آرشیف

2014-12-28

حسن شاه فروغ

بیگــنــــــــه

خاکِ پایِ توشده برسرِراهت باشم
منتظر بوده و محتاجِ نگاهت باشم

بِخرام تاکه من آن سروِقدت را بینم
سروِمن سایه نما تا به پناهت باشم

چوبیایی بچمن سبزشوم پیش رُخت
شاهدِ دیدنِ همچون رُخِ ماهت باشم

گرنهی پا بَسرم، سر بنهم در قدمت
گردِ راهِ توشده چون پرِ کاهت باشم

ای ذُلیخا زچه رو بیخبرازحالِ منی
تابکی بیگنه من در بُنِ چاهت باشم

آسمانِ دل من بی مهِ رویت تاریک
ثاقبم هستی و من شامِ سیاهت باشم

همچوخورشید،فروغ ات بدلم میتابد
صبح امیدی دلم گشتی گواهت باشم

25/12/213
باتقدیم احترام فروغ ازلندن