آرشیف

2014-12-28

محمد نعیم جوهر

دارم به هـمـه عــــرض سلام تا به یگانه

در گلشن زیبای تـو ای شاه یــگانه
مرغان چمن نغمه سرایـند و تــرانه

با بــاد صبا از چمن مهر و و فایــت
عطر گل شعر تو رود خانه به خانه

ای ګـاش پیـامِ دلِ استــاد عـزیــزم
بلبل ببـرد سوی چمن لانه بـه لانه
 

گرمامِ وطن یکدم فارغ شود ازجنگ
پاکوبی کنند خورد و کلان شانه بشانه

امـروز من از گوشه ی ویرانه غربت
دارم به همه عرض سلام تابه یگانه

شاید که بیابم دل گمگشته ی خود را
گر فضل الهی بــکنــم یـاد شبا نه

بـر لعلِ سرجنگل و دولیـنـه و ساغر
زیـن جـا ببـرم نـاله و فریــاد یــگانه

هر عندلیب تولک وهر بلبل شهرک
بریــاد تـو خواند غزلِ ناب و تـرانه

از چارسده تا به همان دامن فیروز
یاد تو کند پیر وجوان خانه به خانه

گویید به پسابند وهمان قریه تیوره
بر دولتِ یار چشم مدوزند شبانه

لطف وکـرمِ فایق و دهزاد و غفورم
دل شاد کند خاطرِ نا شاد یـگانه

شادم که ظفرمند فروغ است دل من
هرچند که ثنـا کرده بیرون پـا ز میانه

دیـگـر نـکنـــم یــاد زفـرخـاری فرخـار
آزرده نــه ســازم دلِ مسکیـن زمـانـه

بـشکستـه دل آرام نگیرد دیگر هرگز
صــد بــار اگر یـــار کنـــد تــوبـه روانه

ای ګاش رسد روز که دردایره عشق
معشوق به عاشق نکند حیله و بهانه

یـاران شده لبریز دیگرکاسه ی صبرم
از بختِ بـــدم شکوه کنم یـا ز زمانه

صد بـــار دیــگر از جـگر سوخته من
از آتـش جور تــو زنــد شعـله زبــانـه

دانـم که در ایـن کشور بیـگانه مردم
تابـوت مرا کس نبرد شانه بـه شانه

ازجوهر خونین جـگر بیکس وتنــها
هـرگز نـکنـد یــاد دیـگر اهل زمــانه

 

04/06/2014

جوهر از المان