ورنه زنان بهترین مروج اعمال شیطان وایجاد گر نفاق وشقاوت میباشند. عالم واقعی باید خودرا از خصایل زنان مافوق بداند وچنان نکند که شرارت پیشه گان بعمل می آورند.
 

از اسلام چه آموخته ایم؟

رفتن به پاکستان وتعقیب نمودن کورس های 3-6 ماهه تایکساله تحت نظر ISI پاکستان وبمشورت انگلیس بعدآ وارد افغانستان گردیدن واز اثر تبلیغات هیجان آفرین و ضد انسانی جوانان را آمادۀ انتحار گردانیدن وبعد پوشاندن واسکت انتحاری  بجان آنها واعزام ایشان بخاطر کشتار دسته جمعی مردم بیگناه افغانستان .اینست آنچه که ما ازاسلام تعلیمات می بینیم. ازاینجاست  که ما مردم افغانسان از اسلام فقط پوستش را لمس میکنیم درحالیکه درونش را ازهرذره استخوان، گوشت ، خون ورگ وچربی خالی کرده ایم چنانچه به زبان میگوئیم مسلمانیم اما درعمل هرکار ناجایز دراسلام را میکنیم ودرهنگام پرسش عنعنه، رسوم وعرف وعادات را بهانه ودلیل قرار میدهیم. بطور مثال ، با روآوردن به قبله، بزبان راندن کلیمه، رفتن به حج وقبول داشتن خدای واحد وپیغمبرش محمد(ص) وداشتن قرآنکریم با هفت پوش و8 سانتیمترضخامت  گرد بالای آن درکلکینچۀ اتاق خانه، اسلامیت خودرا انعکاس میدهیم ( پوست را لمس میکنیم) ولی در سایۀ اینها همه کردارهای بد ونهی شده از جانب خداوند را اجرا میکنیم طوریکه دروغ میگوئیم، زنا ولواط میکنیم ازدواج های ناروا را براه می اندازیم، خون مردم را بناحق میریزانیم، تکبر وظلم را تا توان داریم ازخود بروز میدهیم، جفا وجور بدیگران را اسلوب زندگی خود میدانیم، تهمت وقسم ناحق ، شهادت دروغین ، شرارت پیشگی و از این قبیل کارهارا وظیفه خود می شماریم وبسیار تلاش بخرچ میدهیم  که آنهارا پیاده کنیم. ترور، انتحار، ترویج کاشت، داشت وبرداشت وتجارت تریاک ودیگر اقلام منع شده را با قوت ونیروی خارق العاده دنبال میکنیم. رشوه ستانی، فسق ، منافقت، چپاول، حق تلفی، زوروخیانت کاری زیب زندگی ما میباشد. هیچ نمی اندیشیم ومتوجه نمی شویم که اینها همه درقرآن ونزد خداوند متعال بد وناروا میباشند. بازهم که در مجلس صحبت داخل شدیم با گردن بلند وافتخار ابلیسانه میگوئیم که دیگه  نی مسلمان خو هستیم.درحالیکه نمیدانیم که درون اسلام را از محتوای واقعی اسلامیت بنا به عملکردهای بد خود شستشووپاک کرده ایم  تا آنجا که حالا نوبت به این رسیده است تامردم مظلوم خویش را کافر معرفی کنیم وسرش را با تار ابریشم از تنش جدا سازیم.
 ای خدای بزرگ! عاجزان ازتو التجا دارند که عاملین این سیاه دلی هارا باز نابود کنی مثلیکه دیگر گردنکشان و خودکامگان را هلاک کردی وبندگان مظلوم، عاجز وبیکس خودرا دیگر ازچنگال این اهریمنان برای ابد برهانی.

آمین.

ختم
محمود بی پروا
چغچران، 2 عقرب
سال 1390.