آرشیف

2014-12-29

یونس عثمانی

یــــــــــــــاد بـهــــــــــار

 

یک زمان من هم  دیاری داشتم

در دیار خود بهاری داشتم

 

همهمۀ رود خروشان کوه

زمزمۀ جویباری  داشتم

 

دوخت سنبل ام  گیسو گسترده بود

سایۀ بید و چیناری داشتم

 

در سرود بلبلان  شهر باغ

بزم مست شهر یاری داشتم

 

عطر سوسن و گلابم  در بغل

ساغر می درکناری داشتم

 

تاج الماس  جوانی  ام به سر

با خوبرویان قراری داشتم

 

همنیشنی بودم در ده و شهر

هر کجا من اعتباری داشتم

 

باز بودم هر دری  در ده مرا

ده خود را اختیاری داشتم

 

پرسی ام با خنده(!)بهاری داشتي؟

هم بهارو و هم دیاری داشتم

 
 

شعر از: محمد یونس "عثمانی"