آرشیف

2014-12-28

محمد نعیم جوهر

گـــمـشـــــده

میخواستم سفر به ثریا کنم ،نشد
پروین و ماه و زهره تماشا کنم ،نشد

میخواستم که عقدۀ شبهای ظلمتم
با دستِ بانوان سحر وا کنم ،نشد

میخواستم که دامنِ تقدیر خویش را
یکدم رها ز غصه و غمها کنم ،نشد

میخواستم که آبله بارانِ سینه را
با قطره های اشک مداوا کنم ،نشد

میخواستم مقابل چشمانِ مستِ تو
رازِ نهفتۀ دلِ خود وا کنم ،نشد

میخواستم که شکوه کنم از جفای او
هرجا نشسته ناله وغوغاکنم ،نشد

میخواستم که جان و تنِ غمکشیده را
با خنده های ناز ،دل آسا کنم ،نشد

میخواستم میانِ کلیسایت ای صنم
خود را فدای نامِ مسیحا کنم ،نشد

میخواستم که باتوکنم زنده گی وداع
ترکِ ، عذاب خانۀ دنیا کنم، نشد

میخواستم به مادرِ غمدیدۀ وطن
یک رد پای گمشده پیدا کنم ،نشد

میخواستم که خاکِ رهی اهل دل شوم
دل را فدای (جوهرِ) دلها کنم ،نشد

محمد نعیم جوهر
23.12.12