آرشیف

2017-10-19

محمد نعیم جوهر

دروغ

گفت پیشِ  نظرم  بر سرِ بازار دروغ
هم بمن هم بخداهم به خریدار دروغ

سخنِ راست نشد  وردِ  زبانش  یکبار
گپ دروغ وعده دروغ ناله وگفتاردروغ

کاش  تقدیرِمن ازکرده پیشمان میشد
که نمی گشت عیان وعدهٌ دیدار دروغ

عاقبت  شوخِ  جفا پیشهٌ  درُ دانهٌ  من
گفت در پیشِ رقیبان به منِ زار  دروغ

آنکه  از طایفهٌ    اهلِ   ریا  می نالید
گفت دیشب بمنم یکدوسه خرواردرووغ

عیب دانند بخودازآنکه سخن راست زنند
بسکه عادت  شده  برمردمِ  بی کاردروغ

تا رسیدن به  سلامخانهٌ  ارگِ  من و تو
صدکفن کش بخدا گفت دوصدباردروغ

آن وسیمِ که مرا همچوپدر می پنداشت
بار ها خنده  کنان  گفت به تکرار دروغ

آنکه برگورِملامت شده گان می خندید
سال ها گریه کنان گفت به اغیاردروغ

یارِ ناز دانهٌ  شیرین  سخنِ  کابلی ام
گفت   مانندِ  پری  پیکر افشار  دروغ

غنچه دلتنگ شدو سینهٌ گل پرده  درید
بسکه هرزاغ وزغن گفت به گلزاردروغ

بشنو  داد  وفغانِ  دلِ  ما را (محمود)
گفت بر(جوهرِ)توهرخس وهرخاردروغ

محمدنعیم جوهر
از المان