آرشیف

2014-12-26

لعل میر دانشور مرادی

فــــرهـنــــــــــگ

 

 
واژه فرهنگ معادل است به واژه ثقافت یعنی علم ادب در زبا ن عربی. علم ادب یا فرهنگ مفهوم نگهداری حد و اندازه  چیز و یا شخصی را بیان میکند. ادب و فرهنگ دو اصطلاح مترادف اند که  به زبان عربی ثقافت " علم ادب" و در زبان دری فرهنگ و در زبان های غربی کلتور ، کلچر میگویند.
معنای لغوی فرهنگ : فرهنگ عبارت از علم، ادب، هنر، دانش، سنجیده گی، بزرگی، معرفت و تعلیم تربیه است.
 
معنای لغوی ادب: ادب در لغت عبارت از فرهنگ، دانش، هنر، شیوه پسندیده، اخلاق و رفتار نیکو، زیرکی و نگهداری حد و اندازه را گویند.
 
اصطلاح فرهنگ:  فرهنگ عبارت از مجموع دست آورد ها ی یک جامعه و منطقه در سیر تکامل مادی ومعنوی را گویند که این دو جز گسست ناپذیری یکدیگر در جامعه میباشند. همچنان میتوان فرهنگ آثار علمی ، ادبی  و فرهنگی یک قوم و ملت و تمام رسم و رواج ، عنعنه خوی و خصلت افراد یک جامعه را در بر میگیرد که شامل معتقدات، هنر ها، معلومات، اخلاق، رفتار و روش، رسم و رسوم و تمام تمایلات میگردد.
 
اصطلاح ادب: ادبیات جمع ادب  بوده که واژه ادب در اصطلاح به علم و دانشی گفته میشود که شامل علوم:  صرف، نحو، معانی، بدیع و بیان، عروض، قافیه، قوانین قرأت و انشاء میباشد پس میتوان گفت که واژه های فرهنگ و ادب مترادف اند.
افراد و اشخاص که در یک جامعه زندگی میکنند از آثار ارزشمند و سنن فرهنگی خویش استفاده مینمایند و این آثار ارزشمند از دوبخش  تقسیم میشود که عبارت از فرهنگ مادی و معنوی است.
 
فرهنگ معنوی
عبارت  از مجموع دست آورد های اخلاقی، هنری، علمی، فلسفی و اندیشه های قضایی و سیاسی میباشد که زبان ، طرز تفکر ، قواعد و فانون ، رفتار و روش و احساسات نیز شامل فرهنگ معنویت میشود.
فرهنگ مادی
طرز پوشش لباس ، تهیه مسکن ، بنا ، و جاها مربوط فرهنگ مادی یک جامعه مشود. هرگاه اصطلاح فرهنگ به مفهوم علم ، دانش ، ادب ، هنر ، شعر ، تعلیم  و تربیه و اندیشه و تفکر استفاده نمایم و خواهیم دانست که کشور عزیز مان افغانستان در بین فرهنگ های باستانی شرق و فرهنگ دوره اسلامی نقش برازنده داشته است این سر زمین دارای مهد پرورش علم  و دانش و زاد گاه بزرگترین شخصیت های مشرق زمین بوده است.
واژه فرهنگ در زبان های اروپای کلتور می نامند که ریشه اصلی آن از آثار ادبی (literature) در زبان فرانسوی گرفته شده است.
پس واژه فرهنگ به زبان دری و به واژه های کلتور و کلچر  ( culture )در زیان های غربی مترادف است. یا واژه های کلتور وکلچر از زمان های بسیار قدیم با واژه اصیل و سچه  فرهنگ در زبان دری معادل بوده که در آثار ادبی نثر ونظم دری به فراوانی به کار رفته است. فردوسی طوسی میگوید:

ز دانـا بـپـرسـیــد یـــکـــــی دادگـــر
که فــرهـنـگ بـهــتــر بــود یـا گهر
چـنـیـن داد پـاســخ بـــدو رهـنمون
کـه فـرهـنـگ باشد ز گوهر فزون
کـه فـرهـنـگ آرایــش جــان بـــود
ز گـوهـر سـخـن گـفـتـن آسان بود
گهربی هنر زارخواراست وسست
به فـرهـنـگ بـاشـد روان تندرست

فرهنگ نویسان واژه هم " فرهنگ "  را معادل لفظ " ادب " در زبان عربی دانسته و در فضیلت ، کیاست ، ظرفیت زبان ، ذکاوت ، قلب ، حسن تناول ، تهذیب  در معاشرت و نگهداری حد هر چیز و هر کس میگویند.
عرب ها هم اصطلاح ادب را علم ریاضت و دانشی میدانند که انسان را صاحب فضیلت میسازد و از خطا و لغزش در عمل بازش میدارد. پس فرهنگ راطوري  تعریف می نمایم که عبارت است از مجموعه دست آورد ها ، ساختها  و اندوخته های مادی و معنوی یک قوم یا نژاد و ملت ها در طول ادوار تاریخ که از آن استفاده ، پیروی و دفاع می نمایند.
 
بااحترام
لعل مير دانشورمرادي
محصل سال اول دانشگاه تعلیم و تربیه کابل دانشکده زبان و ادبيات انگلیسی