آرشیف

2014-12-27

قاضی مستمند غوری

سلطان غیاث الدین غوری و سپاهیان با نظم و بی آزارش

شنیـــدم که سلطان با عــدل و نور
شـهنشــاه نـــامــی سـپـهدار غور
 
مـحـمـد غیاث الدین آن پورسام
[1]
به اعـزاز او چـرخ گـــردون غلـــام
 
ز فیروزه کوه
[2] تا به هندوستان
بـفـرمــان او بـــود خــلــقــــــی روان

جـهـانـــــدار فـــرمـانــــده راسـتـیـن
ســـر تـاجـــداران مــشـرق زمـیــــن

گـــذر کــرد روزی بــه فــــرّ و شکوه
گـــران لـشکـری داشـت مــانـنـد کــوه

ز راه بــیـــابــــــان دور و دراز
بـه دیهی رسید آن شه سر فراز

دران عرصه انصاف خویش آزمود
شــه پـــارســا خـسـرو ملک جـود

ز باغی یکی شاخ بود آشکار
برآن در رسیده ده و دو انار

اناری چنان حقّة [3] پرگهر
ز لعــل درخـشـان فـــروزنـده تــر

بسی اشتها را برا نگیـخـتـه
بـه مـیـخ زمرّد در آویـخـتـه

سرشاخ بود از تواضع فرود
به اخلاق نیـک کریمان درود

چو بگذشت آن لشکر بیکران
ز پهلوی آن باغ در یکزمان

شهنشه ز تدبیر خود بازگشت
به نزدیک باغ آمد از راه دشت

چـو دید آن ده و دو انار از نخست
همه دست ناخورده بود و درست

نکرده کسی زان همه سرفراز
به یغمای آن شاخه دستی دراز

فرود آمد و سجده شکر کرد
به یکتا ثنا گفت آزاده مرد

که یارب! ستایش به انعام تو
مبارک ترین نام ها نام تو

تو کردی هدایت سپاه مرا
فزودی شکوهنده جاه مرا

من ایـــدر[4] نـه شــاهم زمیــن تو ام
یـــکی بــــندة‌ کـمــــتریـــن تــــــوام

تــــوانم بـــده تا عـــدالـت کـنــم
به مخلوق تو خوب خدمت کنم

شهان گذشته چنین بوده اند
سزاوار صد آفرین بوده اند

شه داد گرسایة‌ حق بود
برازندة مهر مطلق بود

اگر شه عدالت ُکند آشکار
شود شامل رحمت کردگار

شب تار چون روز روشن شود
جهان سر بسر باغ و گلشن شود

ستمگر ندارد سرانجام نیک
شه داد گر را بود نام نیک

دهد خسرو داد گر را خدای
بمحشر بدان سایه عرش جای

حیات جهان ملک جاوید نیست
به دار فنا جای امید نیست

اگر پادشاهی اگر مستمند
بباید برون رفت زین خاک بند

(قاضی مستمند غوری ۱۹/ ۸ /۱۳۹۳)

 


1- سلطان غیاث الدین محمد بن سام غوری امپراطور مسلمان که قلمروش ربع شرقی دنیا را احتوا میکرد از (۵۵۸- ۵۹۹ هـ ق) مدت چهل و یک سال سلطنت نمود و در جوار مسجد جامع هرات که بنا کرده خود اوست بخاک سپرده شد.
 2- فیروزه کوه یا فیروزکوه: پای تخت  سلاطین غوری.
3- حقه: ظرفی کوچکی  که در آن جواهر و یا اشیای دیگر گذارند، قوطی .
[4]– ایدر: اکنون، اینک