آرشیف

2014-12-3

قاضی مستمند غوری

سپاس نامه

بنام خداوند جان و خرد

برادران و دوستان گرامی من عبدالقدیر عارف، الحاج محمد قاسم علم، الحاج داکتر محمد امین غوری عبدالغفور غوری، همدم صمیمی و قدیمی حاجی محمد عزیز عزیزی، میر محمد خادم، برادرزادة دوست داشتنی ام عبدالقادر جان علم، استاد جوان و محبوب من ساقی، استاد دانشوران غور فضل الحق فضل – محقق ارجمند استاد شاه محمود محمود- بزرگوار مولانا کبیر فرخاری و مشعل دار محبت فروغ عزیز!
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و بعد سلامی چو بوی خوش آشنایی- تقدیم حضور همه شما باد! 
برای تان راست بگویم. هنگامی که در جام غور، عسل نامه های فضل، ساقی و عارف را خواندم. خوشم آمد- ساقی با من یک تماس تلفونی داشت و از مقالة شان: (ده سال تلاش فرهنگی غوریان) برایم مژده داد. پرسیدم این عسل کیست که این قدر جاذبه دارد؟ خندید و چیزی نگفت و بر ابهام عسل افزود. همین بود که من هم به تعداد ابیات ساقی غزلی ساختم. خدا شاهد است. انتظار نداشتم که تا این حد استقبال شود و توصیف و تمجید گردد. بی گمان حسن نظر و نگاه زیبانگر شما مهربانان راجع به این سرودة نا هنجار من باعث افتخار من است و از فرد فرد شما نهایت متشکرم. بگفتة ابو المعانی بیدل:
ما را نه غروری است نه فرَّی نه کلاهی       خاکیم به زیر قدم خویش نگاهی

1- با عبدالقدیر خان عارف، فقط از طریق آثارش در جام غور آشنا شده ام. و دوستی اش را بر صفحة دل نگاشته ام.
2- حاجی محمد قاسم علم، یار آشنای من است که سال ها با غم و شادی شریک و انباز بوده ایم- بر سر تاج فضایل وی صفت معلمی قرار دارد. و من در وصف معلم سرودها دارد.
3- حاجی داکتر صاحب محمد امین غوری را نیز بجا نیاوردم ازینکه ذوق ادبی بسیار اعلی دارد، دوستش دارم.
4- عبدالغفور خان غوری همیشه از نوشته های زیبای خود در جام غور دل و جان مرا می نوازد. الهی تا باد چنین بادا! 
5- و اما حاجی محمد عزیز عزیزی- یکی از آن دوستانی است که با ایشان سی ساله آشنایی دارم. تا آغاز پیروزی جهاد که آخرین بار در هرات دیدمش هنوز لاغر اندام، شیرین کلام و تبسم مدام بر لبانش نقش بسته بود، حالا که عکس او را در جام غور می نگرم. می بینم کمی مویش ماش و برنج شده و کمی هم چاق شده است. و در دوستی هنوز ثابت قدم است. نوشته ها و سروده هایش را می خوانم و لذت معنوی حاصل می کنم از من گله مند است که چرا با ایشان تماس نمی گیرم. عزیزی عزیزم! دق و خفه نباشی. تا کنون ایمیل آدرس ندارم. بروی هردو دیده سعی میکنم تا با شما همیشه در ارتباط مستقیم باشم. 
6- عبدالقادر جان علم، فرزند برومند دانشمند محترم عبدالقدیر علم است. پدرش به من نیکویی ها و خدمت های شایانی کرده است. و مرا بجای برادر و از جان گرامی تر است. این قادر جان ما با این جام زرین خود، جهانرا با غوریان و غوریان را با جهان معرفی کرد. برین کار نیکو هزار آفرین.
7- استاد جوان و دانشور نبی ساقی. من شیدا و شیفتة آثار نظم و نثر او هستم. شعر شیوا دارد. که طراوت و پدرامی از سرا پایش آشکار است. و نثر بسیار نیکو می نویسد که واقعاً استادانه و شاهکار است. من بگزاف نمی گویم آثارش موجود و شاهد مدعای من میباشد.
8- استاد فضل الحق فضل، فضایل و کمالات وی از هیچکس پوشیده نیست. و من با جناب ایشان محبت دیرینه پا دارم. یک مشاعرة جالب داریم که بسیار دوستانه است. و در دیوان اشعار من ( مروارید اشک) ثبت میباشد. که یاد گار محبت و آیت دوستی است. بحمدالله که قلمش بسیار قد کشیده است چون فیروزکوه، چون کوه بابا و چون قلة بلند پامیر. 
9- استاد فرهیخته شاه محمود محمود، محقق ارجمند کشور، کتاب های تحقیقی اش را بسیار با علاقه مندی تمام میخوانم تاریخی که راجع به غور نوشته اند. انیس من است. و من در چاپ دوم ( تاریخ مختصر غور) از آن استفادة زیاد کردم. و با امانت داری کامل یکی از مراجع و مأخذ من بوده است. باید من حقیر و تمام غوریان حق شناس از ایشان سپاس گذار باشیم. که هستیم. توفیق دیدارش تاکنون برایم میسر نشده است. 
10- مولانا فرخاری عزیز، به من از این نظر نیک شان بسیار افتخار بخشیده اند. و شعرم را رشتة مروارید نامیده اند. از ایشان یک جهان تشکر- تشویق های بیشتر شان را صمیمانه انتظار دارم.
11- از فروغ مهربان که مهربانی کرده اند. و ذوق ادبی شان را ابراز داشته اند، نیز تشکر می کنم. و خوشحالم که سرودة ناچیز من لحظاتی مایة مشغولیتی شما بوده است. یکبار دیگر از عالم دوری یک یک شما فرزانگان را در آغوش می گیرم و همة تان را به پروردگار بزرگ می سپارم.

هرات: مستمند غوری
18/11/1391