آرشیف

2015-6-19

رهگذر .

یــــک نگاه کوتاه به دیروز و امروز

 

بعد از پیروزی مجاهدین مردم غور قدرت سیاسی رادر چغچران مرکز ولایت خود بدست گرفتند.در محراب ومنبر از اقتدار آبا واجداد خود چون سلطان علاء الدین جهان سوز وشهاب الدین جهان گشا .غیاث الدین علم دوست وهنر پرور وسلطان عباس منجم سخن میگفتند .خیلی سر حال وخوش بودند.بلند شدن بر تعمیر پوسیدۀ شاروالی را فتح قلعۀ سیالکوت ولاهور وخیبر فکر میکردند.اما آنچه انجام میدادند به عملکرد سلاطین غوری ربط نداشت .از همان آغاز فهمیده میشد که فرزندان راستین سلاطین غوری ازین سر زمین کوچیده اند .تنها عدۀ از سلالۀ خوارزمشاهیان باقیمانده که قافله هارا چور میکردند.حال هم بردن فرش وظرف دفاتر وحتی چوکی ومیز مکتب وچپرکت شفاخانه هدف اصلی فاتحین بود. هدفیکه که بیشتر به قطاع الطریقی شباهت داشت.باز همان باقیماندۀ لشکر خوارزمشاهی که با چور کردن کاروانهای تجارتی زمینۀ تهاجم چنگیز را فراهم ساختند وداغ آن تا هنوز در کل آسیا باقیست.وحکومت کردن این نسل از غوری ها هم باعث آمدن دیگران گردید که چانس حکومت کردن راحتی در غور برای همیش از غوری ها گرفت.

هدف از نوشته فعلی این است اگر غوریان فعلی خواسته باشند خودرا به سلالۀ سلاطین غوریان گذشته پیوند دهند لازم است بگویم هیچ ارتباط بین این نسل وآن نسل دیده نمیشود.نسل گذشته فاتح جهان وبلند پرواز با غیرت وبا شهامت بودوبدنیای دور می اندیشید ونسل فعلی دور تر از خاکدان چغچران چیزی را نمی بیند.همه هستی را در دربین کاسی وکندیوال خلاصه میکنند.همت بیرون رفتن ازین محدوده را ندارند مگر بخاطر گرفتن لقمۀ نانی .همین حالا یکی در کابل پشت ایماق یکی دنبال کاکر ودیگری با تا جیک یکجا معامله میشود از خود هویت مستقل ندارند.

یاد دارم زمانیکه حکومت خلقی ها سقوط کردو غوری ها چغچران را بنام مرکز قدرت به تصرف خود در آوردند وخود شان حاکم خود بودند وهیچ حاکمی خارج از ولایت وجود نداشت خود شان بودند وخود شان. تعمیرات دولتی را بین اقوام وقبائل تقسیم کردند به هر دفتر که داخل میشدی .رئیس قوم رئیس دفتر بود وسائر أهل قریه بخاطر شرکت در قدرت از کنج تا کفش دان نشسته بودند وخوش بودند که بحق خود رسیده اند رئیس فرش نو تر وأعضا از کهنه استفاده میکردند.از چغچران بیرون نمیشدند.درین شهر هم جز خرابی وتخریب هیچ آبادی نمی آوردند نه سرک نه سر سبزی وحتی خشت های پل بالای دریارا طور پت بنام حق خود می بردند.این زمان در همه جا چنین بود بی نظمی وانارشسم وخود سری.اگر شاروال از قریه کاسی تعین میشد سند زمین های شمال دریارا بنام خود میکردواگر از کندیوال میشد سند زمین های جنوب دریارا بنام قریه خود همه املاک دولت را بنام خود سجل کردند.میگفتند در گذشته ما مظلوم بودیم دولت بزور زمین های مارا ضبط کرده حالا که قدرت را گرفتیم خود ما حق خودرا میگیریم.به هر حال به شهر سازی آغاز کردند در شرق وغرب شهر نمونه های قریه های خودرا إعمار نمودند.درین وقت از  اطاعت والی وحکومت خبری نبود هر کس بحق خود رسیده بود ومصروف خود بود.والی از قوم اکثریت بود مستحق امتیاز بیشتر بود به دیگر کار نداشت امتیازات خودرا اداره میکرد نه حاکمیت کل. انهم که حاکمیت را ندیده بود به همان قناعت داشت.بخاطر گرفتن پول گاهی سر به آستان هرات وزمانی کابل می سائید چیزی عاید نمیشد.چون در کابل کسی را نداشتند به نظر ایشان همه حکومت ودولت همین چغچران بود وبس.نظم واطاعت از کلان ها قطعا وجود نداشت. از چغچران بیرون نمیشوند کس نیست بگوید حکومت در کابل است بروید در دولت شریک شوید.امتیاز بگیرید سر فرش کهنه به سر وکلۀ یکدیگر میکوبیدند.

نا شکری غوری ها باعث شد تا طالبان من حیث عذاب بر سر شان مسلط شود عدۀ را با کیبل ودره کشتند.اما از طالبان خوب اطاعت میکردند هر چه میگفتند عملی مینمودند حتی در مورد محل اسکان فامیل های خود از طالبان هدایت میگرفتند قریه یا شهر؟.این قوم برای خود ریسمان کهنه را روادار نبودند اما وقتی ملا عبدالرحمن والی طالبان بخاطر عروسی خود هرات رفته بود وبعد از بر گشت همه به نوبت واحترام به دیدارش میرفتند عروسی اش را تبریک گفتند وباز یکی از کلانها با شرین زبانی گفت چرا از هرات زن گرفتی از غور نگرفتی ؟ملا عبدالرحمن برای اولین بار در برابر غوری ها خندید وگفت از غور هم میکنم..عدۀ ازغوری های فعلی بر خلاف اجداد شان از بیگانه بسیار اطاعت میکنند وچا پلوسی را دوست دارند.

