آرشیف

2014-12-12

عبدالحمید شریفی

بهاران میرسد از راه

بهاران میرسد از راه
وطنداران مبارک باد
دیار خون و آتش را بهارنیست
بهاران میرسد از راه
وطنداران مبارک باد
بهاران میگشاید فصل نو
در زنده گی ما
جهان پیر را بار دگر
از نو جوان سازد
بهار فصل شگوفائی است
که جان تازه میبخشد  گلستان را
نوای زنده گی بخشد هر انسان را
ولیکن در دیار لاله های سوخته
از جور استعمار
دیار خون و آتش را بهاری نیست
گلستانش نه بیند حاصلی
جز لاله ی خونینی
نوای بلبلان خاموش
و گلها سوگوارانند
بهر روز هزاران لاله پرپر میشود
در انفجار کوچه و بازار
ستون مسجدی از انفجار بم فرو ریزد
هنوز هم بیگناهی در کنار جاده ای
بی دست و پا گردد
هنوز طفل دبستان
به صد اندیشه مکتب میرود گاهی
هنوز همسایگان آتش به کف  دارند
و زر در کیسه های شان
تجارت میکنند با خون  همسایه
ولی دردا که ما دلال خون هموطن گشتیم
هنوز همسایه زین دریا خون آلوده
خونین ماهیان گیرد
هزاران دام گسترده
صدایش را از حلقوم من و نو میکشد بیرون
هنوز هم مادر میهن
ز دست نا خلف فرزندها فریاد میدارد
هنوز هم تیشه ها بر ریشه ی خود میزنیم هر دم
هنوز هم دست دشمنی زآستینی ما شود بیرون
وطندار چشم خود بگشا
به اندیشه لحظه با خود
به فکر میهنی خود باش
و مکر دشمنان بشناس
وطندارم بهار آمد وطن را چون گلستان کن
شبستان را چراغان کن
به جهل و ظلمت آتش زن
بنای جهل ویران کن
جهان بنگر زمان بنگر
و دریاب  حالت ویران میهن را
وطندارم بهار آمد
به یاد لاله های خونفشان خود
نهال تازه ای بنشان
و فکر تازه ای بنما
وطنداران مبارک باد
بهار نو سال نو
 
1385/12/28
نیمروز
عبدالحمید" شریفی"