آرشیف

2014-12-28

محمد نعیم جوهر

عید آمد و از آمدنت هیچ خـبــــــــر نیست

سوی منی بیچاره تُراهیچ نظرنیست
عید آمد و از آمدنت هیچ خبر نیست

کی جان به سلامت بِبَردپیروی عشقت
هردل که هواي توکندعاشق سرنیست

چشمانِ ضعیفم شده مُحتاج به عینک
هربارببنم به تو، جُز مو به کمرنیست

چندیست که در آیینۀ غور خدایا
از(فضل الحق) و( ثاقب) و (دهزاد) اثرنیست

کمیاب شده درنظرم دیدۀ (ساقی)
درجامِ میِ ( نرگسِ)( فرخار) شررنیست

از نور ِدرخشانِ ( فروغم) به کی گویم
کان لُطفِ ( ثنا) بر سرِ من بارِ دیگر نیست

گر روزی (عنایت) کنی وآی سراغم
باورمه نما آیینه بندان، گذرنیست

گفتی که میایی توبه غمخانۀ « جوهر«
چشمِ دلِ اوگشت سفید از تو خبر نیست

 

«محمدنعیم« جوهر
24.07.2012
آ لمان