آرشیف

2015-1-22

غلام صدیق صابر

گــــریــــز از عــصــیــــان
از وجــود نـاتــوانـم بـس خـطـاهـا سـر زده
درحـریـم قلب مـن وسواس شیـطان درزده

ناصحان هـرچند گفـتند ازکلام حـق و شرع
هـردو گـوش غـافـلم نـشنیـده خـودرا کرزده

چشم هــایـم درتــمیـز نیک وبـد کاهـل بـوده
بـهــر نـامحـرم واغـیـار سـرمه ی وافرزده

بازبان وبـادهـن من لهـوولـعـب گـفـتـم زیـاد
هردو عضوم حرفـهای زشت وبد بیشترزده

دست هـایـم را خـدا به کار خیر گماشته بـود
آستـیــن بــالاکـشیــده رخ بـه ســوی شرزده

حرکت پـاهـا به سـوی حکم الله واجـب است
بـهـر خـوشنـودی شـیـطان جـانـب منکرزده

بـادل پـاکـیـزه گـفــتـم ذکــر الله پـیشــه کــن
گـفــت حــالا بــرسـرم شور جوانی سرزده

مـیل داشـتم بار زدوش یک یتیمی بـرگیـرم
قـامـت ســروم نــوای سسـتـی در کـمـرزده

رگ رگم نیــکی نـکـرد وعمرمن آخررسید
طـعـنـه ی افـعـال بــد رایــکی بادیـگـرزده

اثـری از علـم و دانـش بـرسـرم دیـده  نـشـد
کله ی بی معرفـت لاف از خرد بیشتر زده

مـی نــدانــم نـحـوه دید گاه مـردم را به خود
طـبـع زشتـم بـرقـلـوب دوستـان خنجر زده

صابر بیچاره دارد خوف ازروز حساب
پــای مــیــزان عـمل امــیـد بـه داورزده