آرشیف

2014-12-11

غلام صدیق صابر

خواب شیرین

نیم شب من چهره دلـدار را دیـدم به خواب
سرخوش ومستانه وسرشاررا دیدم به خواب 

لحظه ی از زندگی ام بود اما زود گـذشت
زانـکـه از اوشـفـقـت بسـیاررا دیدم به خواب

رخ نمود وباتعجب سوی من کردیک نگاه
چشم مست ولالـه ی رخسار رادیدم به خواب

در فـراق او بــرایـم هــر شـبی ســالی بود
بـیــقـراری بــردل هــوشیار رادیدم به خواب

بــهــر استـقبـال گل انــدر مـیــان بــوستان
صوت بلبل نغمه های سار را دیدم به خواب

چـشم بـستم تـا بـیـایـد بــار دیـگـر در نظـر
سـوز عـشق وسـینه افـگار را دیدم به خواب

ای شـب یـلـدا کجایی یـاد تـوبـادا بـه خـیـر
بـرق آسـا ایـن شــب ســیار رادیدم به خواب

گرچه دور افتـاده ام اما مـرا نـزدیـک دان
انـدریـن راه مـن جـفای یاررا دیدم به خواب

هرکه باحــق یار شد وذکر او پیوسته گفت
عـفــو وی از خالـق غـفـار را دیدم به خواب

خواب شیرینرابه هرکس فاش میداری چرا
گـفـت بـرمـا زند گی تکراررا دیدم به خواب

ایـن دل شوریده ام درکـوی عشـاق زد قـدم
انـدرانـجـا عـاشــقــان زار را دیدم به خواب

بــافـغـان ونـالــه وافسوس چـون بیــدار شدم 
صابرا ! مــن لــذت دیــدار رادیــدم به خواب