آرشیف

2015-1-9

الحاج عبدالحی پیرزاده

از ژورنالیست آزاد تـــا ژورنالیست در بند

در سابق باورم این بود که " در پیش قلم قامت شمشیر خم است " و به این وظیفه و به کسانی که بنام ژورنالست قلم را میگرفتند ، فکر میکردم به جز از حقیقت که در واقعیتی نهفته است دیگر بر اساس قدسیت مسلک، از حاشیه و اطراف ماجرا خس و خاشاک را جمع نمیکند که در کندوی سخن حق بیاندازد و بعد ا آنها را لباس حق بپوشانند و به خورد مردم بدهد ، اما حالا " زدست دیده و دل هر دو فریاد = که هر چه دیده بیند دل کند یاد " کجاست آن ژورنالست که لحظه ها را پیدا کند ،علل بروز و سر نخ هر واقعه و حاد ث ه را با رعایت قاعده ( هم علم و هم هنر ) بودن مسلکش ولو در زیر زمین و در زیر پرده های از ابهام در تاریکی ها ، در بین انبوه از تلخی ها ، و پنهان کاری ها با قبول ریسک و با زحمت و عرق ریختاندن دریابد تا بتواند به جهانیان نشان بدهد که !!! این خون که از انسانهای بی گناه در زمین می ریزد قطرات سرخ " واین و ویسکی " پیاله حاکم های بی خاصیت که قلوب شان را زنگ گناه مکدر و مغشوش ساخته است نیست که هر روز و هر هفته به بهانه و به نحوی و با پلان و نیرنگی طرح و عملی می گردد " کلا بل ران علی قلوبهم ما کانو یکسبون " آیه ۱۴ سوره مطففین " نی نی بلکه زنگ بسته است بر دلهای ایشان آنچه میکردند " . ژورنالست عزیز ! اگر طالب حقی هستی که از نگاه مسلک به تو محول شده است . جستجو کن ! تا با جد و جهد پیدا کنی ! تو میتوانی با چند کلمه مدح و ستایش از ارگانهای تفنگ بدست چند نفر را از خود راضی بسازی تا امنیت تو تامین و همه آنها با لبخندی به طرفت نگاه کنند اما افکار عامه را نمیتوانی مغشوش و منحرف سازی " تو چون در بند صد چیزی خدا را بنده کی باشی = که تو در بند هر چیزی که هستی بنده آنی " و متوجه این نکته هم باش که آن مادر پیر که فرزندانش را و یا شوهر نان آور کلبه گلی ویرانه و خرابه و فرسوده اش را از دست داده هم از تو انتظاری دارد !! " هین مگو فردا ! که فردا ها گذشت = تا به خاری نگذرد ایام کشت "// " طالب هر چیز ای یار رشید = جز همان چیزی که می جوید ندید // گاو در بغداد آید ناگهان = بگذرد از این کران تا آن کران // از همه قشر و خوبی ها و مزه = او نبیند جز که قشر خربوزه " مولانا " " در ماه حمل سال ۱۳۵۷ خورشیدی چند تا ژورنالست از کشور های غربی به افغانستان آمدند و بعد از چند روز واپس به مجردی بر گشتن به کشور های شان مطلبی را از طریق وسایل ارتباط همگانی خویش انعکاس دادند که "افغانستان در آماج یک تحول " تا کودتای هفت ثو ر مطلب آنها تازه بود ،و عده از ژورنالست های دیگر به آنها مراجعه نمود که از چه فهمیدید که چنین کاری در حال وقوع است ؟ آنها جواب دادند ! که ما یکسلسله فرمولهای ژورناالستکی داریم که در قالب هر کشوری می اندازیم اگر خواند باید تغیر کند …" کجاست آن ژورناالست ها با آن فرمولهای ژورنالیستی شان تا منسوبین هر قالب و ارگانی از اجزای این حکومت را محک نمایند که چند تا از منسوبین و نهاد های قوای ( سه گانه ) اش در وظایف خود حد اقل ۵۰ فیصد موفق اند ؟؟؟!!! کجاست آن ژورنالست های که یکی از آنها وقتی که میداند هر چه رنجی که مردمش دیده از دست بوش و اداره نا سالم آن است ، درد مردمش را با قبول خاتمه زندگی و پذیرش مرگ با پرتاب کفشش به جهانیان نشان و انتقال میدهد ! مردم افغانستان ( افراد مظلوم و هردم شهید ) حد اقل خواهان اینقدر مهربانی و لطف قلم بدستان بنام ژورنالست اند که از آقای کرزی بپرسند که ، سر قوماندان محترم !!! آیا فکر نمیکنی که در میدان محشر از این همه خون های که به ناحق از مردم این