آرشیف

2015-6-22

حسن شاه فروغ

واصِفی

سروده ذیل در وصف یکی از شاعِرانِ نامی وورزیدهٔ کشورعزیزمان استاد علم و معرفت واُستاد قلم « میربهادُرِ واصفی»سروده شده ــ اُستاد میر بهادر واصفی فرزند مرحوم میر محمدنبی«واصف» بوده ودرقریه غیلاوک تیشکان ولسوالیکِشمِ  وِلایت بدخشان در ۱۳۱۶هجری شمسی در یک خانواده فرهنگی
بدُنیا آمده است پدرمرحومش نیز شاعرونویسنده بوده صاحب دیوان میباشد وخود اُستاد هم دارای دیوان است از اینکه جناب واصفی در دوران مکتب متوسته استاد ومدیر مکتب ما بوده وازجانب هم من واستاد از یک ولسوالی میباشیم خواستم ادای احترام کرده حق استادی آنرا اگر کمی هم باشد ادانمایم واینرا خوب میدانم اوصاف ایشان بالاتروبلاتر ازسرده وحرفهای جسته وگریختهٔ است که  من در رشته تحریردراورده ام باحترام  حسن شاه فروغ لندن 

 

شاعر والا مقام وخوش بيان است واصفي 
بلبل شيرين كلام و خوش زباناست واصفي

 
ماه و خورشيد ادب،چون اختر تابنده اي
زهره و ناهيد شعر ،دراسمان است واصفي
 
هر كلامش درو گوهر، هر سخن دوردانه اي
بيدل گمگشته اي عصر و،زمان است واصفي

 
چون صدف پرورده دارد،درخور هركس سخن
موج از امواج بحر،بيكران است وأصفي 
 
بحر پُر امواج فكرش،دايما طغيان گر است 
نا خداي كشتي دري،زبان است وأصفي 
 
درگلستان سخن همچون،گل وسرو سمن 
نكته سنج و نكته فهم و،نكته دانست وأصفي
 
 بُرُشِ شمشیر شعرَش را ، ندارد تیغِ تیز
برسر خصم قلم ، شیرِ ژيان است واصفي 
 
گر بهار زندگي اش ،إز ستم پژمرده. شد
در خزان نامراديها ،جوان است. واصفي 
 
مير شعر ومير كشم و،مير فيض آباد ما 
صاحب اصل ونصب نام و نشأناست واصفي 
 
من كي ام تا وصف،شهباز سخن،دارم بيان
خامه را استاد دانا ،جاويدان است. واصفي 
 
إز ( فروغ) شمع ما جز ،كلبه روشن ميشود
آفتاب و،هرکُجا پرتو  فِشان است واصفی
 

 
 فروغ از لندن