آرشیف

2014-12-26

لعل میر دانشور مرادی

تاجر و چهار خانم اش

 

بسم الله الرحمن الرحیم
 
گویند در زمان های سابق تاجر سرمایه درای بود، که چهار خانم داشت. وی با خانم چهارمی اش محبت و دوستی بیشتر میکرد . تاجر بیشتر وقت لباسهای قیمتی،  آراسته و تزئین شده را با خانم چهارمی اش میخرید و هم با وی رفتار و اعمال خوب انجام میداد و به آن میگفت: من، تو را از همه بیشتر دوست میدارم و از تو خوب مواظبت خواهم کرد، این خانم برایش بهترین بود.
تاجر خانم سومی اش را هم بسیار دوست داشت و با بودن آن افتخار میکرد، میخواست همیشه دوستان خود را با وی نشان دهد و زیاد تر وقت را به میله ها همراه اش می بود. هر چند که تا جر همیشه در هراس بود که شاید این خانم –اش روزی وی را ترک خواهد کرد.
تاجر همین طور خانم دومیش را نیز دوست داشت و فکر میکرد که خانم دومیش یک خانم دلسوز ، مهربان ، صبور و واقعاً  راز دار و محرم اسرار شوهرش است. هر زمانیکه تاجر به کدام مشکل مواجه میشد به خانم دومی -اش رو می آورد. خانم دوم تاجر همیشه وی را در زمان دشوار و کاری سخت کمک و کار هایش را منظم میکرد.
اکنون، خانم اولی تاجر یک خانم با وفا و یک شریک زنده گی خوبی بر وی بوده است که برای حفظ و نگهداری ثروت، تجارت و دارایی شوهرش را مثل یک خوانواده ، وی را کمک کرده است. هر چند که تا جر با خانم اولی اش وفاداری نکرد و همیشه وی را مورد سر زنش و کنایه قرار میداد اگرچه خانم اش وی را از عمق دل دوست داشت ؛ اما تاجر همیشه با وی سخت گیر و لجبازی میکرد.
یک از روز ها تاجر احساس مریضی کرد، قبل از همه تاجر فهمید که مرگش نزدیک است. وی دوران هوس رانی و مجلل که با چهار خانم اش سپری نموده بود فکر کرد وبا خود گفت: " حالا من چهار خانم دارم که همراه شان زنده گی میکنم؛ اما زمانیکه فوت شوم در قبر تنها خواهم بود و این تنهایی را چگونه سپری خواهم کرد؟"
بنا براین، تاجر اولین مرتبه از خانم دوست داشتنی اش (خانم چهارمی اش) پرسید: " من تو را از همه بیشتر دوست داشتم و در تمام زنده گی ام، از همه بیشتر مواظب تو بودم و همچنان تو را از خوب ترین کالا و لوازم آرایشی بهره مند ساختم. حالا که من در حال مرگ هستم، آیا تو مرا در قبر همراهی خواهی کرد؟" "هر گز نی" خانم اش جواب داد و راه خود را گرفت و رفت. این جواب مانند کارد تیز قلب تاجر را خدشه دار ساخت و با غم و اندو فرو رفت. تاجر بار دوم از خانم سومی اش پرسید: "من ترا در زندگی ام خیلی ها دوست داشتم، حالا که من در حال مرگ هستم آیا  تو من را همراهی خواهی کرد؟" در جواب خانم اش پاسخ داد که: " نی، جانم زمانیکه تو بمیری، من دوباره عروسی خواهم کرد و از زنده گی خود لذت خواهم برد." زمانیکه تاجر این سخن را شنید قلبش شکست ،غمگین شد و در وازه امید به روی وی بسته گردید. تاجر بعداً از خانم دومی اش پرسید: "من در هر لحظه از تو کمک خواستم و توهم من را کمک و یاری کردید و رفیق راه هم بودید، حالا من هم دوباره به کمک تو ضرورت دارم. هنگامیکه من فوت شدم، آیا من را همراهی خواهی کرد؟" خانم دومی اش پاسخ داد: "نی، متاسفم نمیتوانم در این حالت تو را کمک نمایم و تنها کاری که از من ساخته است این است که تو را تا قبر و قبرستان خواهم فرستاد." این جوابها مانند رعد و برق قلب تاجر را آتش زد و بدن اش سرد شد. در لحظ آخر که تاجر با یک دنیا نا امیدی و غم ، از بیرون دروازه صدای را شنید که: "من با تو خواهم رفت و درهر حالت و در هر جا همراهی ات خواهم کرد." در این حال تاجر متوجه شد و خانم اولی اش را دید. در حالیکه خانم اولی اش ضعیف و لاغر شده بود و از حالات فیزیکی اش (چروک بدنش) رنج می برد. تاجر با صد سوگواری و افسوس گفت: "من باید از همه بیشتر از تو مواظبت میکردم و متوجه تو می بودم،البته زمانیکه میتوانستم."
گرفته شده  از آدرس 2004.Indianchild.com      
ترجمه از انگلیسی به فارسی توسط : لعل میر دانشور مرادی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس خواننده گرامی از داستان فوق نتیجه میگریم که حقیقتاً ما و شما در زنده گی روزمره خویش چهار یار و یا رفیق راه  داریم:

