آرشیف

2014-12-28

حسن شاه فروغ

معشوقــــــــــــــــه ای کلدار

کاش میشد بوَطن اینهمه غدار نَبود
قتل وکُشتاروجنون برسرِبازار نَبود

کاش میشد نبوَد واسکتِ بم در تنِ تو
مکتب ومدرسه ومَسجدِ خونبار نَبود

کاش میشد که نه اُفتادی بدامِ هرکس
تا قوماندانِ تو این مردمِ اشرار نَبود

کاش میشد که میانِ من وتو هموطنم
نوکرِ اجنبی، معشوقه ای کلدارنَبود

کاش میشد که نبودی بوطن تفرقه زا
این همه مَرزکشی وهمه دیوار نَبود

کاش میشد چوبرادرهمه یکجا بودیم
درمیان دشمنِ بدخواه وخرابکارنَبود

کاش میشد که هوایِ دگری بود بسر
دست آلوده بخون کردنِ تکرار نَبود

کاش باغیر نه پیوسته نه گفتیم رازی
تا که همسایه مرا محرمِ اسرار نَبود

کاش میشد بَعمل جمله مُسلمان بودیم
تاکه بَر دست تو آن تیغ، زِکُفار نَبود

کاش میشد همگی دست بهم میدادیم
تا که درمَزرعه وبام ودَرم خارنَبود

کاش میشد همگی لُقمهٔ نانی داشتیم
فاقه کش در بَدرو مردمِ بیکار نَبود

کاش میشد که بدردِ من وتوبود دوا
ازوطندارکسی خسته و بیمار نَبود

کاش میشد که فروغ وطنم میبودم
لیک ازجملهٔ این خیلِ ستمگارنَبود

11/1/2014
باتقدیم احترام فروغ ازلندن