آرشیف

2015-1-9

الحاج عبدالحی پیرزاده

پند های سودمند به عزیزان خوب زادگاهــم

 

۷۸۶ / باید به مقام والای ایمانداری و انسانیت هرچه زود تر خود را رساند و از اخلاقیات اسلامی و انسانی بهره گرفت و به دیگران من حیث الگو، ادب تحویل داد و عزت ،خدمت اعطاکرد و الفت ،صداقت ارایه کرد و صمیمیت ، نیکویی را به آنها تدریس کرد و مرحمت ! .به که ؟ به انسان ، به حیوان ، به نبات ،و به جماد !!! بد کردن را که هر کس میتواند حتی درندگان وحشی تبار ،آنها هم به اندازه ضرورت ،نه اضافه از نیاز ،اما این انسان است که اگر خدا نا خواسته بد شد از وحشی ترین حیوانات بد تر میشود و اگر خوب کرد و خوب شد از ملک هم به مراتب ا علی واولی ، انسان که خلیفه خدا است و در خور " ولقد کرمنا " کدام تخم را باید کشت کند ؟ تخم اصلاح شده و سالم وحدت و اتحاد ، همنوای و هم نوعی و هم گرایی و عشق و محبت را ! یا تخم نفاق و شقاق و عیب جویی و ناسزاگویی و کینه و جنگ را ؟؟؟!!! ولی باید دانست و عمل کرد و فراموش ننمود که در طول تاریخ ادبیات گهر بارما ،سخن های الماس گونه و بی اندازه قیمت بهاء توام با هشدار های از طرف مردان خوب و صاحب اخلاق عالی انسانی در صفحه زرین تاریخ به یادگار مانده که به طور نمونه من از هر کدامی مشت نمونه خروار، سخن های مدبرانه و حکیمانه و عاقلانه شان را به خورد خوانندگان عزیز میدهم . " با همه خلق جهان گر چه ازان = بیشتر گمره و کمتر به رهند آنچنان زی که بمیری به رهی = نه چنان زی که بمیری برهند " سنایی " " احسان همه خلق را نوازد = آزادان را چو بنده سازد " نظامی " " اگر بد کنی جز بد ندروی = شبی در جهان شادمان نغنوی . اگر چند بد کردن آسان بود = بفرجام زو دل هراسان بود " فردوسی " " بر آنکس بود زندگانی حرام = که او را نماند پس از مرگ نام نمرد آنکسی کزجهان نام برد = که مرد نیکو نام هرگز نمرد " امیر خسرو " بزرگی بایدت بخشندگی کن = که تا دانه نیفشانی نروید " سعدی " ببخش و بخور هر چه آید فراز = بدین تاج و تخت سپنجی مناز که گاهی سکندر بود گاهی فور = گهی درد و خشم است و گه جشن و سور " فردوسی " " بر آب چشمش رحمت کن و مبر آبش = که گفته اند نیکویی کن و در آب انداز "رضی نیشابوری " " باری چو فسانه میشوی ای بخرد = افسانه ی نیک شو نه افسانه ی بد " نظامی " به نزد کهان و به نزد مهان = به آزاری موری نیرزد جهان به گیتی همه تخم زفتی مکار = بترس از گزند و بد روزگار تو را تنگ تابوت بهر است و بس = خورد رنج تو نا سزاوار کس . " فردوسی " " تنگ چشمان را ز تو گردی نخیزد تا بود = " لن تنالوا البر حتی تنفقو " در شان تو " سنایی " " چو خواهی صد قبا در شاد کامی = بدر یک پیرهن در نیکنامی "نظامی " " دامنی گر چاک شد درعالم رندی چه باک = جامه ی در نیک نامی نیز میباید درید " حافظ " " ز خورشید و از آب و از باد و خاک = نگردد تبه نام و گفتار پاک " فردوسی " کردار بود چاره گر نام بزرگان = کردار چنین باید و او عاشق کردار. کردار همی کردی تا دل به تو دادم = چون دل بشد از من تو بستی در کردار " فرخی " " گر به صورت بشری پیشه مکن سیرت گرگ = نام محمود نه نیک آید با فعل ذمیم " ناصر خسرو " " مرا به کشتی باده در افگن ای ساقی = که گفته اند نیکویی کن و در آب انداز " حافظ " " معشوقه که عمرش چو غمم باد دراز = امروز تلطفی دگر کرد آغاز بر چشم من افگند دمی چشم و برفت = یعنی که نیکویی کن و در آب انداز " ابو الفضل هروی " " نظر انداز به این گفته که ضا ی ع نشود = گفته اند اینکه نیکویی کن و در آب انداز " سلمان ساوجی " " نیکوان رفتند و سنت ها بماند = وز لیمان ( به همزه بخوانید ) ظلم و لعنت ها بماند " مولوی " " نیکویی بر دهد به نیکوکار = باز گردد بدی به بد کردار . نیک اگر چه ز فنا گشته گم است = نام نیکوش بقای دوم است . هست نیک و بد عالم همه پوست = آنچه مغز است در او نام نکوست " جامی " " نیکویی کن شها، که در عالم = نام شهان به نیکویی سمر است " ظهیر فاریابی " "دراز است دست فلک بر بدی = همه نیکویی کن اگر بخردی " فردوسی. والسلام علی عباد الله الصالحین .