آرشیف

2014-12-12

عبدالحمید شریفی

هجوم شوم

 
سپیده سر نزدو شام تار ماند آخر
وباغ درعطشی نو بهار ماند آخر
کبوتران مهاجر به آشیان نرسند
نوای جغد درا ین شاخسار ماند آخر
دلی کویر پی جرعه ی همی سوزد
سرابی زآن همه ی آبشار ماند آخر
وزخم های نمک سوده التیام نیافت
ز نخل ها اثرچوب دار ماند آخر
وساحران همه شب ورد خواب میخوانند
که خفته گان همه خواب وخمار ماند آخر
هزار فصل معصیبت دوباره شد تکرار
وزخم ها اثریاد گار ماند آخر
چی شانه هاکه بزنجیر ظلم خو کردند
چی آینه  ها که به زیر غبار ماند آخر
هجوم شوم ملخ کشت زاری را پی کرد
گرسنه گان همه چشم انتظار ماندآخر
بی تعصب واماندگان عصر حجر
زمین سوخته و سنگ مزار ماند آخر
هزار روزنه روبه آفتاب بستند
سکوت وظلمت و مرگ وفشار ماند آخر
هنوز در دل شب صد ستاره میسوزد
بساط ابر سیاه پایدار ماند آخر
چو زاهدان ریایی هزار چهره شدند
زواژه های مقدس شعار ماند آخر
شریفی پیکر صدپاره وطن بنگر
به کام توطئه و انفجار ماند آخر