مرز وبوم ریخته و می ریزد اولتر از همه از جناب شما می پرسند ؟؟!! آیا نخواندی که پیغمبر رحمت ص گفت : " لا … خواهان امارت نباشید … آیا جناب شما هنوز نمیدانید که آدم بسیار خوب هستید ( از یک سخن آن بسیار خوشم آمد که در محفل سالگرد محمود طرزی " گفت : " به من که صد عیب دارم ، اگر صد عیب دیگر هم بگویند ،بگویند ،پروا ندارد …) ولی متاسفانه که جناب شما به اساس عدم تناسب ، استعداد و لیاقت مهار کردن حوا دث را ذاتا ندارید و اگر درس خود شناسی و ترس از بازپرس در روز حساب را خوانده اید باید بدون وقفه به مردم افغانستان بگویید که ، دیگر یک ساعت حاضر نیستم این امانت شما را تحمل نمایم زیرا " هر که را از بهر کاری ساختند = میل آنرا در دلش انداختند " مولانا // جناب ژورنالست معتمد قصر ریاست جمهوری ! ! لطفا نترس و از آقای کرزی پرسان کن که این پولهای که به شبکه های جاسوسی ات مصرف میکنی و آنها نمیتوانند جلو این همه افراد مصلح را تا به زیر ریش شما بگیرند ، پس معلوم است که " یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم " !!! و این را هم فراموش نباید کرد که " چو در قومی یکی بی دانشی کرد = نه که را منزلت ماند نه مه را " " پادشاهی را در ایام گذشته مردمش از قدر ت خلع کردند ، شخصی مدبری از آن علت را پرسید ، گفت : به آنهاییکه استعداد و شایستگی لازم در اجرای وظایف شان داشتند وظایف کوچک سپرده بودم ، آنها از کار دلسرد شدند و کار نکردند و به آنهاییکه اهلیت و عقل و فر ا صتی نداشتند وظایف خطیر و بزرگی سپرده بودم ، چون نمیفهمیدند کار کرده نتوانستند ، در آخر لاجرم مردم انقلاب کردند و من را عزل نمودند " لهذا " شخص لازم در جای لازم "و شی لازم در جای لازم " و تعجب من از این همه جرأت مسوولین امور بالاخص جناب آقای کرزی " این است ! گویی همه چیز بر وفق مراد و مورد تایید پروردگار است !! و هیچکدام نمیگویند به قول معروف ( دوغ من ترش است .) و تاسف و رنج افتضاح آمیز دیگر اینکه با این همه تباهی و بربادی و با این همه بی بند وباری و نا امنی ،حالا تعصبات ملی و زبانی و قومی را هم داخل میدان سیاست کرده اند !! که این مرض از همه کرده خطر ناکتر است !!" گفت خصمان عالم اند و علتی = جاهلی تو لیک شمع ملتی ، // زانکه تو علت نداری در میان = آن فراغت هست نور دیدگان جهل را بی علتی عالم کند = علم را علت کژ و ظالم کند // خشم و شهوت مرد را احول کند = ز استقامت روح را مبدل کند // چون غرض آمد هنر پوشیده ماند = صد حجاب از دل به روی دیده ماند " مولانا " ژورنالست ارجمند ! " بیدل از شب پره کیفیت خورشید مپرس = حق نهان نیست مگر خیره نگاهان کور اند " از تمام سرحدات افغانستان سخن نمیگویم از مرکز مملکت ، از جای که بیش از ۳۰ کشور با جمع نیروهای امنیتی و جاسوسی شان در آنجا حضور دارند !، از جای که باید نیروهای استخباراتی و امنیتی از هر مرمی افراد که از این همه کمربند های امنیتی میگذرند و وارد میشوند باید آگاهی داشته باشند !! چرا خون انگشت یک خواهر و برادر هموطن ما نا حق بریزد ! در اسلام ما به فرمول عقیده داریم که اگر " بز از سر پلی بگذرد و پایش به سورا خ داخل شود و بشکند ،مسوول حاکم وقت است " چرا هنوز نتوانسته اید مردم افغانستان را از پلانهای زیر پرده آگاه بسازید ! ؟؟؟ " تا ظن نبری که رهروان نیز نی اند = کامل صفتان ،بی نشان نیز نی اند ! // زین گونه که تو محرم ا سرار نه ای ،= می پنداری که دیگران نیز نی اند !!! " لطفا یا قلم را به اهلش تحویل و یا دشمن را نشان بدهید ؟؟!! دوست من ! میدانم که در همه حال قحط الرجال است ! "کجاست آن ژورنالیست که به خاطر حق و حقیقت بالای منافع شخصی و گروهی و حتی منافع وطنش پای گذارد !!!؟؟؟ زیرا که ژورنالست همه چیزش حق هست و قلم آن در راستای اشاعه حق و حقیقت حرکت میکند و سکوت و انحراف از حق را بزرگترین جنایت نا بخشودنی میداند . آدمی خواهم در جاده دو ره = در رهی خشم و به هنگام شره // وقت خشم و وقت شهوت مرد کو = طالبی مرد روانم کوه به کوه // کو در این دو حال مردی در جهان = تا فدای او کنم امروز جان " مولانا " کجاست ژورنا لست حق پرست و حق مدار و حق گوی و حق شناس که حق را به حق پرستان برساند . خبر نگار رنج دیده و درد مند ! تقریبا ۸۰۰ سال قبل مولانا گفته بود که " حق نتوان گفت جز زیر لحاف = از دست تو جنگ آوری آتش سجاف " اما حالا که قرن ۲۱ است و نعره دموکراسی و حقوق بشر جهان را پر کرده ، " گر بدانی که نشنوند بگوی = هر چه دانی ز نیک خواهی و پند // زود باشد که خیره سر بینی با دو پای افتاده در بند // دست بر دست می زند که دریغ = نشنیدم سخن دانشمند // " مولانا " میدانم که اگر وجدانت بیدار است ، خار چشم مغیلانی ،خصوصا به آنهای که درد دین و درد وطن ، ودرد مردم فقیر و محروم و مظلوم خود را هنوز تشخیص و تد اوی نکرده و بلکه فراموش کرده اند ، اما متوجه باشند که بعد از مرگ با چه نامی آنها را به طرف قبرستان خواهند برد !!! ، تاریخ را بخوان ! ژورنالست ها بودند که واترگت را افشا کردند ! ژورنالست ها بودند که ایران گیت را رسوا کردند و بالاخره ژورنالست ها خواهند بود ( اگر کسی مانده باشد و یافت شود ) انشاالله که حا د ث ه ۱۱ سپتمبر و سایر راز های سر بسته یی جهان سیاست را هم به طور دقیق بیان خواهند کرد و درود وسلام میفرستم به روح آن عزیزان ( ژورنالستان شهید ) که در راه انعکاس حق و حقیقت جانهای شیرین شان را فدا کردند و من هم گویا یکی از ناتوان ترین فرد این طایفه " همچو آهو کز پی او سگ بود = میروم تا در تنم یک رگ بود " مولانا " و باید دانست که " زندگی صد سال اگر باشد به نامردی چه سود =فی المثل یک روز اگر باشی به دنیا مرد باش . زیرا // هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق = ثبت است در جریده عالم دوام ما " اما متحیرم که ژورنالست مسلمان چرا نمیتواند از دیدگاه اسلام و قرآنکریم از حکام بنام مسلمان و لو که قدرت نابودی شان را هم داشته باشد بپرسند که به خاطر رضای خدا به رعیت و مردم مظلوم و محروم که از برکت نام آنها صاحب همه این جاه و مقام شده اید راست بگویید چه خدمتی کرده اید ؟؟؟!!! دوستان ارجمند ! ژور نالیستا ن عزیز ! من مشکل و رنج و درد شما را درک میکنم ! که اگر بخواهید برای گرفتن جواب به دروازه قدرتمندان زور و زر بروید مگر ریسک و خطر جانی را قبولدار شوید تا درد دل هموطنان مظلوم را با آنها در میان بگزارید ! و به آنها بگویید که آنهای که به شما راپور خیریت را از همه جاه میدهند و دروازه شما را به روی مردم بسته کرده و من حیث اسیر پر طمطراق به شما آب و نان داده و از جای به جای شما را محاصره کرده انتقال میدهند آنها بعد از مرگ نمیتوانند از شما مواظبت نمایند ،لطفا همین حالا همین لحظه به هوش بیایید و بدانید که چرا مردم کشته میشوند ؟؟؟!!! چرا مردم نان ندارند ؟؟؟!!! چرا مردم کالا و مسکن ندارند ؟؟؟!!! و چرا امنیت جانی و مالی مردم تامین نیست ؟؟؟!!! " سقراط میگوید : مادر من ،دایه بود و زن ها را میزایاند ،من زایش سوال را در برابر حریف از مادر خود آموختم ،و پدر من مجسمه ساز بود و من خورد کردن حریف و پارچه کردن آنرا از پدر خود یاد گرفتم !!" " سخن حق خدنگ زهر آلود است = جگر شیر بباید که به جرآت شنود " گاهی میبینم ! ژورنالست های " اعتمادی " و به اصطلاح برتر از آقای کرزی سوالهای میکنند که آن سوالها ،سوال یک ژورنالست دلسوز به مردم و جامعه نه ،بلکه کلمه های تملق گونه یی هست که برای بقای همان حالت استخوان سوز ( عدم تداوی مرض سرطان جامعه ) از حنجره یک آدم غیر مسلکی ( از نگاه عمل ) تراوش میکند .