  1.      چهارمین رفیق راه ما در زنده گی روزمره اعضای بدن یا اسکلت ما است، زمانیکه فوت میکنیم  برایش مهم نیست که در زنده گی برای بهتر نگاه داشتن بدن مان(آرایش و ماتیک) چقدر سعی و کوشش کرده ایم.

  2.      سومین رفیق راه ما در زنده گی روزمره ثروت، سرمایه و مالکیت است، هنگامیکه فوت میکنیم برایش مهم نیست که برای بدست آوردن آن چقدر زحمت و رنج کشیده ایم؛ بعد از ما انسان های دیگری تمام آن ها را غارت خواهند کرد و عذاب قبر را ما خواهی دید. و هیچ سودی از آنها در قبر نخواهی داشت.

  3.      دومین رفیق راه مان دوستان، خویشاوندان و اعضای فامیل ما هستند، زمانیکه فوت میکنیم مهم نیست که در زنده گی چقدر با ما نزدیک و صمیمی بوده اند. بعد از مرگ ما یگانه کاری که میتوانند بکنند این است که بالای قبر ما آمده دعا خوانی کنند و بس.

  4.      اولین رفیق راه مان در حقیقت روح ما انسان ها است. که اغلباً با اعمال ما ربط مستقیم دارد اما ما انسانها با کار و بار دنیوی خود را غافل میسازیم و از ثروت ، دارایی و زنده گی دو روزه خود لذت میبریم و خوش گذرانی میکنیم، در حالیکه روح انسان در هر لحظ و حالت رفیق ویاور انسان خواهد بود.

سپس خواننده عزیز!
اگر از حقیقت نگذریم یگانه چیز یکه ما را از عذاب آخرت نجات خواهد داد طاعت و عبادات خداوند و رسول اش ، اعمال نیکو، اخلاق پسندیده ، راستی و صداقت دوری از مال دوستی و اجتناب از زنده گی هوس رانی و مجلل و غیره … میباشد؛ چرا که هر یک از ما و شما  در قبر تک و تنها خواهیم بود.
درین روز ها دیده میشود که مال دوستی (پیسه و دالر دوستی) ، عشق به دارایی و ثروت دنیوی در بین ما مسلمان ها نسبت به دین مان جلوه تر شده است. اعمال بد و زشت خاصتاً بی حجابی (لباس های هندی و پنجابی که  بعضی محصلین اناث در دانشگاه ها و محافل می پوشند) نسبت به حجاب و شرف شان ترجیح میدهند. در باره بی حجابی حضرت عایشه صدیقه (رض) به تمام زنان اسلام پیام فرستاده است:"تمدن زیبای و قشنگی اگر به بی حجابی بودی، حیوان(الاغ) از جمله زبیا ترین و خشکل ترین موجود در روی کرهء خاکی میبود".  در حالیکه این همه آرایش و ماتیک، لباس های تزئین شده ، دارایی و ثروت مانند تاجر ما را روزی به قبر تنها خواهیم فرستاد. همچنان در این رابط شاعری گفته است: دنیا ودین ، شرف و بی شرفی مانند آب و آتش باهم درتضاد اند.

هم خدا خواهیم و هم دنیای دون
این خیال است ُ محال استُ جنون

به نقل از سعدی بزرگ:  

آن شنیدی که دراقصای غــور
بارسالاری بیفتاد از ســتور
 گفت چشم  تنــگ دنیادوست را
یاقناعت پرکند یاخاک گـور

 لعل میر دانشور مرادی
محصل دانشکده زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه تعلیم و تربیه کابل