 

غوری ها در زمان حکومت مدرن بعد از طالبان: 

درین زمان باز هم بخت غوری ها بلند بود والی وقوماندان واراکین دولت همه از خودشان بودند اما چوکی به تناسب رژسا کم بود. باز همان بی نظمی وبی اطاعتی هر کس به اندازۀ نفوذ قومی در حکومت سهم داشت.اختلاف وکشمکش بحد بود که والی از آمدن به چغچران بیزار بود جنگ های خونین بین شان رخداد.باز دوباره طرح شهرک های به تیپ قریه های خودرا در چغچران ریختند دیوار کهنه های مندوی یک قوم در غرب شهر  وچهار دیوالی قوم دیگر بدون مراعات قوانین در شرق شهر به افتضاح تاریخ غور افزود.مگر آنها آنرا شهر میگفتند شهر به تیپ خود شان. شنیده بودند که هر قوم سهم خودرا از حکومت میگیرد همه به شهر ریخته بودند چوکی ها کمبود بود یکی یکی دیگر را شاخ میزد.وقتی چوکی را میدید میگفت چه کسی صلاحیت سوار شدن به این چوکی را برایم میدهد میگفتند امر از کابل است.نا پرسیده طرف کابل میدوید به سراغ رشوت گیر میرفت تا امر سوار شدن چوکی را بگیرد.رؤسای اداری پول شان را میگرفتند وبرای شان مکتوب میدادند ورخصت شان میکردند.

 

چند رئیس ویک چوکی:

اگر بریاست  عودت مهاجرین میرفتی می دیدی دونفر بر یک چوکی نشسته است تعجب میکردی.میگفتند این چوکی سهم غلمین است ودر غلمین دو قوم است هیچکدام معاونیت را قبول نمیکرد.هردو همه هستی خودرا رشوت ساخته به رئیس اداری وزارت مربوطه داده بودند به هردو مکتوب ریاست داده شده بود .انسان حیران میماند.هر چند موی سفید وموی سیاه میآمد قناعت نبود.

در دکان دیگر در چهار راهی بازار مدیریت ترانسپورت یک روز بهاء الدین ویک روز ابوالقاسم مینشست این چوکی بین دوقوم شریک بود به همین تر تیب انکشاف دهات بین ولایت وولسوالی ها غانونی وفرهنگ وریاست آبیاری دو رئیس داشت محمد هاشمی ومحمد دیگر فرزندا قوماندان برایش میگفتی محمد جان صنف ده مکتب را تر ک گفتۀ ای بخاطر ریاست؟ میگفت چه کنم حق قوم من است اگر نگیرم ضایع میشود وهم پدرم همه دارای خودرا به ریاست اداری وزارت آبیاری داده تا من رئیس باشم نمیشه. در قوماندانی امنیه زمان وحیات الله- حانوالی شوکت واحمد- مستوفیت دوتا ومعارف وهم در کمیساریخیر محمد وعلمیار در ریاست امنیت ملی دو دو نفر مقرر بود کسی به کسی قناعت نداشت یکی بالای چوکی نشسته بود دیگری به کابل رشوت میداد.در زمستان همه دار وندار خودرا خرچ سفریه کابل میکردند تا از دست یکدیگر به مقامات شکایت کنند معاون حارنوالی در غیاب حارنوال مکتوب مینوشت که غیر حاضر است من را سر پرست کنید این قوم چقدر چوکی پرست اند.اما این همه خود خواهی را در برابر خود داشتند در برابر بیگانه بسیار مطیع وفرمان بردار که انسان در بابر اطاعت شان شرمنده میشوی.

 

اگر حاکمان خارج از غور باشد همه راضی اند.

حالا:از زمانیکه والی محترم غور خارج از ولایت تعین شد همه راضی اند. دیگر نه سفر زمستان است ونه شکایت.سابق در قوماندانی امنیه همیشه جنگ بود که از قوم تو زیاد است واز من کم. حالا که قوماندان امنیه خارج از ولایت آماده همه خوش اند حقوق همه را مساویانه میدهد.فضل خدا حالا نه تنها والی وقوماندان که تمام اراکین دولت از حارنوال شروع تا رئیس امنیت ملی رئیس مرافعه محکمه ورئیس زراعت معارف همه وهمه خارج از ولایت آمده اند . رؤسای اقوام وقوماندان صاحب ها بسیار خوش اند که توفیق ملاقات برای شان داده شود.خوش بخت ترین نفر کسیست  که والی و قوماندان ورئیس امنیت ویامحکمه اورا به ملاقات خود پذیرفته باشد.در گذشته چنین نبود با تفنگ پشت تپه نشسته بودند که بیخیز که نوبت من است تا بر چوکی بنشینم.حالا دیگر او حرف ها نیست اگر والی صاحب وعدۀ مقرری کسی را در بست مأمور هم داده باشد این إحسان را تا قیامت فراموش نمیکنند ارمان وعدۀ والی صاحب در دلش باقیست ومنتظر فرصت است تا حق این إحسان را ادا کند.؟؟؟؟ همه حکومت ودولت را در غور می بینند نمیگویند اگر والی ما از ولایات دیگر است از غور هم کسی را در پست های حساس ولایات دیگر مقرر کنید.نه خیر این نسل بسیار بیچاره ومظلوم اند.خودرا می بینند وبس.