آرشیف

2015-11-16

قاضی مستمند غوری

به آنانی که رخشانه را با سنگباران کشتند

به آهنگ فضیلت مآب محترم قضاوتپوه بهاء الدین (بهاء) حفظه الله

شما ای زشت کاران ستم کیش
ستم بر دخت بی آزار کردید
به مُشتُک سنگها با قلب سنگین
یکی مظلوم را سنگسار کردید
 
شما ای مشت نادان جفاکار
ره و رسم شریعت را چه دانید
همه کار شما شوم است و ننگین
به سوی وادی دوزخ روانید
 
ثبوت حدِّ شرعی هست مشکل
چو ستَّاری ز ارشادات دین است
بود این پیشه یی مخصوص قاضی
نه کار اهل ظلم و جور و کین است
 
به اندک شبهة ساقط شود حَد
رسول حق به ما ارشاد کرده:
به شبهه برطرف سازید حد را
که شبهه در جهان بیداد کرده
 
دلیل و حجت و برهان تان چیست
جواب قاضی محشر چه دارید؟
ره دین و ره اسلام این نیست
ز چه رو نام دین برآن گذارید؟
 
شما زین کارهای زشت مذموم
همه احکام دین را خوار کردید
نگویید هیچگه الله و اکبر
چو با فرمان شیطان کار کردید
 
ستم ها می کنید ای قشر جاهل
که اسلام از قبولش شرم دارد
مسلمان آن بود کز روی ایمان
ضمیر پاک و قلب نرم دارد
 
نباشد در دل تان نور قرآن
بود دلهای تان چاه سیاهی
محمد (ص) سخت بیزار است زان قوم
روا دارند قتل بی گناهی
 
طنین آن صدای دخت مظلوم
همی آید همی آید بگوشم
صدای گفتنش: الله خدای جو!
ربوده تاب و توش و عقل و هوشم
 
دریغا کشتن رخشانة زار
که قلب عالمی را زار کردید
شما ای قلب ها تان سنگ پاره
چه بی رحمانه اش سنگسار کردید!
 
ز حق خواهم ازان قهَّارِ قادر
که او فرماندِه یوم الحساب است
بگیرد انتقامش را به زودی

سزای ظالم بدخو عقاب است

کابل شب 25/8/1394
مستمند غوری