آرشیف

2014-12-28

حسن شاه فروغ

فـــــــــــــــروغِ دوست

مست را گفتم بگو اززندگی افسانه ای
گفت برمن زندگی جامِ مَیست پیمانه ای

گفتمش ازجام و ازساقی وازمیخانه گو
گفت ما را خانه وجان بوده وجانانه ای

گفتمش دایم، بهر جا مَست می بینم ترا
گفت عاشق دایما مَست بوده ودیوانه ای

گفتم از چه دررهِ معشوق دلرا داده ای
گفت درسر بود هوایِ دامِ یارو دانه ای

گفتمش فرقِ میانِ عاشق ومعشوق گو؟
گفت عاشق را نیابی،در میانِ خانه ای

گفتمش فرقِ میانِ ما و تو در چه بوَد؟
گفت فرقی بایدت بینِ خودو بیگانه ای

گفتمش مارا فروغ دوست میباشد بدل
گفت ما را میتپد دل، درغمِ مستانه ای

6/1/2014
باتقدیم سلام، حسن شاه فروغ ازلندن