و سید جمال الدین افغانی از همین خاطر هوشدار داده بود که " اگر تملق در جامعه و کشوری شیوع پیدا کرد و نفوذ نمود فساد اخلاقی را که بنیان کن جامعه است حتما در قبال خود وارد جامعه میسازد " و من معتقد هستم که ژورنالست که نبض جامعه و مردمش را در دست و افکار عامه را با خود دارد میتواند با همان قلم خود پشت هر قدرتمندی را خم کند به شرطی که اتحاد و وحدتی در بین همه موجود و قانونیت و مصونیت هم در جامعه مدنی نافذ باشد که هنوز در کشور های اسلامی ( بالاخص کشور ما ) این اصل زرین متاسفانه جامه عمل نپوشیده و اگر کسی بنام زورنالست خواسته ب باشد چیزی بگوید زبان عده یی بریده گردیده و عده یی رهسپار زندانهای مخوف گردیده و یاد عبدا لرحمن لودین و عبدا لهادی " پریشان " و بعد ا " داوی " و ده ها و صد ها جوان رشید و شجاع زنده و جای شان جنت که هر کدام در راه باز گو کردن حق و حقیقت رنج ها و درد های فراوان را متقبل و عده سر دادند تا درخت آزادی و احترام به مقام انسان بر افراشته نگهداشته شود اما متاسفانه ما از آنهمه خون های که برای آزادی و استقلالیت مطبوعات ریخته شده هیچ نوع پند و درسی نگرفته ایم و اگر به صفحات تاریخ هم نگاه کنیم هر کسی تا زمانیکه ریسکی را قبول نکرده و جان خود را بر کف دست نگذاشته ،نتوانسته نام مانده گاری از خود به جای بگزارد . و خیلی ها دور نمیرویم ،آیا آن لحظه که هر کدام ما از طریق وسایل ارتباط همگانی دیدیم و خواندیم که ژورنالست عراقی کفش خود را به طرف بوش پرتاب کرد با خود نگفتیم که خلاص شد ،خداوند بیامرزد !! مولانا قصه لقمان حکیم را در مثنوی بیان میکند که " آن حکیم فرزانه ،غلام سیاه پوست خواجه اش بود ، روزی اربابش با جمع غلامان دیگر آنها را به باغ روان کرد تا برای مهمانها میوه بیاورند ، بعد از برگشت ،در میان راه ، غلامان دیگر میوه ها را خوردند و در حضور بادار گفتند ، فقط تنها آنها را لقمان خورده است ، لقمان حکیم ، به خواجه اش گفت اگر میخواهی که بدانی که میوه ها را که خورده ، همه مارا از آب گرم حمام بنوشان و بعد ا ما را به این دشت بدوان ، هر که خورده باشد معلوم میشود " خواجه ساقی گشت از آب حمیم = مر غلامان را و خوردند آن زبیم ب عد از آن میراند شان در دشت ها = می دویدند آن نفر تحت و علی // در قی افتادند ایشان از عمی = آب میاورد از ایشان میوه ها // چونکه لقمان را بر آمد قی ز ناف = از درونش می بر آمد آب صاف // حکمت لقمان بی مایه نبود = تا چه باشد حکمت رب ودود آ انچه پنهان باشد و افشا شود = هر که خاین باشد و رسوا شود " مولانا " از بارگاه ذات لایزال برای همه مردم دنیا بالاخص مردم سرزمینم امنیت سرتاسری و نجات از فقر و گرسنگی و جهل فرهنگی و امراض اجتماعی و مادی و معنوی را عاجزانه استدعا نموده . و از مسوولین بلند پایه افغانستان هم صمیمانه تقاضا مینمایم تا اولتر از همه امنیت را تامین کنند که پیش شرط کسب وکار و اشتغال مردم است و اگر امنیتی نباشد تمدن و تجدد و صنعت وارد بازار نگردیده و فقرا و بینوایان همچنان گرسنه و محروم باقی خواهند ماند " فلیعبدو رب هذا البیت ، الذی … " سوره قریش " آیه های سوم و چهارم " پ باید که عبادت کنند پروردگار این خانه را ، آنکه طعام داد ایشان را از بهر آنکه گرسنه بودند و امن داد ایشان را از بهر آنکه ترسان بودند " والسلام علی عباد الله الصالحین.